مبارزه برای تسلیم
پیرامون تشکل بزرگ چپ– بخش یک


علی شمس


• کسی که خودش را چپ می داند و در عصر فرمانروائی انحصارات مالی و فراتر از آن انحصارات پولی به دنبال بورژوازی کوچک و عصر مترقی دوران رقابت آزاد است جز واژه ارتجاعی برای آرمان و آرزوهایش واژه دیگری را نمی توان بکار گرفت، گذشته از همه اینها شما با چه مکانیسمی می خواهید به این آرزویتان جامه عمل بپوشانید؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣۰ آذر ۱٣۹۲ -  ۲۱ دسامبر ۲۰۱٣


اخیرا بر روی تعدادی از سایتهای اینترنتی مطالبی بصورت نوشتاری و خود مصاحبه ای با رویکرد ایجاد "تشکل بزرگ چپ" منتشر گردیده و در حال انتشار است. که نویسندگان و گویندگان مطالب مذکور دارای سابقه چپ و عقبه اکثریت آنها به جنبش چریکی فدائیان در دهه چهل و پنجاه شمسی برمیگردد. افراد مذکور اگرچه دارای گذشته مشترکی هستند اما به گفته خودشان اهداف گوناگونی را از ایجاد تشکل بزرگ چپ دنبال می کنند، زیرا که دارای گرایشات سیاسی مختلفی هستند که در ادامه بطور اختصار به برخی از این گرایشات اشاره خواهم کرد. با نظری اجمالی به آن چه که تا کنون در این زمینه به نگارش در آمده و نیز با اندکی شناخت نسبت به سه تشکل فعال در ایجاد "تشکل بزرگ چپ" (سازمان فدائیان اکثریت، سازمان اتحاد فدائیان و شورای موقت سوسیالیستهای چپ)، میتوان این گرایشات را به وضوح مشاهده کرد:
۱- گرایشی که بدنبال همکاری با رژیم اسلامی است و به هیچ وجه نظام حاکم را نفی نمی کند و حتی زیر سئوال نمی برد و به دنبال مراودات و همکاری ترجیحأ با جناحی است که دست بالا را دارد، تا آنجا که در مقاطعی حتی درپی رهنمود دادن به آن هم برآمده است. این بخش در حقیقت منافع قشری را در جامعه نمایندگی می کند که سودش در تداوم نظام حاکم است و تا کنون هم حاضر به همکاری های حتی مقعطی با هر نیروئی که در پی جایگزینی نظام حاکم است نشده و معتقد است که باید طوری بی خطر حرکت نمود که استبداد از ما نترسد.
۲- گرایش دوم اصلاحات در نظام را دنبال می کند و همکاری با اصلاح طلبان حکومتی را دنبال می کند و در پی به عقب راندن جناح قدرتمند نظام و در رأس آن خامنه ای است. این گرایش تضعیف ولایت فقیه را از طریق انتقاد و اتحاد با جناح معتدل و اصلاح طلب در پیش گرفته است. منتها انتقادی نرم و رقیق و اتحادی شفاف و مستحکم.
٣- گرایش سوم که عمده نیروهایش به تشکیلات اتحاد فدائیان خلق و شورای موقت سوسیالیستهای چپ تعلق دارند، جمهوری اسلامی را مانع هرگونه تحول دموکراتیک می دانند و معتقدند که در جهت سرنگونی نظام حاکم باید حرکت کرد. این بخش بدنبال آلترناتیو دموکراتیک برای رژیم جمهوری اسلامی هستند و تغییر نظام سیاسی را دنبال می کنند و انقلاب سیاسی را در دستور کار خود دارند. (در اینجا لازم است اضافه کنم که در سازمان اتحاد فدائیان، گرایش دیگری وجود دارد که تا هم اکنون معتقد به انقلاب اجتماعی و سوسیالیسم است و اگرچه صدایش به رسائی صدای دیگران نبوده ولی در وزن کشی های داخلی اگر از جناح دیگر سنگین تر نبوده، هرگز سبک تر نبوده است)
حال ممکن است که این سئوال پیش آید که این نیروها با چنین اختلافاتی چگونه می توانند در راستای اقدامی مشترک همکاری کنند. در واقع اما اشتراکات این گرایشات بظاهر متضاد آنچنان بنیادی و مهم است که همه اختلافات آنها را پوشش می دهد و بخوبی جبران مافات خواهد کرد. این اشتراکات از سویی شامل گسست از مارکسیسم، عبور از سوسیالیسم و توافق بر سر خودداری از هرگونه تعرض به سیستم اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری است، و از سوی دیگر پرهیز و دوری گزیدن از هرگونه همکاری با نیروهای معتقد به سوسیالیسم و انقلاب اجتماعی و حرکت و تلاش در جهت جلب اعتماد بورژوازی و کارگزاران آن را در بر می گیرد. این مجموعه علاوه بر شعارهائی از قبیل کرامت انسانی و زندگی شایسته انسانی و دمکراسی و حقوق شهروندی و غیره، بر استفاده از واژه چپ نیز -البته نه طبقاتی بلکه اجتماعی- به عنوان وجه تسمیه متفق القولند. زیرا به خوبی از اعتبار هنوز موجود چپ در جامعه ایران اطلاع دارند و مایلند تا از تتمه این اعتبار حداکثر استفاده را ببرند و آن را در خدمت مقاصد خود و منافع طبقه حاکم بکار گیرند. با این مقدمه کوتاه و مختصر از گرایشات موجود که از طلایه داران ایجاد تشکل بزرگ چپ هستند، اینک به بررسی نوشته ای می پردازم از آقای نادر عصاره تحت عنوان «در راه تشکلی چپ و امروزین». ایشان که خود از مسئولین و رهبران سازمان اتحاد فدائیان خلق است به روشنی راهکار و استراتژی سرمایه دارانه یک خرده بورژوای گله مند از سرمایه داری و هراسناک از انقلاب اجتماعی را برای شرایط کنونی جامعه ایران به نمایش می گذارد. آقای عصاره در نوشته خویش دست به مبارزه ای بی امان علیه سرمایه داری از دو جنبه نظری و عملی میزند ولی در چشم اندازی که ترسیم می کند، مجددأ به سیستم سرمایه داری میرسد و بورژوازی را ناجی جامعه و هدف نهائی خود معرفی می کند و دستهای خود را به علامت تسلیم به بورژوازی بالا میبرد.
آقای عصاره در نوشته اش، بیش از هفتاد بار از واژه "چپ" استفاده کرده که البته حق دارد، چون می خواهد "تشکل بزرگ چپ" درست کند ولی این چپی که میگوید، چپی غیر طبقاتی است یا بهتر است بگویم چپ بورژوایی است. چپی که قرار است کارگزار سرمایه داری باشد. از لابلای سطور این نوشته و علی رغم تکرار بی امان واژه "چپ" می توان به وضوح شیفتگی نویسنده را به سیستم سرمایه داری مشاهده کرد. ایشان مطلبش را با دو پرسش «کدام چشم انداز؟» و «کدام مبارزه سرمایه داری؟» آغاز می کند و بدون اینکه ماهیت نظام حاکمی را که قرار است علیه اش مبارزه کند، روشن کند و یا کلمه ای در باره ماهیت قدرت حاکم حرف بزند، مستقیم سراغ چشم انداز میرود. حال چشم انداز آقای عصاره را مرور کنیم: «میتوان به سوسیالیسم پرداخت بعنوان یک ارزش مثل عدالت، یا بعنوان مجموعه ای متنوع و مورد بازخوانی از رویاها، نظریه ها و تجاربی برای فراتر رفتن از سرمایه داری، این امری است قابل درک و مفید ولی مورد بحث در اینجا نیست». خیلی جالب است، آقای نادر عصاره همچنانکه قبلأ گفتم با سکوت در قبال ماهیت نظام حاکم و یا نظام جایگزین، مستقیمأ به چشم انداز میپردازد و قبل از هر چیز در پی بی اعتبارکردن و از سکه انداختن سوسیالیسم می باشد. وی توضیح نمی دهند که اگر سوسیالیسم مورد بحث ایشان در این چشم انداز نیست پس بازخوانیش به چه کار می آید؟! و اگر سوسیالیسم نظریه و تجربه ای است برای فراتر رفتن از سرمایه داری چرا باید مورد بحث نباشد؟! البته ایشان با به کار بردن واژه رویا در کنار نظریه به نوعی پاسخ این سوال را داده اند. با وجود این آیا این خلط بحث نیست؟ آیا جز این است که آقای عصاره با این مغلطه کاری ناشیانه نمی خواهند از سرمایه داری فراتر روند؟ بلکه میخواهند سلطانی را جایگزین سلطان دیگر کنند؟ ایشان در چند سطر پائین ترادامه میدهند که «زمینه های پیش از انقلاب مشروطه ایران در اوائل قرن نوزدهم میلادی، سه زنجیر استبداد سلطنتی، تعصب روحانیت و امپریالیسم بیگانه بودند ...» و در ادامه اضافه می کند که «امروزه نیز با همه تغییرات سی و چند ساله اخیر در ایران و جهان، سه زنجیر نامبرده بیشتر ستمگرانه شده اند. استبداد دینی و تلفیق دین ودولت واقتصاد عقب مانده وستمگر وبحران زا در ایران وجهان ، مقابل خواست و مبارزات مردم ایران قرار دارند». در اینجا آقای نادر عصاره با بکار گیری دو متد متفاوت در تحلیل پیام روشنی را مخابره می کند: ایشان در تحلیل گذشته و در مورد انقلاب مشروطه بنابر گرایشی (مارکسیستی) که قبلا داشته اند به درستی بر نقش امپریالیسم و کشورهای سرمایه داری دخالت گر در ایران استفاده می کند. هرچند من در این جا قصد پرداختن به انقلاب مشروطه را ندارم ولی جهت اطلاع ایشان باید عرض کنم که امپریالیسم در زمان انقلاب مشروطه نسبت به امروز موقعیت ضعیف تری داشت. با وجود این در برخی زمینه ها حتی حامی مشروطه نیز بود و در پیروزی مشروطه نقش مهمی داشت. با وجود این، اگرچه بررسی مسئله نقش امپریالیسم در انقلاب مشروطه با توجه به تضاد بین کشورهای استعمارگر و در درون امپریالیسم نوظهور از سویی و پیگیری مطامع آتی و جا دادن عوامل نفوذ آن ها در دربار و مجلس از سوی دیگر مهم است، اما در عین حال نقش آن در آن ایام نسبت به شرایط حاضر و معادلات و موازنه های جهانی و منطقه ای موجود از اهمیت به مراتب کمتری برخوردار است. با وجود این متد تحلیلی آقای عصاره درباره نقش امپریالیست ها در گذشته متوقف می شود و در آنالیز شرایط حاضر جای خود را به متد دیگری می دهد. اکنون که امپریالیستها در همه جا در هماهنگی با هم در چپاول و غارت دنیا همکاری می کنند و دامنه نفوذ خود را با مداخلات منطقه ای و ایجاد انواع و اقسام انقلابات مخملی و رنگی گسترش داده اند و برای پیشبرد مقاصدشان از به خاک و خون کشیدن کشورها و استفاده از عقب مانده ترین نیروها ابایی ندارند؛ در تحلیل آقای عصاره اثری از نقش امپریالیسم مشاهده نمی شود. و جای آن را بحث اقتصاد عقب مانده و ستمگر و بحران زا در ایران و جهان می گیرد. ایشان حتی از بکار بردن واژه امپریالیسم در بررسی شرایط حاضر پرهیز دارد. و این آن پیامی است که که در سخنان وی بریدگی خود را از مارکسیسم فریاد میزند. با تمام این ها نادر عصاره روشن نمی کند که اقتصاد غیرستمگر و پیشرفته و غیر بحران زای مورد نظر ایشان کدام است وچه اقتصادیست. البته عصاره باید بداند که واژه امپریالیسم فحش و یا توهین نیست بلکه یک مناسبات اقتصادی- جهانی است. این اقتصاد عقب مانده و ستمگر و بحرانزا در ایران و جهان که محصول سطح معینی از تکامل مناسبات سرمایه داری و تابع قانون توسعه نابرابر آن است- امپریالیسم نام دارد. و عبارت است از سیستم اقتصادی سرمایه داری بر اساس انحصارات مالی، تراست ها و کارتلها. در ادامه خواهیم دید که آقای عصاره نه تنها از این سیستم به اسم واقعیتش نام نمی برد، بلکه راه حل معجزه آسای ایشان برای نه تنها ایران بلکه جهان به همین امپریالیسم ختم میشود. بخش مسلط سرمایه در جهان که قرار است از دید ایشان ناجی باشد و حامل دموکراسی و آزادی و عدالت. البته با اصلاحات داهیانه آقای نادر عصاره.
وی در ادامه می افزاید: «بنابراین دموکراسی، جدائی دولت و دین، نوسازی و اصلاحات اجتماعی و توسعه اقتصادی و تأمین رفاه و سعادت همگانی به عنوان نیازهای مردم ... به پیش کشیده میشوند. زمینه تحقق چنین اهدافی، در شرایطی که مبارزات دموکراتیک عدالت خواهانه و صلح خواهانه در جهان قوی باشند، مساعد میشود. بنابراین گذار به سوسیالیسم، چشم انداز ما برای ایران آینده نیست». هر چه عصاره در مبارزه برای دموکراسی بیشتر به پیش می تازد، زمین زیر پایش سست تر میشود و اعتماد به نفسش را بیشتر از دست می دهد. وی به خوبی میداند که نیروی اصلی این دموکراسی و توسعه اقتصادی و اصلاحات مورد نظرش را باید در جائی غیر از جامعه ایران جستجو کند و اینجاست که اگرچه با لکنت زبان ولی پیام خود را به روشنی اعلام میدارد که برای تحقق چنین اهدافی حمایت خارجی لازم است و دست یاری به سوی حامیان بین المللی مبارزات دمکراتیک و عدالت خواه دراز می کند (بورژوازی بین المللی). البته ایشان در زمینه عملی هم اقدام نموده که برای مثال شرکت در کنفرانس اتحاد برای دموکراسی در استکهلم را در کارنامه مبارزاتی خود دارد. آقای عصاره آدم بسیار با تجربه ای است. کاش نمونه ای از تجربه ی حمایتهای بین المللی از دمکراسی و عدالت و توسعه اقتصادی نیز ذکر می کردند که البته این کار از ایشان ساخته نیست. ولی من برای افزودن به تجربه ایشان، نمونه افریقای جنوبی را ذکر می کنم که با حمایت دموکراسی جهانی از نیروهای ملی و چپهائی چون ایشان، رژیم آپارتاید سرنگون شد ولی به فاصله اندکی پس از پیروزی دمکراسی مورد نظر آقای عصاره، آنچنان رعب و وحشت و عدم امنیت اجتماعی حاکم شد که اینک مردم در آنجا حسرت امنیت اجتماعی زمان آپارتاید را میخورند، در روز روشن و جلو چشم مردم، افراد رده بالای حزب کموینست را ترور کردند و پلیس و دستگاه امنیت رژیم دمکراسی، تشکیل پرونده دادند نه برای پیگیری بلکه جهت آرشیو در بایگانی. جالب است که جناب عصاره بلافاصله بعد از نشان دادن استعداد خود در همکاری با نیروهای جهانی حامی دمکراسی برای چندمین بار بدون هرگونه ربطی به موضوع تأکید می کند که گذار به سوسیالیسم چشم انداز ما برای ایران آینده نیست، که معلوم نیست این همه تکرار برای چیست؟! آیا می ترسد پیامش با یک بار و دو بار دریافت نشود، آیا شعر معروف اخوان: نادری پیدا نخواهد شد امید، ایکاش پیدا شود اسکندری؛ مصداق نمی یابد. درادامه مطلب آقای عصاره میخوانیم که «با مسئول دانستن بنیادهای نظام نظری و سیاسی در شکست چپ، سوسیال دمکراسی رقیب تاریخی و موفق آن نظام نظری و سیاسی اعلام میشود». در اینجا باید از آقای عصاره پرسید که چه کسی این شکست را اعلام کرده؟ و آن بنیادهای نظری و سیاسی کدامند که باعث شکست چپ شده اند؟ و آیا شما میخواهید این چپ شکست خورده را احیاء کنید؟ یا اینکه می خواهید چیز دیگری را بنام چپ غالب کنید؟ چرا از بیان روشن بنیادهای نظری خود طفره می روید؟ و چه کسی سوسیال دمکراسی را رقیب چپ دانسته و پیروزی آنرا اعلام کرده؟ اولأ سوسیال دمکراسی هیچگاه چپ نبوده (به معنای طبقاتی) و حداقل طی یک صد سال گذشته خود نیز چنین ادعایی نداشته است. سوسیال دموکراسی مورد نظر شما همیشه چاکر و کارگزار سرمایه داری بوده و در جاهایی، حتی بیشتر از انتظار خودِ سرمایه داری به آن خدمت کرده است. برای نمونه در همین اروپا که محل تولد سوسیال دمکراسی بوده، تعرض به خدمات رفاهی زمانی شروع شد که سوسیال دمکراتها اداره دولت را در اختیار داشتند. متأسفانه باید خدمت شما عرض کنم که شما با وجود دانش اندکی که از تاریخ سوسیال دموکراسی دارید، آن را رقیب موفق چپ جار می زنید. سوسیال دمکراسی از نظر عملکرد در سطح جهان همپا و شریک سرمایه داری در جنایات جهانی است، از تقسیم جهان در جریان اولین جنگ جهانی تاکنون، سوسیال دموکراسی یارِ غارِ بورژوازی بوده است. وقتی فراکسیون سوسیال دمکرات رایشتاگ آلمان در چهارم اوت ۱۹۱۴ در حمایت از بورژوازی آلمان بنفع واگذاری اعتبارات جنگی به دولت قیصری آلمان رأی داد، رزا لوکزامبورگ سوسیال دمکراسی را به درستی لاشه متعفن نامید. اگر از نظر شما و هم فکرانتان خدمت به بورژوازی، موفقیت است، چرا به جای خادمین بورژوازی، خود بورژوازی را نظام موفق در مقابل چپ اعلام نمی کنید؟ شاید از نظر شما موفقیت به معنی کشورداری و در دست گرفتن سازمان اداری دولت است. در این مورد هم باید به آگاهیتان برسانم که سرمایه داری کشورداری نمی کند بلکه بدنبال فرمانروائی و اعمال سیادت طبقاتی خود است و کشورداری را به کارگزاران خود می سپارد و گویا همین موضوع اخیر است که تازه آنرا دریافته اید و به همین دلیل در پوست خود نمی گنجید. عصاره ادامه می دهد: «یکی از اشکالات بزرگ که به چپ ایران به درستی وارد میشود، تقلید محتوایی اندیشه مارکسیستی و یا مارکسیستی- لنینیستی بوده است». در اینجا آقای عصاره در تناقض عجیبی گرفتار شده است که گویا قادر نیست آنرا برای خودش هم حل کند چه رسد به خواننده. چرا که فراموش می کند یک خط بالاتر ایشان بنیادهای نظری سیاسی چپ را عامل شکست اعلام نموده. با وجود این در اینجا عامل شکست چپ ایران را تقلید و الگو برداری محتوائی از مارکسیسم دانسته (پیدا کنید پرتقال فروش را). پس در شکست چپ ایران، مارکسیسم تقصیری ندارد و گناه به گردن چپ ایران است. متأسفانه عصاره هیچ ابائی از تناقض گوئی و کلی گوئی و وارونه جلوه دادن حقایق ندارد چرا که میخواهد به نتیجه دلخواه خود برسد. حتی برای این منظور اگر لازم شد باید تاریخ را هم تحریف کرد. همچنانکه وی از این کار هم ابایی ندارد. او توضیح نمی دهد کدام چپ در ایران تقلید محتوائی از مارکسیسم کرده است؟! در اینجا لازم می بینم برای افزودن به اندوخته تجربی ایشان بطور مختصر و کوتاه نگاهی اجمالی داشته باشم به چپ ایران از بدو تشکل یابی تا انقلاب ۱٣۵۷، زیرا می توانیم در مورد تاریخ گذشته هر آسمان ریسمانی را به هم ببافیم، ولی تاریخ به ما دروغ نمی گوید.
اگر از تک جوش های مبارزاتی چپ در انقلاب مشروطه که تحت تأثیر سوسیال دمکرات های قفقاز بودند، بگذریم، از بدو شکل گیری تشکل چپ تا انقلاب ۵۷ با کمی اغماض نسبت به گروه های کوچکی که در دهه چهل و پنجاه شکل گرفتند، دو تشکل حزب توده و سازمان چریکهای فدائی خلق، تشکل هائی هستند که چپ را در ایران نمایندگی کرده اند:
۱- ابتدا حزب توده که برخلاف عنوانش «حزب طراز نوین طبقه کارگر» نه ربطی به کارگران داشت و نه به توده مردم و نه اینکه خودش ادعای مارکسیستی داشت بلکه باشگاهی بود برای مشتی خان و خان زاده و شاهزاده که از بالا درست شده بود برای اهدافی غیر از منافع توده و کارگر. در اینجا نظر به اینکه این مقاله قصد بررسی کارنامه حزب توده را ندارد، فقط دو نمونه تیپیک از عملکرد این حزب را می آورم، الف: در قضیه اعتصاب بزرگ نفتگران جنوب در تیرماه ۱٣۲۵، وقتی دولت قوام دست به کشتار آنان زد. در حالی که آنها تنها اندکی بهبودی در شرایط کار و زندگی خود را طلب می کردند. با وجود قتل عام حدود پنجاه نفر و زخمی شدن بیش از دویست نفر اعتصاب ادامه پیدا کرد و رادیکالتر گردید به طوری که دولت قوام السلطنه عاجز و ناتوان از سرکوب گردید. آنگاه حزب طراز نوین به کمک قوام شتافت و آقایان دکتر رادمنش و دکتر جودت از رهبران حزب توده با همراهی آقایان مظفر فیروز معاون قوام و جناب آرامش به میدان آمدند و با وعده و وعید به کارگران، توانستند خیزش آنان را بدون هیچ دستاوردی به شکست کشانده و جنبش آنان را فرو بخوابانند، این در رابطه با مبارزات کارگری. البته نکته قابل توجه اینکه دو هفته بعد از موفقیت حزب توده در فروخواباندن اعتصاب کارگران نفت جنوب، این حزب دستمزدش را با فرستادن سه وزیر (کشاورز، یزدی و اسکندری) به کابینه ائتلافی قوام گرفت، منتهی نکته جالب توجه اینکه بر اساس ماده هفتم از قطعنامه اولین کنگره حزب توده، شرکت در کابینه های ائتلافی منوط به ملی و دمکراتیک بودن دولت بود که در اینجا حزب توده مسئله را پیشاپیش با ملی خواندن دولت و شاه دمکرات حل کرد.
ب: در رابطه با درخواست شوروی در گرفتن امتیاز نفت شمال بود که حزب توده یکپارچه و یک صدا در مجلس و در خیابان و در نشریاتش به دفاع از دادن این امتیاز به شوروی پرداخت و چه سینه ها چاک نکرد و چه گلوها از نمایندگان حزب توده در مجلس پاره نشد در دفاع از منافع شوروی. و این هم در رابطه با توده ای که زینت بخش تابلو این حزب بود. البته ناگفته نماند که بورژوازی در استفاده از این چپ های خانگی برای خفه کردن خیزش های طبقاتی کارگران ید طولانی دارد، خصوصأ در همین اروپا و در رأس آنها انگلیس و فرانسه. در مواقع احساس خطر از جانب طبقه کارگر با تشکیل کابینه های ائتلافی و وارد کردن چند سوسیالیست خانگی از احزاب سوسیال دمکرات و قرار دادن آنها در مقابل کارگران توانسته حرکت آنها را منحرف و با شکست مواجه کند و بعد از رفع خطر از جانب کارگران، مجددأ این وزرای سوسیالیست !!! را به حزبشان عودت دهد. این مسئله استفاده از حزب توده در ایران برای خفه کردن کارگران یک امر استثنائی از جانب بورژوازی نبوده. متأسفانه حزب توده در تمام دوران حیاتش اثر و ردپائی از مبارزه طبقاتی دیده نمیشود و تآسف بارتر آنکه همیشه بصورت کارگزار حکومت شوروی و حافظ منافع شوروری در ایران بوده است و هیچگاه منافع مردم ایران برایش در اولویت نبوده، بلکه اولویت او منافع حکومت شوروی بوده و اگر در گوشه ای از ایران نهاد مستقل کارگری شکل میگرفت و خارج از چتر پوشش حزب توده و در پی مطالبات صنفی خود برمی آمد، این حزب با تمام توان تبلیغاتی و مادی خود که کم هم نبود، جهت بی اعتبار کردن آن گونه تشکل ها و در نهایت از بین بردن آنها می کوشید، متر و ملاکش هم بسیار ساده بود، یا مدافع منافع شوروی باید می بود یا عامل امپریالیسم. بعد از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، راه رشد غیر سرمایه داری در دستور کار حزب توده نیز قرار گرفت و در این رابطه با دمکراتیک نامیدن رژیم شاه حرکت در جهت گسترش مبادلات اقتصادی بین ایران و شوروی توجیه گردید. حزب توده بعد از استقرار جمهوری اسلامی هم کمر همت به خدمتگزاری نظام تازه بست و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نکرد. از مشاوره دادن به مقامات جدید با توجه به تجربیات امنیتی که از آن برخوردار بود؛ تا رخنه در سازمان های انقلابی و حتی انتشار اسناد داخلی آنها جهت تخریب و دامن زدن جو بی اعتمادی و ایجاد انشعاب در این تشکل ها. تا وقتی جمهوری اسلامی حزب توده را کاملا از خود نراند، لحظه ای تردید از خوش خدمتی به حاکمیت جدید به خود راه نداد. هم اکنون هم بنا به اسناد یک بخش از بازمانده های این حزب، بخش دیگر آن در ارتباط با وزارت اطلاعات رژیم اسلامی به شغل شریف !!! سابق خود ادامه می دهد.
۲- نیروی دومی که در عرصه مبارزات اجتماعی، چپ را نمایندگی می کرد، سازمان چریکهای فدائی خلق بود که از نسل بعد از کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ بود، نسلی صادق، شجاع، پیگیر و انقلابی، که با توجه به شرایط دیکتاتوری و خفقان پادشاهی با کمترین اندوخته مبارزاتی از نسل های پیشین به نوعی از صفر شروع کرد و با پیگیری و صداقت بی نظیری ابتدا به تدوین تئوری انقلابی پرداخت و در ادامه به کار و عمل انقلابی روی آورد. بدون تردید انقلابیون این نسل، انسان هائی آرمانخواه و پاک باخته بودند و در شرایطی پا به میدان مبارزه با دیکتاتوری گذاشتند که خفقان مرگبار سرتاسر جامعه ایران را فرا گرفته بود و کشور، جزیره ثبات سرمایه داری نامیده می شد. در حالی که سکوت قبرستانی حکم فرما بود، شرایط جهانی هم بگونه ای بود که در جای جای کره خاکی، مبارزات آزادیبخش به رهبری نیروهای چپ و یا نزدیک به چپ جاری و ساری بود و در این میان مبارزات آزادیبخش خلق چین به رهبری حزب کمونیست چین و در رأس آن مائو تسونگ در شکست و بزیرکشیدن حزب حاکم وابسته به امپریالیسم کومینگ تانک و در رأس آن چیانکایچک از جذبه و محبوبیت خاصی در نزد مبارزان و انقلابیون برخوردار بود و در مجموع با توجه به مبارزات چریکی و آزادیبخش مسلحانه و پیروزیهای بدست آمده از این شیوه مبارزاتی، شیوه جنگ چریکی و مبارزه مسلحانه در جهان دست بالا را داشت و فدائیان هم استثناء نبودند و از این جو جهانی تأثیر گرفته و بیشتر تحت تأثیر آموزه های مائو از نظر شیوه مبارزاتی بودند، ولی از نقطه نظر سیاسی، کاملأ مستقل از قطبهای موجود چپ در جهان قرار داشتند و منافع خلقهای ایران را نمایندگی میکردند و از نظر برنامه ای هم معتقد به جمهوری دمکراتیک خلق با هژمونی طبقه کارگر بودند و تلاش در راه تشکیل حزب طبقه کارگر را هم در برنامه کاری داشتند. فدائیان بعد از اولین اقدام عملی خود، در سال ۴۹، در واقع پا به میدان مبارزه ای بشدت نابرابر ولی عادلانه با نظامی نهادند که در شدت عمل با هرگونه حرکت صنفی و مطالباتی اگر نگویم در جهان بی نظیر ولی قطعأ کم نظیر بود. سازمان چریکهای فدائی تحت چنین شرایطی از نظر داخلی و جهانی و تحت تأثیر آموزه های مائو، شیوه مبارزه مسلحانه را برگزید و در ادامه راه بعد از تحمل ضربات سنگین در صدد تجدید نظر در شیوه مبارزه بسیار کوشید، منتهی بعد از ضربات سنگین سالهای ۵۴ و ۵۵، عملأ سازمان کلیه نیروهای تئوریک خود را از دست داده بود و اندک نیروهای باقیمانده بیشتر بدنبال سازماندهی مجدد تشکیلات بودند و نه دیگر فرصتی برای تدوین تئوریک تازه داشتند و نه رمقی مانده بود، بلکه مسلح ماندن سازمان بیشتر جنبه دفاعی داشت. بنابراین نه حزب توده و نه سازمان فدائی هیچکدام نه تنها تقلید محتوائی از مارکسیسم نکرده اند، بلکه خودشان هم این ادعا را نداشته اند و هیچ اثر و ردپائی از آموزه های مارکس در عملکرد آنها نیست و باید بگویم که عصاره در این مورد یکسره یاوه می گوید، وی یا مارکسیسم را درک نکرده و یا تاریخ جنبش چپ ایران را نمی شناسند. حال جای این سوال باقی است که: اگر به ادعای عصاره، عملکرد چنین نیروهایی، تقلید محتوائی از مارکسیسم است، قصد وی از وطنی کردن!(و البته نه تقلید) لاشه متعفنِ سوسیال دمکراسی تدارک چه منجلابی برای ایران است؟
گرچه نباید فراموش کرد که سازمان چریکهای فدائی خلق حتی اگر در استراتژی خود ناموفق بود، ولی در انجام رسالت خود که اعاده حیثیت و اعتبار از چپ ایران بود، موفق شد. اعتبار و حیثیتی که توسط حزب توده و به واسطه اعمال آن از چپ زدوده شده بود. شاهد این مدعا گردهم آئی های میلیونی فدائیان بعد از سقوط نظام پادشاهی در ایران است. باید اضافه کنم که مبارزات سازمان چریکهای فدائی خلق تا مقطع انقلاب ۵۷ بدون شک برگ زرینی است در تاریخ جنبش چپ ایران و من به عنوان یک چپ به آن افتخار می کنم. در ادامه مطلب آقای عصاره به سئوال دوم ایشان می رسیم. جمله ای که ضمن سئوالی بودن، مکنونات قلبی و آمال و آرزوهای وی و نیز استراتژی و ماهیت مبارزاتی او را آشکار می کند. اینک سئوال عصاره که قرار است به آن پاسخ دهد: «کدام مبارزه سرمایه داری؟»، این شیوه طرح سئوال که جهت روشنی افکندن بر مبارزه پیش روی نادر عصاره و شرکایش مطرح میگردد به واقع اوج استیصال وی را به نمایش میگذارد و به روشنی هدف نهایی او را حفظ سرمایه داری اعلام می کند. او این تز را نه تنها برای ایران بلکه برای کل جهان صادر می کند. ولی روشن نمی کند که اکنون مناسبات اقتصادی حاکم بر ایران و جهان چیست؟ او کمر همت به استقرار سیستم سرمایه داری بسته است و البته نه هرگونه سرمایه داری بلکه یک سرمایه داری خوب و مورد پذیرش ایشان که در ادامه، مختصات آن را با هم می خوانیم تا به عمق تناقض نادر عصاره، این سرباز نه؛ این ژنرال رکابدار سربازان کارگزار بورژوازی آشنا شویم. آقای عصاره می نویسد: «نقادی نظری از سرمایه داری و مبارزه عملی با آن مشروط به چشم اندازی برای گذار به سوسیالیسم نیست». در اینجا واقعأ به این همه نبوغ ایشان باید احسنت گفت، آقای عصاره هم بطور نظری ناقد سرمایه داری است و هم در عمل بنا دارد علیه آن مبارزه کند، چشم انداز سوسیالیستی هم ندارد و این جمله کوتاهِ نداشتن چشم انداز سوسیالیستی را از سوی خود در هر یکی دو پاراگراف تکرار می کند که نکند برای مخاطبینش یک وقت خدای ناکرده سوء تفاهم پیش آید که نادرعصاره هنوز گوشه چشمی به سوسیالیسم دارد. البته وی به هیچ قیمتی حاضر نیست از چپ بودن خود دست بردارد و بنا دارد تشکل چپ درست کند ولی این چپ بودن او میتواند ایجاد سوء تفاهم کند و گرنه ایشان قصد بدی از تکرار عدم چشم انداز سوسیالیستی ندارد. اما با تمام این ها چرا وی این همه اصرار دارد واژه چپ را بدنبال خود یدک بکشد، بهتر است خودش توضیح دهد. البته قاعدتأ جزو حقوق اوست که هر پیشوند و پسوندی برای خود انتخاب کند. کم نداریم تشکلهای چپی که از واژه سوسیالیسم گرفته تا کارگری و کمونیستی را بر تارک سازمان و حزب خود نشانده اند ولی چاکر و آستان بوس بورژوازی هستند. انتخاب نام وکنیه و هرگونه تابلوئی حق اولیه افراد و تشکلهاست و فعلأ برایشان هزینه و مالیاتی هم که ندارد هیچ، شاید منشأ خیری هم بشود و نامزد کابینه های ائتلافی بورژوازی گردند.
مشکل اصلی نادر عصاره آنجاست که هم با سرمایه داری مبارزه می کند و همزمان برای استقرار آن تلاش می کند. عصاره سپس ادامه می دهد: «مبارزه با سرمایه داری به علل واقعی، ابعاد متنوعی را در زندگی اجتماعی در سراسر کره خاکی پیدا می کند. نقادی نظری و مبارزه عملی. در مرحله کنونی از سلطه سرمایه مالی مقررات زدائی شده و حرکت کاملأ جهانی و امکانات عظیم و سفته بازانه آن، ابعاد جدید ی نیز می یابد. مبارزه علیه مظالم سرمایه داری، رفع بیکاری، افزایش قدرت خرید، رفع تبعیض ها و تحول بسوی آزادی و عدالت بیشتر گسترش می یابد. پیشنهاداتی برای محدودیت قدرت آن در سطح ملی و فرا ملی مطرح میشود».
در اینجا عصاره، جدأ سطح بحث را پائین آورده و به موضعی ارتجاعی درغلطیده است و از آرمانی به غایت ارتجاعی دفاع می کند و آن دفاع از نوعی از سرمایه داری است که خودش را مقید به رعایت قوانینی کند که عصاره و شرکایش می خواهند برای او وضع کنند. در اینجا به روشنی مشهوداست که عصاره نه امپریالیسم را می شناسد و نه مکانیسم درونی تکامل سیستم سرمایه داری را درک کرده است. در حالی که سرمایه پولی و انحصارات پولی سال هاست بند نافش را از سرمایه مالی بریده و از آن گذر کرده است ایشان در فکر وضع قانون برای سرمایه مالی است و به نوعی خواب دوران رقابت آزاد را می بیند و از آنجا که هیچگونه مکانیسمی هم برای وضع قوانین جهت محدود کردن سرمایه مالی ارائه نمی کند، به نظر می رسد که این موضوع را به سان آدام اسمیت این تئوریسین بورژوازی لیبرال به عهده خود سرمایه مالی می گذارد. همچنان که آدام اسمیت معتقد بود جامعه مدنی بر بستر فعل وانفعالات بازار سرمایه مالی قرار دارد وبازار به مثابه یک نهاد مرکزی، بطور خود سامان عدالت اجتماعی را تنظیم می کند. در اینجا به آقای عصاره باید یادآوری کرد که دوران بورژوازی ملی و رقابت آزاد بیش از یک قرن است به پایان رسیده و جایگاه این گونه تئوریها در موزه است. صادقانه به شما می گویم اگر از نئولیبرالیسم دفاع می کردید شاید به جای واژه ارتجاعی از واژه دیگری برای توصیف ایده هایتان استفاده می کردم. ولی کسی که خودش را چپ می داند و در عصر فرمانروائی انحصارات مالی و فراتر از آن انحصارات پولی به دنبال بورژوازی کوچک و عصر مترقی دوران رقابت آزاد است جز واژه ارتجاعی برای آرمان و آرزوهایش واژه دیگری را نمی توان بکار گرفت، گذشته از همه اینها شما با چه مکانیسمی می خواهید به این آرزویتان جامه عمل بپوشانید؟ با موعظه و درس اخلاقی و شعارهای زیبا که نمی شود کاری از پیش برد. زیرا که در نظام سرمایه داری هر کاری جز به تناسب نیروها ممکن نیست. حتی روابط بین سرمایه داران به نسبت نیروها تنظیم می شود. این قاعده نه تنها در دو جنگ جهانی، که هم اکنون نیز در سطح جهان عمل می کند. هم اکنون نیز، حوزه نفوذ بلوکهای سرمایه داری جهانی به نسبت توان و قدرت اقتصادی- نظامی آنها اگر نه با جنگهای رودررو ولی با درگیریهای نیابتی کم و زیاد می شود. با این حرفهایی که نادر عصاره می زند و شعارهائی که می دهد، گویی وارد رقابتهای پارلمانی بورژوایی شده است. در حالی که مبارزه با سرمایه داری بدون دست زدن به ترکیب پایه های اقتصادی سرمایه داری ممکن نیست.
آقای عصاره در عین تلاش برای استقرار نظام سرمایه داری، دست از مبارزه علیه مظام او برنمی دارد. او همچنان به پیش می تازد و می خواهد بیکاری را از میان بردارد. در اینجا اگر این خواسته و آرزوی وی از روی عدم شناخت نسبت به سیستم سرمایه داری نباشد قطعن از روی فریبکاری است. چرا که مکانیسمهای درونی سیستم سرمایه داری به گونه ای است که در روند تکاملی خود بیکاری ساز است و بیکاری پدیده ذاتی سرمایه داری است. چگونه ایشان میخواهد با حفظ سیستم سرمایه داری بیکاری را از بین ببرد؟ در این صورت اگر ایشان نخواهد خلف وعده کند، تنها راهی که باقی است از بین بردن بیکاران است و آن هم نه برای یک بار بلکه بطور پروسه ای باید این کار را بکند. ایشان پا فراتر می گذارد و آزادی و عدالت بیشتر هم می خواهد. باید به ایشان بگویم بورژوازی به دنبال آزادی نیست بلکه فرمانروائی میخواهد. آقای عصاره عدالت بیشتری می خواهد، ولی تلقی خود را از عدالت روشن نمی کند. متر و ملاکش برای عدالت چیست؟ البته بدون تردید نادر عصاره آگاه تر از آن است که نداند در جامعه طبقاتی نمی توان از مسائل کلیدی مانند آزادی، عدالت و دمکراسی بطور کلی و عمومی صحبت کرد، بلکه باید بطور روشن مشخص کرد که این مسائل را، چه طبقه ای اعمال و اجرا می کند. فراتر از اینها ایشان پیشنهاد خود را جهت محدودیت قدرت بورژوازی نه تنها در سطح ملی بلکه فراملی طرح میکند. ولی روشن نمی کند که چه کسی قرار است این پیشنهاد ایشان را اجراء کند؟
در بخش دوم به این مسائل و دیگر مسائل مطرح شده در ادامه مطلب آقای عصاره خواهم پرداخت.

ادامه دارد
دسامبر ۲۰۱٣ –علی شمس