بازی پشتون های دو سوی خط دیورند


اردشیر زارعی قنواتی


• دیدار "حامد کرزای" رئیس جمهوری افغانستان در ماه اوت سال جاری با "نواز شریف" نخست وزیر پاکستان که بر خلاف تنش های جاری بین دو کشور در فضایی مصالحه جویانه انجام شد، بسیاری را نسبت به پروسه صلح با طالبان خوشبین کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ مهر ۱٣۹۲ -  ۱۵ اکتبر ۲۰۱٣


دیدار "حامد کرزای" رئیس جمهوری افغانستان در ماه اوت سال جاری با "نواز شریف" نخست وزیر پاکستان که بر خلاف تنش های جاری بین دو کشور در فضایی مصالحه جویانه انجام شد، بسیاری را نسبت به پروسه صلح با طالبان خوشبین کرده است. متعاقب این دیدار و درخواست کرزای از طرف پاکستانی برای آزادی بعضی از رهبران طالبان افغان از زندان های پاکستان که آزادی "ملا عبدالغنی برادر" مرد شماره دو طالبان افغان محصول آن بود، به این باور ذهنی دامن زده است. این در حالی است که تنش در روابط پاکستان و افغانستان در طی ماه های اخیر به دلیل اتهام افکنی دو طرف مبنی بر دست داشتن دیگری در حوادث تروریستی و دخالت در بی نظمی امنیتی سرزمین های دو سوی "خط دیورند" ابعاد جدیدی به خود گرفته بود. در ابتدا مقامات افغان در ادامه ادعاهای همیشگی خود دامنه انتقادات و اختلافات خود را با اسلام آباد گسترش داده و دولت و سرویس های امنیتی این کشور را متهم به نقض مناسبات "حسن همجواری" و اخلالگری در روند صلح با طالبان کردند. در این اواخر نیز مقامات پاکستانی با خروج از موضع تدافعی با استناد به ناآرامی در مناطق قبایلی و وزیرستان، انگشت اتهام دخالت را به سوی کابل نشانه رفته و آنان را متهم به در اختیار گذاشتن پایگاه در ایالت های همجوار به جنگجویان طالبان پاکستانی کرده بودند. تشدید مواضع خصمانه بین دولت "حامد کرزای" در افغانستان و دولت قبلی "آصف علی زرداری" و اینک دولت نواز شریف در پاکستان در شرایط کنونی که هر دو کشور از سوی اپوزیسیون داخلی و شورشیان بنیادگرای محلی طالبان زیر ضرب قرار گرفته اند، بسیار فراتر از یک تنش بیرونی و ژئوپلتیک خواهد بود. این دوگانه تنش و مصالحه در شرایطی انجام می گیرد که تحرکات طالبان در طی ماه های اخیر به شدت افزایش یافته است. حملات طالبان به مراکز نظامی، سیاسی، اقتصادی و مذهبی اقلیت های غیر سنی در هر دو کشور به خصوص حمله انتحاری روز یکشنبه ۱۵ سپتامبر به یک کلیسا در پیشاور پاکستان به خوبی نشاندهنده استراتژی کلان جنبش طالبان برای ادامه نبرد تا رسیدن به خواست و اهداف نهایی خود است. این واقعیات نشان می دهد که از یک طرف طرح صلح افغان ها با عدم تمایل طالبان برای مذاکره با دولت کابل به بن بست خورده است و از طرف دیگر باج دهی دولت نواز به جنبش طالبان نه تنها از گستره ی تنش ها نکاسته است که حتی با پیش شرط طالبان پاکستانی جهت آزادی تمام زندانیان طالبان و عقب نشینی ارتش از مناطق قبایلی نقشه راهی را ترسیم می کند که در بطن آن طالبان دو سوی خط دیورند برای خود حوزه نفوذ امن و مستقل برای بازی را هدف قرار داده اند. در چنین شرایطی کابل و اسلام آباد هر کدام با رجوع به فاکت های مشخص و استناد به شواهد مسلم به یک بخش از واقعیت حاکم بر میدان منازعه منطقه یی انگشت می گذارند که منعکس کننده سهمی از حقیقت برای توجیه سیاست خود در برخورد با دیگری است. این استناد "موردی" به بخشی از واقعیت موجود به تجربه نشان داده است که راه حل مشکل و معضل کنونی تنها ایدئولوژیک و در اختیار دو کشور نبوده و همیشه نقش گمراه کننده یی را ایفا کرده است. در اینجا فراتر از روابط بین دو دولت کابل – اسلام آباد و رقابت های درون ساختی در بین جناح های پوزیسیون – اپوزیسیون و حتی نقش مخرب نیروهای فرامنطقه یی، یک بازیگر سوم نیز وجود دارد که در بطن بحران، مطالبات ناسیونالیسم تاریخی خود را در همجوشی با بنیادگرایی اسلامی پیوند زده و در تقابل با هر دو دولت همسایه نقش اساسی خویش را ایفا می کند. پشتون ها به عنوان نیروی سوم هر چند که در طول تاریخ بعد از استقلال پاکستان همواره مورد استفاده حکومت مرکزی و به خصوص سازمان اطلاعات ارتش این کشور (ای اس ای) قرار گرفته اند اما همیشه رویای یکپارچگی و ایجاد کشور مستقل خود را فراموش نکرده اند. پشتون ها بعد از به هم خوردن نظم ملی در افغانستان با استفاده از همپوشانی ساخت سیاسی – اجتماعی پاکستان با گرایشات ایدئولوژیک و ارتباط ارکان قدرت سیاسی – نظامی در این کشور با ظهور بنیادگرایی اسلامی توانستند خود را به عنوان "آلترناتیو" بدیل در رقابت های منطقه یی بین دو کشور مطرح کنند. پدیده ظهور نیروهای جهادی و سپس طالبان در همسویی با جنبش تروریستی "القاعده" در جریان جنگ جهادیون با دولت مورد حمایت شوروی سابق در کابل تا به امروز یک نوع زیست سیاسی – اجتماعی را برای خود تعریف کرده است که ستون های آن بر ناسیونالیسم پشتون و بنیادگرایی اسلامی استوار می باشد. در فاز اول این نبرد که مربوط به دوران شوروی سابق می شود چربش ایدئولوژی بر ناسیونالیسم تا حدودی واقعیت وجودی و ذات عینی این فورماسیون جدید را پنهان نگهداشته و موجب عدم درک درست از این پدیده، توسط متحدین منطقه یی و بین المللی آن گردید. اینک در فاز دوم نبرد جهادیون طالبان، میدان منازعه بیش از آنچه تحت تاثیر ایدئولوژی باشد وابستگی ماهوی به مطالبات تاریخی ناسیونالیستی داشته و بنیادگرایی کنونی بیشتر نقش ابزار مبارزه برای هدف بزرگتر را مدنظر خواهد داشت. به همین دلیل در فاز "پیشینی" وابستگی به پاکستان و تمرکز بر محیط افغانستان اولویت اول بود و اکنون در فاز "پسینی" با تمرکز بیشتر بر جنبه های ناسیونالیسم تاریخی پشتون هر دو ساختار حاکم در کابل و اسلام آباد را هدف تهاجم خود قرار داده است.
دیدار اخیر کرزای – نواز در ماه اوت و همچنین دیدارهای سه جانبه بین "جان کری" وزیر امور خارجه آمریکا، حامد کرزای و ژنرال "اشفق کیانی" رئیس ستاد مشترک ارتش پاکستان از یک سو و نشست این دو مقام ارشد پاکستانی – افغانی با "اندرس راسموسن" دبیرکل ناتو از سوی دیگر در روز سه شنبه ۲٣ آوریل در حاشیه نشست وزرای امور خارجه عضو ناتو در بروکسل جهت رسیدن به تفاهم بین دو دولت برای کاهش تنش، تکرار تلاش های ناکام در چارچوب راه حل انتزاعی و موردی در این خصوص خواهد بود. هر چند که در مذاکرات اخیر رهبران پاکستان و افغانستان دو طرف بر مصالحه و همکاری تاکید نمودند و در دیدار گذشته، کری و راسموسن مقامات ارشد هر دو دولت کابل – اسلام آباد را برای شراکت در پروسه صلح زیر فشار قرار دادند اما به دلیل عدم نگاه راهبردی منقطه یی و بین المللی به ریشه ی تخاصمات، در آینده ی بحران تغییری اساسی ایجاد نمی کند. تقلیل صورت مساله به یک تخاصم بین دولی و مطلق نگری در خصوص بنیادگرایی مذهبی طالبان بدون در نظر گرفتن ناسیونالیسم مبتنی بر خاک و نژاد طالبان پشتون در بهترین حالت ممکن تنها می تواند سطح درگیری ها را کاهش داده بدون اینکه راه حل نهایی را به دنبال داشته باشد. در شرایطی که بنیادگرایی دینی و استفاده ابزاری از آن در ساخت سیاسی – اجتماعی پاکستان دارای ریشه تاریخی است اما پدیده طالبانیسم و تاثیر تعیین کننده پاکستان بر آن به طور اصولی با واقعیت های عینی متفاوت است. موضوع بنیادگرایی مورد حمایت اسلام آباد هر چند که در خصوص دیگر گروه های بنیادگرای مذهبی غیر پشتون صادق است ولی در مورد طالبان این تاثیر نسبی و وضعیت دوگانه "ایجابی – سلبی" خواهد داشت. دوقلوی طالبان پاکستانی – افغانی یک کل واحد می باشند که شاخه افغانی آن از حفره ژئوپلتیک بین اسلام آباد – کابل از کمک های همسایه شرقی بهره می برد و شاخه پاکستانی آن نیز به همان دلیل تا حدودی از حمایت همسایه غربی بهره مند بوده است. این مورد نیز دقیقا مشابه وضعیت گروه های کرد عراقی – ایرانی تا قبل از سقوط "صدام حسین" رئیس جمهوری مخلوع عراق در ادوار مختلف تاریخی است که برای یک هدف مشخص و مطالبه ناسیونالیستی معمولا وارد اتحادهای تاکتیکی با دولت های دوگانه ی متخاصم می شدند. به همین دلیل مطابق الگوی مشابه، هرگز طالبان دو سوی خط دیورند به خاطر منافع دولت های کابل – اسلام آباد در تقابل با هم قرار نمی گیرند و هیچگاه مشاهده نشده است که این دو گروه به ظاهر متفاوت در جنگ با همدیگر قرار گرفته و اهداف ژئوپلتیک دول حامی را بر منافع تاریخی قوم پشتون ارجح بدانند. اینکه در طول این مذاکرات کرزای – نواز از یک توافق سخن می گویند و در نشست های بروکسل جان کری و اندرس راسموسن در مسیر خواست حامد کرزای از اشفق کیانی می خواهند تا از نفوذ خود بر طالبان استفاده کرده و آنان را به پای میز صلح بکشاند، در صورتی که معامله بین دو کشور خوب جوش بخورد تنها می تواند یک تاثیر موضعی و موقت بر شرایط کنونی بگذارد. منافع مشترک استراتژیک و تاریخی طالبان دو سوی خط دیورند بسیار فراتر از روابط کنونی آنان با هر کدام از دولت های کابل و اسلام آباد خواهد بود و پشتون ها تحت هیچ شرایطی در یک معامله بین دولت های مرکزی پاکستان – افغانستان این منافع راهبردی را فدای کسب امتیازات تاکتیکی نخواهند کرد. موضوع بسیار پیچیده تر از آن است که در نگاه اول تصور می شود چرا که در چارچوب تضمین خط دیورند، طالبان دو سوی خط هم چنان به عنوان قومیت های اقلیتی در بین دو کشور همسایه همواره فاقد نقش "آلترناتیوی" خواهند بود. از طرف دیگر به خلاف ادعاهای تاریخی افغانستان در مورد به رسمیت نشناختن خط دیورند در شرایط کنونی که گسست های قومی و مشخصه "دنبالگی قومی" در مورد تمام ملت های ساکن افغانستان صادق بوده و همگی به نوعی یک اقلیت به حساب می آیند، پیوستن پشتون های دو سوی خط دیورند هم می تواند دیگر قومیت های افغانی را به حاشیه رانده و موازنه قومی کنونی را بر هم زده که به همین دلیل آنان "پشتون اقلیت" را بر "پشتون اکثریت" ترجیح می دهند. حضور اکتیو و مطلق العنانی طالبان در بین جوامع پشتون افغانی بعد از ۱۱ سال جنگ و استفاده از تمام ابزارهای حذف فیزیکی آنان توسط بزرگترین هژمون های بین المللی، بیش از آنچه ناشی از رویکرد حزبی و مذهبی مورد توافق قوم پشتون باشد بستگی و ریشه در یک هویت ناسیونالیستی دارد که در پشت ظاهر بنیادگرایی آنان تا به امروز خواسته یا ناخواسته از دید بازیگران داخلی و خارجی بحران افغانستان پنهان مانده است.
شکست دولت کرزای در تحقق وعده های خود، تبدیل جنگ با تروریسم بین المللی در محیط افغانستان به یک باتلاق برای نیروهای خارجی مستقر در این کشور، ناکامی دولت زرداری برای تثبیت یک نظام سیاسی دمکراتیک و باج دهی دولت نواز برای مهار طالبان پاکستانی در وزیرستان و مناطق قبایلی، شکست طرح صلح افغانی با شورشیان طالبان و تشدید تنش در روابط کابل – اسلام آباد که موجب اتهام زنی متقابل بازیگران عرصه نبرد علیه دیگری شده است، دقیقا متاثر از کنش ناسیونالیستی پشتون های دو سوی خط دیورند است که هم اینک و حداقل در آینده نزدیک هرگونه مصالحه و طرح صلحی را از همان ابتدا سترون خواهد کرد. اصولا تفکیک طالبان افغانی و پاکستانی از همدیگر اساس یک اشتباه بزرگ بوده است که تا به امروز هم چنان ادامه داشته و این جداسازی صوری خود ریشه بسیاری از اشتباهات بعدی بود که موقعیت ارگانیکی بحران را به وضعیت موردی و تاکتیکی تنزل داده است. طالبان افغانی و پاکستانی از این پس برای کسب امتیازات کوچک و حتی عمده برای سهم خواهی در یک دولت شراکتی در چارچوب دو سرزمین مجزای پاکستان و افغانستان در دو سوی خط دیورند مبارزه نمی کنند، بلکه آنان هدفی به غایت بزرگتر را برای این مبارزه خونین تعریف کرده اند. تولد کشور "پشتونستان" دقیقا همان هدفی است که در بطن تمام کنش ها و تنش های کنونی توسط طالبان افغانی – پاکستانی در مواجه با دولت های مرکزی و نیروهای خارجی مرتبط با بحران فعلی خود را در پشت ایدئولوژی و خارجی ستیزی پنهان کرده است. خروج از بن بست کنونی در عرصه بی ثباتی امنیتی در افغانستان و پاکستان تا زمانی که معطوف به مصالحه بر سر یک هویت یکپارچه پشتون نشود بدون شک در بهترین حالت یک گام به پیش و دوگام به پس خواهد بود. اینکه در وضعیت کنونی تحرکات طالبان دو سوی خط دیورند در میدان نبرد با دشمنان خود به طور مضاعف افزایش یافته و در مقابل ساخت سیاسی – اجتماعی و دولت های مستقر در پاکستان – افغانستان به صورت مستمر در حال تضعیف شدن می باشند، ناشی از همین گمراهی در درک درست از صورت مساله بحران فعلی است. بدون شک یافتن راه حل و پاسخگویی به مطالبات ناسیونالیستی پشتون ها یک زایش دردناک در ساخت سیاسی ملی دو کشور و ژئوپلتیک منطقه یی خواهد بود که به راحتی انجام نمی گیرد. به همین دلیل رویای صلح در منطقه هندوکش در آینده ی نزدیک بیش از آنچه ریشه در واقعیت عینی داشته باشد ناشی از یک توهم ذهنی است که به موازات گذشت زمان دامنه آن گسترده تر شده و می تواند محیط پیرامونی را نیز تحت تاثیر مخرب خود قرار دهد. جالب اینجاست که پشتون ها با توجه به تحولات منفی منطقه یی در طول چهار دهه گذشته ارکان مبارزه خود را بر دو ستون بنا کرده اند (بنیادگرایی – ناسیونالیسم) که هیچ کدام در چارچوب یک نظم مدرن در ترکیب فعلی جغرافیای سرزمینی قابل سازش و مصالحه نخواهد بود. شولاپوشان طالبان را قبل از اینکه در هیبت بنیادگرایان افراطی چون جهادیون القاعده یی به تصویر درآورد می بایست در تندیسی از هویت پشتون با مطالبات تاریخی به نظاره نشست که به جهت تقسیم در دو حوزه سرزمینی متفاوت تبدیل به یک اقلیت قومی – مذهبی شده اند. بحران سیاسی – امنیتی در پاکستان و افغانستان تا زمانی که برای این وضعیت راه حل مبتنی بر "حق تعیین سرنوشت" نیابد هم چنان به بقای خود ادامه خواهد داد و طرح های صلح ذهنی و کنش های یکجانبه از طرف نیروهای دیگر، قادر به یافتن راه برون رفت از بحران و بن بست فعلی نخواهد بود.

منبع: مجله ی مهرگان