پیشگامان جنبش فدایی از نگاه امروز


بهزاد کریمی


• سه جزوه از امیرپروز پویان، مسعود احمدزاده و بیژن جزنی، سه جزوه ی پایه ای جنبش فدائیان خلق در سال های پیش از انقلاب است. بهزاد کریمی از اعضای قدیمی و اولیه ی این سازمان چگونگی آشنایی خود با این جزوات، خلاصه ای از آن چه در آن ها طرح شده و نگاه امروزین خود در مورد جزوه های فوق را در این نوشته شرح می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۶ بهمن ۱٣۹۲ -  ۵ فوريه ۲۰۱۴



اخبار روز: سه جزوه ی «ضرورت مبارزه ی مسلحانه و رد تئوری بقا» نوشته ی امیرپروز پویان، «مبارزه ی مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک»، نوشته ی مسعود احمدزاده و «چگونه مبارزه ی مسلحانه توده ای می شود» نوشته ی بیژن جزنی، سه جزوه ی پایه ای جنبش فدائیان خلق در سال های پیش از انقلاب است.
بهزاد کریمی از اعضای قدیمی و اولیه ی این سازمان چگونگی آشنایی خود با این جزوات، خلاصه ای از آن چه در آن ها طرح شده و نگاه امروزین خود در مورد جزوه های فوق را در این نوشته شرح می دهد.
متن حاضر، بر اساس گفتگوی ویدئویی است که وی با گروه تبلیغات سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) صورت داده است.



• چگونه با این آثار آشنا شدم

شنیده‌ام که اثر "در ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا " نوشته پویان، در بهار سال ۱٣۴۹ تحریر شد و درون شبکه رفقا عنوان "جزوه بهار" را به خود گرفت. نیز می دانم که بر بستر مباحث و نظر خواهی‌های درونی پیرامون همین نوشته بود که احمد زاده جزوه "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" را در پائیز همان سال تدوین کرد و این یکی هم به " جزوه پائیز" معروف شد. من اما، اولی را در اسفند ماه ۱٣۴۹ خواندم و دومی را در تابستان ۱٣۵۰. در آن زمان از عمر گروهی که ما تشکیل داده بودیم دو سال و اندی می گذشت. اواخر پائیز سال ۱٣۴۷ بود که به ابتکار بهروز ارمغانی، ما از درون محفلی از همفکران دست به تشکیل گروهی زدیم در تبریز با هسته‌ایی پنج نفره و دامنه‌ایی نسبتاً گسترده، که طی سال‌های بعد بال و پر زیادتری هم یافت. گروه ما با اعتقاد به کار سیاسی حزبی و نیل به شکل گیری حزب طبقه کارگر ایران ایجاد شد. ما پیرو نظریه رایج در آن سال‌ها یعنی تشکیل گروههای همجوار بودیم و بر این نظر قرار داشتیم که شکل گیری حزب سراسری از مسیر بهم پیوستن گروههای مستقل همجوار در آینده نزدیک خواهد گذشت.ارتقای سطح تئوری، شناخت جامعه، تجربه اندوزی در کار مخفی، خود تربیتی و "سرباز گیری" از میان کارگران و روشنفکران، عمده وظایف گروه تعیین شده بود. گروه در عین اینکه گروهی بود که تربیت سیاسی خود را عمدتاً از کانال‌های "توده‌ایی" برگرفته بود، اما منتقد روز به روز تندتر انفعال و رفرمیسم حزب توده ایران بود با حفظ فاصله از گروههای مائویستی. اگرچه ما جمعی سیاسی کار بودیم اما از اوایل سال ۴۹ تمایل به مبارزه مسلحانه در سطح احساس و اندیشه‌های خام، در سطح گروه ما رو به نضج گذاشت و حتی قسماً اختلافاتی هم پیرامون رویکرد یا عدم رویکرد به مبارزه مسلحانه در گروه و پیرامون آن پدید آمد. در چنین شرایطی بود که نوشته پویان برای گروه ما، خصلت تمام کننده مباحث را یافت و نقشی کاملاً تعیین کننده بازی کرد. بخصوص که مطالعه مشتاقانه این جزوه، همزمان بود با انجام عملیات سیاهکل. با خواندن این جزوه، همه اعضای گروه ما در سمت مبارزه مسلحانه قرار گرفت و خود را وقف تبلیغ و تقویت جنبش چریک فدایی خلق کرد. تدارک ورود به عمل مسلحانه و تهیه سلاح به مشغله محوری گروه ما بدل شد. جزوه احمدزاده را اما زمانی خواندم که در حقانیت مبارزه مسلحانه دیگر ذره‌ایی هم تردید نداشتم و لذا مفاد آن برای من و ما نه فقط الهام بخش که نظم دهنده ذهنی بود و جاهایی از آن نیز البته از همان اول مورد پرسش. "مبارزه مسلحانه چگونه توده‌ایی می شود؟" نوشته جزنی را بگمانم اواخر زمستان ۵۱ در زندان تبریز خواندم که با زیر نویس کردنش در پی آزادیم از زندان، به سازمان رساندم. این جزوه و دیگر جزوات زندان، در همین دوره زمانی بود که با رسیدن به دست رهبری سازمان توانست طی زمان کوتاهی در نوع خوانش تازه از مشی مسلحانه تاثیر قاطع بگذارد. مفاد این نوشته بیژن و دیگر نوشته‌های او برای من و دیگر رفقای دارای نوع تربیت مشابه من، کاملاً قابل قبول بود و چونان خط راهنمای عمل تلقی می شد. باید بگویم که در فاصله زمانی پنج ساله تا نزدیکی‌های انقلاب، هیچکس به اندازه بیژن برای من جایگاه رهبری فکری و سیاسی نداشت. تنها در اواخر سال ۵۶ بود که به جهاتی از دیدگاههای او نیز نگاه انتقادی پیدا کردم. در این مقطع، به نحوه فکر و رویکرد نقادانه‌ایی به مشی مسلحانه که بعداً در وجود جریان راه کارگر متجلی و متبلور شد، بسیار نزدیک بودم اما در عین حال هیچوقت هم با نحوه برخورد تشکیلاتی این جریان نسبت به سازمان ( جدایی از آن) همراه نبودم و حتی مخالفت هم داشتم.

• در این کتاب ها چه نوشته شده است؟

نوشته پویان پیش از هر چیز یک اثر روانشناسانه اجتماعی بود از نوع انقلابی. آلترناتیوی در برابر روانشناسی شکست دهه پیشینی و برای گذر از دفاع منفعل به تعرض فعال. از نظر روانشناسانه، دهه چهل را باید تلاش برای برون رفت از فضای روانشناسانه یاس و ناامیدی دهه سی دانست، اما این برون رفت تنها در پایانه دهه چهل بود که جنبه عملی فراگیر به خود گرفت. این چرخش روانشناسی ناظر بر پراتیک بعدی در اثر پویان بود که پلاتفورمیزه شد و با شتابی چشمگیر ابتدا اعضای شبکه چندین شاخه‌ایی خودشان را وحدت ارگانیک بخشید و سپس اکثریت قاطع گروههای همجوار شکل گرفته در آن سال‌ها را حول این اثر روانشناسانه و نتایج عملی ناشی از آن گرد هم آورد. پویان در این اثر، رکود در اعتراضات توده‌ایی را نه ناشی از رضایت عمومی از وضع موجود، که متاثر از سنگینی فضای سرکوب سیستماتیک رژیم می دانست و چاره کار اولیه برای غلبه بر "ترس مطلق" در توده را هم نشان دادن ضربه پذیری "قدرت مطلق" رژیم معرفی می کرد و نتیجه می گرفت که پیشاهنگ انقلابی درست در عمل به این وظیفه است که خواهد توانست با توده رابطه برقرار کند. اما این نظر، وجه مکمل دیگری هم داشت که ناشی از یک جمع بست نوع سازمانگرایانه بود از مناسبات ساواک با گروهها و محافل در آن سال‌ها. پویان در این اثر نشان می داد که گروههای هنوز از خود بیرون نیامده درست به این دلیل متلاشی می شوند که محافظه کاری می کنند و یعنی چون سر در لاک دفاعی دارند هم از اینرو پیش از جلوه گری در جنبش، درهم کوبیده می شوند ؛ به عبارت دیگر، از بین می روند به این دلیل که دست به عمل نمی زنند در توهم باقی ماندن. از نظر پویان، درست برعکس و برای باقی ماندن و رشد کردن، همانا می باید که تعرض کرد. جوهر حرف او این بود که گروههای همجوار موجود، تنها در جریان پراتیک و آن هم از نوع تعرضی به رژیم مسلح است که می توانند بهم بپیوندند و جریان مادر را شکل بدهند. به باور او، شکل گیری سازمان پیشاهنگ انقلابی فراگیر و نضج جنبش توده‌ایی، پروسه‌ایی هستند همزمان و مستقیماً متاثر از عملکرد پیشاهنگ نه که اولی (سازمان) بر بستر دومی (جنبش) به وجود بیاید. و اما در باره برداشت و پذیرش‌های آن زمان من از این جزوه. من قویاً تحت تاثیر روانشناختی این اثر و فورمولاسیون روانشناسانه آن قرار گرفتم که به زبان ادبی و با عاطفه‌ایی اثر گذار نوشته شده بود، اما در واقع بیشتر با پذیرش دربست جمع بستش از سرنوشت گروههای همجوار بود که به آن پیوستم. و می توانم بگویم که چنین برداشتی از این اثر، در رابطه با اکثریت مرتبطین گروه ما معتبر بود.
با اینهمه، اثر پویان جهت دهنده‌ایی استراتژیک بود و نیز تمام کننده مباحث "از کجا باید آغاز کرد؟" ولی نه چیزی مشخص تر از آن. او با این نوشته، کلید اصلی را زد و کار سترگش همین بود، بقیه کار را اما مسعود احمدزاده بود که مدون نمود و پیش برد. مسعود در پائیز آن سال- ۱٣۴۹- و در ادامه بحث‌ها حول همین "جزوه بهاری" میان شبکه رو به گسترش رفقای اولیه، اقدام به نوشتن "جزوه پائیزی" کرد با عنوان "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک". او در این نوشته با ارایه تحلیلی از اوضاع اقتصادی- اجتماعی کشور، زیر بنا را "سرمایه داری وابسته" دانست که پیوندی ارگانیک دارد با امپریالیسم؛ و دیکتاتوری شاه نیز روبنایی‌ایی که نتیجه ناگزیر چنین بافتاری است. او با تشریح این فضا در نوشته‌اش، آنگاه نتیجه گرفت که روند انقلاب ایران از همان ابتدا تا به آخر حول عمل مسلحانه جریان خواهد داشت و سپس، با برعکس کردن همین معادله، شروع عمل مسلحانه پیشاهنگ را بمعنی آغاز انقلاب دانست و خود انقلاب. احمد زاده در این اثر، با رد تئوری تسلسل کلاسیک مبارزه تاریخی ایدئولوژیک، اقتصادی ، سیاسی و نظامی پرولتاریا در مورد ایران مشخص، می گوید که این، همانا امر نظامی- سیاسی پیشاهنگ است که می تواند همه این وجوه را دربر بگیرد. او با تاسی به نوع روش بررسی و نیز حتی ایده‌های "انقلاب در انقلاب" رژی دبره، بر این فکر می کوبد که اصل شلیک انقلابی، نشانه رهایی از هر نوع محافظه کاری ایدئولوژیک و سیاسی است و پایان دهنده به دوره تئوری‌ها و اینکه، در جریان عمل و باور به پیروزی راهمان است که خود تئوری هم بارور خواهد شد. جزوه "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" احمد زاده به این خاطر توانست جزوه "در رد تئوری بقا و ضرورت مبارزه مسلحانه" پویان را تا حدودی تحت الشعاع قرار دهد که برای مبارزه مسلحانه چشم اندازی مشخص می گشود و با ارایه مراحل و فازهایی از پیشرفت آن، نگاه و عمل چریک فدایی را هدایت می کرد. و اما در مورد نظر همان زمان خودم پیرامون این نوشته: اثری بود برایم مظهر قاطعیت بسیار و هر کلمه آن برایم منبع و منشاء نیرو برای اقدام و عمل بود، ضمن آنکه اما از همان اول پرسش‌های و تردیدهایی هم داشتم در باره برخی احکام نوشته! این ابهامات از همان اول نیز شکل گرفته ذهنم بودند تا که اندکی بعد بیژن جزنی همان ها را به نحو استادانه‌ایی فرموله کرد و توضیح داد و نظر و پیشنهادهای آلترناتیوی خود را هم در برابر آنها ارایه نمود. اثر مسعود پر بود از احکام مشخص و بهمین خاطر، بهمان اندازه که در بدو امر خصلت تاثیر گذاری کاملاً مشخص داشت و در نتیجه جنبه رهبری کننده، بهمان میزان نیز مستعد قرار گرفتن بسیار زود بود در معرض نقد نظری و عملی!
و اما در باره اثر بیژن جزنی تحت نام "چگونه مبارزه مسلحانه توده‌ایی می شود". این نوشته، در واقع هم موید جوهر انقلابی نوشته‌های پویان و احمد زاده بود و هم بویژه منقد نظری و عملی انقلابیگری‌های اثر دومی. همه حرف او در این اثر اینست که جنبش انقلابی همان انقلاب نیست، بلکه لازمه آن و در خدمت آن است. او بارها تصریح می کند که شرایط نضج انقلابی با به وجود آمدن موقعیت انقلابی تفاوت دارد و توده‌ها فقط از طریق مبارزه برای منافع خود هستند که به انقلاب کشیده می شوند. بیژن هر اندازه که در رد نگاه کلاسیک به امر مبارزه انقلابی بر اقدام پیشاهنگ واز نوع کاسترویی و"چه گوارایی" استناد می جست، بهمان اندازه اما با "رژه دبریسم" مرز روشنی داشت. در این زمینه، نوشته‌های تحقیقی و تحلیلی رفیق حمید نعیمی را بسیار ارزنده یافتم. بیژن بر تدارک ذهنی انقلاب تاکید وافر داشت ولی فراهم امدن شرایط عینی انقلاب را امری ارادی نمی دانست. او سلاح را لازمه انقلاب می دید اما نه که انقلاب را نتیجه سلاح بداند؛ آخرش هم سلاح را برای چریک فدایی لازم دانست و در دفاع مسلحانه پیشاهنگ از خود و نیز انجام "تبلیغ مسلحانه" تئوریزه کرد. بیژن ضرورت تلفیق مبارزه صنفی و سیاسی و مبارزات علنی و مخفی را پیش کشید و آن را شرط توده‌ایی شدن مبارزه دانست. بعضی‌ها از بیژن انتقاد کرده‌اند که او در این نوشته مراحل منطقی مبارزه انقلابی را در هم ریخته و بجای آنکه بگوید مبارزه توده‌ایی کی و چگونه مسلحانه می شود، خواسته است که جنبش مسلحانه را توده‌ایی بکند. اما درنگ ژرف بر بنیان‌های فکری این اثر نشان می دهد که سراسر نوشته بیژن دعوت اوست از پیشاهنگ در وفادار ماندنش به منطق تحولات ذهنی و تجارب خود مردم در مسیر رسیدنشان به انقلاب. ولی او خواسته است تا این مشی انقلابی را بر بستر پیشاهنگ مسلح عملاً شکل گرفته و تثبیت شده پیش ببرد و مبارزه مسلحانه سازمان شکل گرفته را در خدمت قانونمندی‌های مبارزات توده‌ایی قرار دهد. چه این نوشته بیژن و چه دیگر آثارش همواره برای من خصوصیت رهبری کننده داشت. تنها در آخرین سال زندانم در قبل از انقلاب بود که در نوشته‌های بیژن نیز برخی تناقضات برایم پیدا شد و بیش از همه در موضوع "محوری دانستن مبارزه مسلحانه".
اما در آخر باید تاکید کنم که من در اینجا به همه مضامین این نوشته‌ها و مخصوصاً در رابطه با اثر بیژن نپرداخته‌ام که کم هم نیستند، بلکه فقط روی نکات کلیدی آنها انگشت گذاشتم و آنهم گذرا.   

• به این آثار امروز باید چگونه نگریست؟

به عنوان یک جمع بست می توانم بگویم که هم نحوه پرسش‌های مطرح در باره مفاد این سه نوشته ‌و هم جالب است تا اضافه بکنم که تقریباً زمان مطرح شدنشان، روندی بوده است کمابیش عمومی و تا حد زیادی فراگیر. من نیز، جزیی از چنین روندی. مسلماً خواننده این متن متوجه است که من در اینجا نه از جایگاه تایید و تقدیس و یا حماسه خواندن آن رویکرد تاریخی صحبت می کنم و نه که از موضع تنقید و رد آنها. مراد بیشتر ارایه یک تصویر است از روندی که طی شد. اما از جوهره این جنبش همیشه می توان دفاع کرد و باید هم کرد که چیزی نبود جز: پویایی بی وقفه آن، و احساس مسئولیت و یگانگی فکر و عمل در آن. جنبش چریک فدایی، جنبشی بود بسیار پویا، عمیقاً متاثر از تحولات عینی و مدام در حال آزمون‌های نوین و نقد مکرر تجارب خویش و دیگران. از اینرو، کنکاش‌های ذهنی در صفوف آن و طرح پرسش‌های پی در پی میان پیروانش، مشترک همه ما بوده است. اگرچه نوع جواب به این پرسش‌ها در هر دوره‌ایی و البته چونان امری طبیعی در زیست هر جریان تاریخی، با تفاوت‌ها و اختلافاتی همراه بود که به ناگزیر موجب صف بندی‌ها در صفوف آن شد و موجب انشعاباتی گاه لازم و گاه پیش رس و نا لازم.
پیش از همه احترامی عمیق به نویسندگان این آثار و کوشندگان تحقق مفاد آنها دارم. کسانی که فرزندان صادق زمانه خود بودند، زمانه انقلابات. احترام به تجسس‌هایی خلاقانه‌ برای رهیافت‌ها از سوی آنانی که انقلابی بودند و سعادت مردم را در گذر رادیکال از دیکتاتوری رژیم شاه می جستند. آنانی که، بخشی از خلاق‌ترین استعدادهای جوان آن زمان کشور چونان نماد یگانگی اندیشه و گفتار و کردار بودند. آنانی که جان بر سر آرمان گذاشتند و در راه رسیدن به آرمان‌هایشان از همه جان و جوانی خویش بگذشتند. هم از اینرو، رفتگانی همیشه جاوید. زنده‌هایی که زنده بودنشان تنها از سوی کسانی اعلام نمی شود که امروز نیز علیرغم هر تغییر و تحول فکری و روشی که یافته‌اند اما همچنان بر هم آرمانی‌شان با آنان و بر خواست‌های آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی تاکید دارند، بلکه هم از سوی عمله و اکره ولایت که بر استخوان‌های این جانباختگان می تازند و هم توسط پاسداران رنگارنگ نظم و نظام غارت که در کار انتقام گیری از این شوریدگان بر دیکتاتوری و ستم هستند.