"در سوکِ محمد رضا جانِ لطفی" و "فرقی نکند"
دو سروده در سوگ محمد رضا لطفی و عطاالله خرم


اسماعیل خویی


• این جهان در خورش نبود، که رفت:
جُز بد او را نمی نمود، که رفت،

آتشی بود او فروغ فشان؛
کرده بودش زمانه دود، که رفت: ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۵ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۵ می ۲۰۱۴


"هرکه رفت
این دنیا لایقش نبود و رفت."
رامین مُجریان ،
روی فیس بوک من

اسماعیل خویی


این جهان در خورش نبود، که رفت:
جُز بد او را نمی نمود، که رفت،

آتشی بود او فروغ فشان؛
کرده بودش زمانه دود، که رفت:

بس که خاکسترش به سر بارید،
بودِ خود دید بد نمود، که رفت.

پیشِ مردمکُشانِ قدرتمند
نمی آورد سر فرود، که رفت.

ریشه در خاکِ خویش داشت، ولی
بارِ خود را نداده بود، که رفت.

دیرتر کاش در جهان می ماند:
نابهنگام بود و زود، که رفت.

مانده بر جا نبود، چون مُرداب:
او روان بود، همچو رود، که رفت.

داشت آلودگی ش می کاهید
و زلالی ش می فزود، که رفت.

هر چه زنگارِ رنجش از یاران
در دل اش بود می زدود، که رفت.

با دلی پُر ز سوزش و پوزش
از خطاهای کرده بود، که رفت.

می نکوهیدی اش به کین و عناد:
این ستم بس کن، ای عنود! که رفت.

ارج نشناخت اش کسی، تا بود:
این زمان، از عزا چه سود؟ که رفت!

یادِ او زنده باد، بود اگرچ
بی نیازی به یاد بود، که رفت.


دوازدهم اردی بهشت ۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن


**


عطاالله جانِ خرم نیز به آغوشِ مادرمان خاک بازگشت. موسیقی ی ملی ی ما در مرگِ او نیز سوگوار است، و تسلایی نیست. چه کنیم.

با دریغ و اندوه
اسماعیل خویی
اردی بهشت نودو سه
بیدرکجای لندن


فرقی نکند

چندان نکند فرق که چون خواهی رفت:
در بستر، یا که غرقِ خون، خواهی رفت؛

در اوجِ خرد، یا به جنون، خواهی رفت:
فرقی نکند، گفتم: چون خواهی رفت.