از :   پروین کرد 
	 	    		 
	
				
	     	 			  عنوان : بی آنکه بخواهیم  روزی بدنیا میآییم و روزی دیگر بهمان روال (جز خودرابدلخواه پایان دادن)میرویم و این است   روال زندگی انسان ، اما 
				
				
	
				سالگشتگیهای انسان مهم نیست در کجا میگذرد ، چرا که در سنین پیری هر انسانی چه دروطن و چه  زادگاه و چه غیر (شدیدآ)  و عمیق  ، با خاطرات( از بچگی و حد اقل تا سی سالگی اش) میزید   و گاه بازهم تا بیست سال پس از آن ! اما جناب هموطن گرامی  ماجرا و زندگی ما ایرانیان از  هر تخم و ترکه تبار ، بدبختانه  چیز دیگریست ! چند سال پس از ((انقلاب شکوهمند اسلامی)) وقتیکه خبر مرگ خواهر گریخنه و جان بلب آمده ی دوست بسیار نزدیک  ارمنی ام  را در دیار غربت شنیدم ، دوستان دیگر را خبر کردم و به تسلیت اش رفتیم، در جواب همدلی و تسلیت ما :او فقط گفت (وقتیکه بهر دلیلی خود را میبرررانی ) یعنی که مرده ای ، و خواهرم همان روزی مرد که ازین جا رفت!! و  من میگذرم ازین استدلال  و تا کجا صحت و سقم  عاطفی اش . من اما بسان همگان دور افتاده  از یار ودیار وگیج و گنگ و منتظر مرگ ،بیشتر  لحظاتم را با خاطراتی از بچگی و نوجوانی و جوانی   چه تلخ  چه شیرین و تلخ و شور  میگذرانم  و گاه در شیرینترنهایش  چنان قهقهه ی وحشیانه و دیوانه واری سرمیدهم که خودم  خودم را (استیضاح)  میکنم ! و گاه تلخ و شور و ترش اش چنان مچاله ام  میکند  که جز مرگ هیچرهایی دیگر  در برابر خود نمی بینم اما آنچه که مرا نگاه میدارد  خوشبختانه یا بدبختانه  نه قدرت و مقاومت ،که (پر رویی  ای پر رو رویانه ) از نوع آخوندی است که شدیدا با آن بیگانه ام !!و چه بایدکرد ؟؟ به این امید که زاد روز شما و شمایان  سالها و سالها  مکرر گردد  و اشعار زیبایتان  چشم و روح  هموطنان  را بنوازد  با سپاس  و بر قرار باشید 
    			 ۶۲٣۴۷ -   تاریخ انتشار  : ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹٣
				      
				 
				 
  			 |