وقتی " وروجک ها" بحرکت در میایند!


مصطفی اسدپور


• اول مهر ماه درب مدارس بسوی دانش آموزان باز میشود. بیش از ده میلیون کودک و نوجوان به تحرک درمیایند و مُهر خود را بر کل حیات جامعه میکوبند. وروجکهای نیم وجبی در یک جهش، در خانه، در خیابان، همه جا، برای خودشان به "کاره ای"   تبدیل میشوند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ مهر ۱٣٨۵ -  ۲٣ سپتامبر ۲۰۰۶


 
اول مهر ماه درب مدارس بسوی دانش آموزان  باز میشود.  بیش از ده میلیون کودک و نوجوان به تحرک درمیایند و مُهر خود را بر کل حیات جامعه میکوبند. وروجکهای  نیم وجبی در یک جهش، در خانه، در خیابان، همه جا،  برای خودشان به "کاره ای"   تبدیل میشوند، از امروز دیگر "کار" دارند، فکر دارند، و نباید وسط "تمرکز فکرشان" دوید! این کودکان راه بجلو باز میکنند و خود را بر والدین، دولت و جامعه و اطرافیان تحمیل میکنند. در کوچه و خیابان در مقابل دید هر رهگذر رژه و رقص کودکان مدرسه برو، زندگی رنگ تازه و دگرگونه ای بخود میگیرد. این تغییر را نمیتوان نادیده گرفت. مهمتر از هر چیز، این کودکان، کانالی رو به آینده را در مقابل شهروندان  باز میکند. شادی، خنده، سبکبالی، کنجکاوی  و هیجان موجود در این "همشهری" ها در پس همه زخم،  زمختی و ناملایمات مبلغ امید به آینده ای میشوند که میتواند متفاوت، بهتر، زیبا و شایسته باشد. زنگ مدارس سمج و یکدنده هر رهگذر را در مقابل این سوال قرار میدهد که مشغول چی هستیم، رو به کجا داریم؟ زنگ دیگری از آغاز مدارس  در زیر سایه جمهوری، اما، پاسخ قابل تحملی  برای چنین سوالاتی را  بهمراه ندارد. هر صحنه و مشاهده بما حکم میکند، که باید هر چه زودتر سرنوشت خود و کودکانمان را از زیر دست این بربریت باید بدر آورد.
 
بدرستی گفته میشود، دستگاه سرکوب رکن اساسی دوام جمهوری اسلامی است. اما این تمام حقیقت نیست. این رژیم هیچگاه  و درست با همین حساسیت،  از اهمیت مدارس غافل نمانده است. همواره و بدون کمترین تخفیف یک سیستم آموزشی بشدت منحط توسط انواع دار و دسته های حکومتی تعقیب گشته است.  اینجا "حیاط خلوت" رژیم در مواجهه  با کودکان ـ  امروز و فردای شهروندان جامعه بحساب آمده است.  از همان تصورات ابتدایی  کودکانه،  و از همان تدارک اولیه  برای مدارس، برای این کوچولوها دنیا رنگ دیگری بخود میگیرد. لچک و روپوش و جدا سازیها درس اولی  است که گوش کودکان  را میکشد تا برای همیشه جای خود را بشناسند. مدارس در ایران جولانگاه سخیفترین آرا و عقاید و رفتارها نسبت به انسانهای قرن بیستم در جهان امروز بوده است. بیگناهی کودک، کنجکاوی، حقوق اجتماعی و  سلامتی آنها هرگز محلی از اعراب نداشته است. مدرسه و محیطهای آموزشی محلی برای پرورش انسانهایی بیحقوق، ترسیده، مسموم به سموم اسلامی و مطیع،  عمل کرده است. این وضعیت نباید ادامه پیدا کند.
 
برای یک دختر بچه اولین درس زندگی با زنجیر و ریاکاری  عفت و اخلاق و پاکیزگی و پاکدامنی، با دیوار بلند جداسازیهای مدارس آغاز میشود. به او تسلیم و مدارا و فرودستی را فرومیخورانند و در طرف دیگر دیوار از همبازی و برادرهایش نگهبانان غیور خودگمارده بر این آپارتاید پرورش میدهند.  سیستم آموزشی در ایران تا مغز استخوان مذهبی و آلوده و دروغپردازانه است و بر همین اساس هر چه حقوق و حرمت و شایستگی و توانایی و سازندگی است را در این نسل یکجا میکُشد. سیستم آموزشی در ایران طبقاتی است. بر همین مبنا  نابرابری، تبعیض، فقر، قدر قدرتی پول و سرمایه دار و ازلی بودن موقعیت فرودست بخش اصلی جمعیت به کودکان "آموزش" داده میشود. محیطهای آموزشی در ایران محلی برای تمرین و آمادگی شهروندانی آزاد و صاحب جامعه نیست. بجای آن مدارس محل اعمال همان سرکوب و بیحقوقی جامعه، محل دست درازی انواع ارگانهای مذهبی و سرکوبگر و جاسوسی بر دانش آموزان است. بخش عظیم جمعیت ایران از دسترسی به مدارس و آموزش پرورش شایسته برای تحصیل و ورزش و فراغت محروم هستند. مطابق آمار رسمی هنوز مدرسه ای برای پذیرش یک میلیون کودک وجود ندارد. همه اینها گوشه ای از کیفر خواست مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و علیه اعمال غیر انسانی ترین شرایط بر چند نسل از کودکان و نوجوانان آن جامعه را تشکیل میدهد.
 
در بالا گرفتن موج اعتراضی مردم علیه رژیم حاکم، مدارس تبدیل به جبهه گسترده ای از اعتراضات برحق آنها خواهد شد. بچه ها با سنگ و کلوخ همه دم و دستگاه بسیج و سرکوب و عمال مذهبی را فراری خواهند داد. نمازخانه ها و کتابهای مذهبی را به دور میاندازند، و دست عفریت جمهوری اسلامی را کوتاه خواهند کرد. موج اعتراضی علیه رژیم و سرنگونی آن با زدودن همه تشبثات این حکومت و با پایه گذاری سیستم آموزشی مدرن و سکولار، با تسری پایه ای ترین آزادیها و حقوق انسانی از جمله در مدارس و برای کودکان و نوجوانان جامعه، با بکار گیری همه امکانات جامعه برای تندرستی و شادی و تعالی روحی و فیزیکی و دانش شهروندان کوچکتر، و تنها در چنین صورتی، خواهد توانست مایه تسلی  بر یک زخم چرکین در ایران گردد.
 
تا آن موقع باید که سعی کنیم کودکان و فرزندان خود را تا حد امکان از تعرضات رژیم اسلامی مصون بداریم. در این میان حتما باید کودکانمان را در تلاش و در آرمانها و در مقاصد خود برای یکدنیای بهتر در فردای سرنگونی این نکبت حاکم شریک کنیم. آنها باید و حق دارند بدانند که اگر این وضعیت هست، بخاطر اینستکه ما زورمان هنوز نمیرسد. آنها باید بدانند که مشغولیم  و همه تلاش خود را داریم بکار میگیریم که این وضعیت را دگرگون سازیم. آنها حق دارند  از والدین خود، بعنوان  سرمشق مصر و یکدنده بر الگوهای متفاوت برای همدیگر تعریف کنند. باید جسارت و استقامت والدین خود در رودر رویی با رژیم و بر سر حقوق کل همسرنوشتانشان را بخاطر بسپارند و از آن انرژی بگیرند.
 
با باز شدن درب مدارس، با تحرک  "وروجک ها"  در راه مدرسه، یکبار دیگر در مقابل این سوال قرار میگیریم که تا کی، تا چند نسل دیگر این رژیم از ما و کودکان و عزیزان ما قربانی خواهد گرفت....
 
مصطفی اسدپور
٢٨ شهریور ١٣٨٥