از جاودانگی  
							             
							            
						            	
						             
						            
						         
					            	
						            	
						            	
						       			جهانگیر صداقت فر
						       			
						       			
						       			 
							            
						       		
				       			 
					         	
									
									• 
و ز ما نیز
 
خوشا که بر این جاده یادگاری ماند
 
هرچند چونانکه ردّی بر ساحل ِ ماسه و کف
 
نپاینده....
						       		... 
								
								 
				       			
					             
						            اخبار روز: 
						            www.iran-chabar.de
						             
						            	سهشنبه 
							            ۲٣ ارديبهشت ۱٣۹٣ - 
							            ۱٣ می ۲۰۱۴
					             
					             
					            
					            	
						            
  
		
 
	
 
				  
				و ز ما نیز 
				خوشا که بر این جاده یادگاری ماند 
				هرچند چونانکه ردّی بر ساحل ِ ماسه و کف 
				نپاینده.... 
				 
				ما را امکان همارگی در باور نگنجید، 
				گفتی همین یگانه تجربت 
				ما را بس بسنده بود- 
				پس 
				حق گزار 
				تنها به « بودن» تمکین کرده بودیم.  
				 
				□□ 
				 
				و چیست جاودانگی 
				به راستی؟ 
				چه رمزی فرونهفته درغریزه ی حفظ بقا 
				که زندگان به چنین نیاز 
				آزمندانه فرمان گرفته اند؟ 
				 
				من سخن از تلقینی ازلی می گویم 
				در نهادِ حیات 
				که انسان را نیز حتّا، 
				به تداوم و ماندگاری، 
				- یعنی به علفزاران ِ اندیشه ی ابدیّت- هی کرده ست.  
				 
				من از فراخنای خِرَد 
				جمع ِ جویندگان ِ نام را نظاره می کنم 
				که در تلاشی پیگیر برای جاودانه شدن؛ 
				و نیز 
				زن بارگان را در شبستان ِ شهوت 
				به کار تسلسل نسل.  
				 
				و نیز 
				خوشباوران را در محاریبِ شب زده می شنوم در نماز 
				امیدوارِ عمری دوباره 
				در عالمی فراخاک. 
				 
				] و قضا را که خاک 
				خود آخرین سامان ِ ناگزیرِ انسان است.[ 
				 
				مگر اینان هم انگیزگانند 
				پوینده ی راهی واهی 
				در قلمرو ایمانی برده به میراث. 
				 
				□□ 
				 
				هیچ پیمبر 
				بجز اندیشه 
				مشعلی برنیفراشت 
				خود اگر رسالتی راستین داشت؛ 
				و در زمان ِ ظهور 
				هیچ سخن فراتر از فراخور حال نگفت 
				مگرش کلام وحی 
				حیلتی نهفته در آستین داشت. 
				 
				شعور دانش امّا در تمامی اعصار 
				باوری پسندیده ماند 
				 
				و کسی ز جمع هشیاران 
				یقین ِ عقل را به چالش ِ تردید برنخواند. 
				 
				□□□ 
				 
				و شادا،  
				باری 
				که خاک 
				واپسین سامان ِ خجسته ی ماست. 
				من این راز را ز دیرباز 
				بازدانسته ام، 
				آری. 
				 
				□□□ 
				تیبوران- ۲۷ مارچ ۲۰۰۴ 
 
 
					             
					             
			           		 |