آسیب شناسی نظری جنبش زنان:
نقدی به رویکرد اورینتالیستی در جنبش زنان


زهره اسدپور


• یکی از مهمترین موانع برای برساختن دانش مبتنی بر واقعیت، ناشی از شکل رابطه ی ما- به عنوان ساکنان شرق یا به شکلی ویژه تر خاورمیانه - با غرب است. برای بررسی این رابطه پیش از هر چیز جا دارد به نگاه انتقادی ادوارد سعید به "شرق شناسی" یا دانشی که در پی توصیف و تحلیل شرق برای مخاطب غربی است پرداخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ بهمن ۱٣۹۲ -  ۲٨ ژانويه ۲۰۱۴


درباره ی آسیب شناسی جنبش زنان در حوزه ی پراتیک (نوع تشکیلات، سازماندهی، ساختار، تصمیم گیری، برنامه ریزی و ...) مقالات و مطالب بسیاری منتشر شده است که به خوبی بر نقاط ضعف و قوت جنبش نور تابانده و راه حل هایی برای برون رفت از چالش هایی که جنبش زنان در ایران در این حوزه با آن مواجه است ارائه داده اند.
اما در این میان به نظر می رسد که آسیب شناسی جنبش زنان از منظر تئوریک توجه لازم را دریافت نکرده است. در این نوشته کوشیده ام تا در حوزه ی نظری نگاهی انتقادی داشته باشم به یکی از موانعی که مانع کسب دانشی مبتنی بر واقعیت از موقعیت و مسایل زنان می شود.
دانش ما از زنان به ما امکان می دهد تا تصویری از موقعیت و مسایل زنان ارائه دهیم، بر اساس این تصویر است که شناسایی اولویت ها و ارائه ی راه حل هایی جمعی و جنبشی برای برون رفت از مخمصه هایی که زنان به آن دچارند شکل می گیرد. از این رو شناخت موانعی که برساختن دانشی درست را دشوار و گاه غیر ممکن می سازد بسیار اهمیت دارد.
به باور من یکی از مهمترین موانع برای برساختن دانش مبتنی بر واقعیت، ناشی از شکل رابطه ی ما- به عنوان ساکنان شرق یا به شکلی ویژه تر خاورمیانه - با غرب است. برای بررسی این رابطه پیش از هر چیزجا دارد به نگاه انتقادی ادوارد سعید به "شرق شناسی" یا دانشی که در پی توصیف و تحلیل شرق از جنبه های مختلف – فرهنگی، اقتصادی، جغرافیایی، تاریخی ، و ... برای مخاطب غربی است پرداخت.
ادوارد سعید اشاره می کند که با برتری یافتن قدرت غرب بر شرق، و ورود به دوره ی استعمار ، شرق و به خصوص خاورمیانه شاهد هجوم سیل مستشرقین به منطقه بوده است. این مستشرقین دامنه ی وسیعی از علوم به هدف شناخت شرق را تولید کرده اند. با جستجویی ساده می توان نام محققان غربی فراوانی را یافت که در حوزه های مختلفی چون تاریخ ، هنر، فرهنگ و دین و ... شرق، جایگاه مرجعیت علمی را یافته اند تا آنجا که نمی توان به سادگی در این حوزه ها سخن گفت و به یافته های آنان اشاره نکرد. در کنار این مستشرقین "دانشمند" باید به نقش سیاحانی که دست به نوشتن خاطرات خود از "سرزمین های اسرار آمیز" شر ق زده اند نیز اشاره کرد. ادوارد سعید معتقد است این خاطرات سیاحان در کنار کارهای مستشرقین که مهر علمی بر خود دارند، تصویری از شرق غیر قابل دسترس که به علت بعد مسافت نمی توان ارتباط بی واسطه ای با آن داشت را به مخاطب غربی ارائه کرده اند.
سعید با یادآوری این که شکل گیری دانش به شدت متاثر از بستر اجتماعی ای است که آن دانش در آن خلق می شود، ادامه می دهد که قدرت سیاسی یکی از مهمترین عوامل موثر درشکل گیری بستر اجتماعی و تاریخی تولید دانش است. به عبارت دیگر دانشی چون شرق شناسی نه تنها نمی تواند بی طرف و خنثی نسبت به رابطه ی قدرت بین غرب و شرق باشد، بلکه به شدت از آن متاثر است. اما این رابطه یک طرفه نیست. همان طور که دانش در خدمت انعکاس و استمرار سلطه بر می آید، رابطه ی سلطه نیز، جایگاه هژمونیک به چنین دانشی می بخشد. و از این رو است که مثلا شرق حتی برای شناخت تاریخ و تمدن و فرهنگ و دین خود، نگاه به دانشی دارد که مرجعیت دانش- در این جا غرب- تولید می کند.   
ادوارد سعید در کتاب عظیم خود "اورینتالیسم" (شرق شناسی) با بررسی چند قرن آثار مستشرقان غربی می کوشد تا وجوه مشترک این آثار را بر ملا سازد. در این راستا او در می یابد تصویری که غرب از شرق دارد تصویری است متاثر از برتری و سلطه ی غرب. در این آثار که دانش شرق شناسی را شکل داده اند، شرق مرموز، اسرارآمیز، غیر عقلانی، سلطه پذیر و واپس گرا توصیف می شود. این تصویر وقتی در برابر غرب عقل گرا، مترقی، و سلطه گر قرار می گیرد، ناخودآگاه توجیه کننده ی رابطه ی سلطه بین غرب و شرق می شود. و البته شرق شناسی توجیه اخلاقی این رابطه ی سلطه را نیز به دست می دهد. " شرق قربانی عقب ماندگی و واپس گرایی و بی توجهی به عقلانیت ، نیازمند غرب عقلانی مترقی و قدرتمند است تا نجات یابد...".
به زعم سعید، شرق شناسی دو لایه ی آشکار و پنهان دارد.همچنان که لایه ی آشکاراورینتالیسم( شرق شناسی) توصیف شرق به صفاتی چون واپس گرا، غیر عقلانی، نیازمند منجی و ... اشاره دارد، لایه ی پنهان شرق شناسی یا اورینتالیسم را می توان از توصیف ماهیت و میزان سکسوالیته ی شرقی دریافت که در پیوندی تنگاتنگ با "زن" شرقی و تصویر و موقعیت و منزلت او است.   
گرچه سعید خود به تحلیل جنسیتی اورینتالیسم نپرداخته است، اما اثر عظیم او بر فمینیسم – به خصوص فمینیسم خاورمیانه تاثیر ماندگاری گذاشته است. خوانش فمینیستی از اورینتالیسم سعید ، آن چه را که او لایه ی پنهان شرق شناسایی می خواند، به مرکز و جوهر شرق شناسی ارتقا می دهد. در این خوانش با رجوع به تصویر زن شرقی در دانش شرق شناسی ، این تصویرکه قربانی، فاقد عاملیت و نیازمند نجات دهنده است، به چالش گرفته می شود. فمینیسمی که نگاهی نقادانه به اورینتالیسم دارد، معتقد است این تصویر گرچه مایه هایی از واقعیت را نیز می تواند در برداشته باشد، اما در نهایت واقعی نیست و برساخته ای است که به کار توجیه و ابقای رابطه ی سلطه که زمانی در استعمار و حال در امپریالیسم تجلی می یابد- می آید.
مثالهای تکان دهنده ای نیز از کاربرد تصویر زن قربانی شرقی برای توجیه سلطه وجود دارد. به عنوان مثال جمله ی معروفی از یکی از ژنرال های انگلیسی مقیم مصر در دوره ی استعمار نقل می شود که استعمار را وظیفه ی اخلاقی استعمار گر- در این جا انگلستان – می داند تا زن مصری را از دست مرد مصری نجات دهد. او در این توجیه با زبانی سخن می گوید که برای غرب شناخته شده و قابل فهم است. او از دانشی بهره می جوید که مستشرقین برای مدتهای مدیدی درباره ای شرق تولید کرده اند. دانشی که زن شرقی را قربانی مرد شرقی می شناساند. قربانی ای که هدف انواع رفتارهای وحشیانه از ضرب و شتم و زندانی کردن و پوشیده ماندن و بی پناهی دربرابر بوالهوسی های جنسی مرد شرقی است. قربانی ای که شرافت اخلاقی امر به مداخله برای نجات او می دهد، مداخله ای که در این جا همان استعمار است. در این توجیه اخلاقی جایی برای این سئوال باقی نمی ماند که چرا این افسر عالی رتبه که تا به این حد خود را به لحاظ اخلاقی نسبت به آزادی زنان مصری متعهد می بیند، در بازگشت به کشور خود از مخالفین سرسخت حق رای به زنان است.
مثال متاخر تر از کاربرد امپریالیستی این رویکرد اورینتالیستی به زن شرقی مصاحبه ی لارا بوش- همسر جورج بوش- است. لارا بوش در مصاحبه ای که پس از اشغال افغانستان درباره ی حمله ی آمریکا به افغانستان دارد می گوید سربازان آمریکایی هم اکنون برای نجات زنان افغانستان به آن کشور هجوم برده اند. این بار نیز قرار است مقاصد سود طلبانه ی رابطه ی سلطه، توجیهی اخلاقی بیابد. از این رو لارا بوش باز به تصویر زن قربانی شرقی – این جا افغانستانی- تمسک می جوید و شرحی ساده فهم! از میزان دربند بودن زن افغانستانی می دهد. زنی که انقدر دربند است که نمی تواند ناخن هایش را مانیکور کند و یا با دخترش آهنگی گوش کند و برقصد و ....
این دو مثال به خوبی نشان می دهد که چگونه تصویر زن شرقی که در دانش اورینتالیستی مایه هایی از واقعیت نیز دارد، به کار تایید و توجیه سلطه می آید.
برساختن "دیگری" ای دربند و نیازمند نجات از شرق، از دیگر سو به کار برساختن غرب نیزآمده است. به عبارت دیگر همچنان که تصویری واپس گرا، غیر عقلانی و... از شرق ، موجب معنا دار شدن غرب مترقی، عقلانی و ... است، زن قربانی فاقد عاملیت شرقی نیز، از مرد و زن غربی،   منجی و رهایی بخش برساخته است. نگاهی انتقادی به موضع گیری های فمینیسم غربی در برابر زن شرقی موید این گفته ی موهانتی است که به نظر می رسد این بار این زن سفید- این جا فمینیست - است که باید نقش منجی زن شرقی را از مرد شرقی بازی کند.
این شرایط زمانی پیچیده تر می شود که جایگاه هژمونیک غرب در تولید دانش، نا گزیر معیار های خود را برای تولید دانش جهان شمول می کند. به این معنا که تلاشی نا پیدا میان متفکران شرق ایجاد می شود تا در دانشی که تولید می کنند بیش از هر چیز تایید دانش هژمونیک را کسب کنند. این جا است که ما با پدیده ی خود اورینتالیسم مواجهیم. این بار برخورد اورینتالیستی با شرق نه از سوی غرب که از سوی محقق/کنشگر شرقی صورت می گیرد. در واقع به جای این که این جایگاه هژمونیک به چالش گرفته شود، پذیرفته شده و معیارهای آن درونی می شود.
این پذیرش هژمونی زمانی مخرب تر می شود که به تلاش برای کسب مقبولیت در غرب منجر می شود . آسیبی که اکتیویسم ایرانی از آن بسیار رنج می برد. به باور من اولویت بندی و شناسایی مسائل زن ایرانی ، در موارد متعددی بی آنکه ربط چندانی به مسائل واقعی زن ایرانی داشته باشد، برگرفته از اولویت بندی ای است که برای مخاطب دارای موقعیت هژمونیک غرب قابل فهم تر و قابل پذیرش تر است. مخاطب غربی که در بستری از تمرکز قدرت و دانش قرار دارد، ترجیح می دهد و آموخته است که زن شرقی را دربند و قربانی حجاب و سنگسار و حرمسرا بداند. ترجیح می دهد زن شرقی را نه موجودی کنشمند که در حوزه ی عمومی و خصوصی برای برابری می جنگد، نه زنی که خواهان بهبود معیشت و برابری در بازار کار، که قربانی سنگسار و سنگدلی مرد متحجر شرقی است بشناسد. از این رو است که می بینیم امری چون معیشت که زندگی توده های زنان را بیش از پیش به خود مشغول داشته است، توجهی به مراتب کمتر از سنگسار و حجاب دریافت می کند.
این موضوع وقتی ابعاد عجیب خود را نشان می دهد که می بینیم گاه فمینیست های چپ و کمونیست ایرانی نیز، برخلاف سنت بلند مدت مبارزاتی چپ، یک سره معیشت زنان را نادیده می گیرند و حجاب و سنگسار و ... را به اولین اولیت ها و مسایل زنان ایران ارتقا می دهند.
باید اذعان کرد که خوانش اورینتالیستی از مسایل زنان با مقاومت های ارزشمندی نیز در منطقه مواجه شده است. بخش بزرگی از فمینیست های خاورمیانه در سالهای اخیر کوشیده اند تا با دیده ی تردید به این تصویر زن شرقی بنگرند و با پژوهش در واقعیت زندگی زنان لایه های پررنگ عاملیت ، تلاش برای تغییر، و چانه زنی در سیستم مردسالاری برای بهبود شرایط خویش را بیابند. تصویری که خللی جدی در تصویر اورینتالیستی از زن شرقی وارد میکند.   
مسئله ی مهم فمینیسم در این خوانش از اورینتالیسم این است که اگر غرب به واسطه ی مناسبات قدرت و جایگاه برتری که در این مناسبات دارد، اصلی ترین تولید کننده ی دانش نیز هست، دانشی که بی تردید بی طرف نیست و در رابطه ی دو طرفه به تثبیت موقعیت غرب یاری می رساند، نباید به این انحصار تن داد و باید کوشید تا دانشی از شرق بنا کرد که در آن شرق آن "دیگری ای اسرار آمیز و واپس گرا و غیر عقلانی" نباشد.
اما این کوشش می تواند به تقابلی کور بدل شود. تقابلی که مقاومت را در تایید و توجیه هر آن چه که در شرق است می بیند. لیلا ابولغد فمینیست برجسته ی مصری معتقد است سعید خود به خوبی به این بزنگاه آشنا بود و می دانست هم چنان که باید به رابطه ی متقابل تولید دانش و قدرت، توجه داد، نباید از جهان شمولی اصول انسانی نیز غافل شد. او یکی از منتقدان اصلی نظام های غیر دمکراتیک خاورمیانه بود و این باور رایج غلط که دمکراسی ، پدیده ای غربی است که در شرق بیگانه است و قابل دسترس نیست را رد می کرد.
به این اعتبارو در خوانشی فمینیستی ، گرچه باید به دانشی که غرب از زن شرقی و جایگاه او، نیازها و نقش او، ارایه می دهد مشکوک شد و در هم تنیدگی آن را با جوهر قدرت که در پی حفظ نقش مسلط غرب است در نظر داشت، جوهر قدرتی که در بسیاری از موارد برای توجیه سلطه طلبی و مداخله در شرق از تصویر" زن قربانی شرقی" بهره می برد، اما نباید از آن سوی بام افتاد و در قامت توجیه کننده وضع غیر قابل توجیه زن در جامعه ی شرقی- اینجا ایران – برآمد. به باور من حفظ موضع منتقد برای فمینیست شرقی/ خاورمیانه ای به مراتب سخت تر است. زیرا به سادگی ممکن است انتقاد از سلسله مراتب قدرت بین شرق و غرب و مقابله با سلطه طلبی در مقیاس جهانی، به توجیه سلطه طلبی و سلسله مراتب بومی منجر شود. بپذیریم که زنان ما " قربانیانی تسلیم" وضعیت موجود نبوده اند( برخلاف تصویر اورینتالیستی از وضعیت زنان) اما همان تلاش بی وقفه تاریخی برای تغییر، برای قابل تحمل ساختن شرایط، برای چانه زنی و یافتن یا ایجاد رخنه ای درپوسته ی ضخیم سلطه، خود گویا ترین دلیل برای وجود چیزی است که باید کمر به تغییر آن بست... و تایید، توجیه و بزک کردن آن به بهانه ی بومی بودن، کشیدن خط بطلانی است بر همه ی تلاش های آگاهانه و نا آگاهانه ی زنان.
مثالی که می توان از این رابطه ی تقابلی طرح کرد، تلاش برای منتسب کردن معنایی برابری خواهانه به متونی است که اساسن ظرفیت قرائتی برابری خواهانه را ندارند، با بهانه ی مقاومت در برابر سلطه و یا ارائه ی خوانشی بومی از فمینیسم و برابری زن. نا گفته پیدا است، چنین تلاش هایی نه تنها را ه به رهایی نمی برد که گشودن بی راهه ای دیگر است در برابر راه برابری. آن چه که باید به اندیشید و برای آن برنامه ریخت، حرکت در خطی جدای از این این دو مسیر انحرافی است، خطی که می تواند افق رهایی زن را بیش از همیشه دست یافتنی سازد.


* متن گفتار در نشست فعالین جنبش زنان


منابع:
Abu Lughod, L. (2002) “Do Muslim Women Really Need Saving? Anthropological Reflections on Cultural Relativism and Its Others” in American Anthropologist, New Series, Vol. 104, No. 3 (Sep., 2002), pp. 783-790
Abu-Lughod, Lila (2001) ‘Orientalism and Feminist Middle East Studies’, in Feminist Studies, Vol. 27, No. 1 (Spring, 2001), pp. 101-113.
Said, Edward (1994) `From Orientalism’, in Colonial Discourse and Post-Colonial Theory: A Reader , ed. by Patrick Williams & Laura Chrisman. New York & London: Harvester/Wheatsheaf, pp. 132-149
Mohanty, Chandra Talpade et al (2008) ‘Introduction: Feminism and US wars – mapping the ground’, in Feminism and War: Confronting U.S. Imperialism, ed. by. Robon Riley et al. London & New York: Zed Books, pp. 1-18.