از خاک به خاک


کیومرث نویدی


• تاکستان،
بی خبر از خویش،
هیمه به خلواره نهان جان ما هبه می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ شهريور ۱٣٨۵ -  ۶ سپتامبر ۲۰۰۶


 
(تقدیم به اسماعیل خوئی)
 
تا از این خاک جوانه زنم،
تاک شوم
و بر دمم بر تاک
بلورِ تَر گردم
و افشره در خم،
در نهفت نه توی تاریک این مغاک
و پس بخروشم،
دیوانه بجوشم
پیراهن، در خویش، بر خویش بردرم
از خود به در شوم،
عریان،
آینه دار روی پاک آفتاب این افلاک،
چقدر باید از سر گذرانده باشم؟
                                     چقدر؟
 
«تو را من، اینسان،
به داغ و درفش انسان کردم!»
عشق می گوید
و چین چین دامانش
طوفانی از پریشان
بر من فرود می آرد.
 
 
تاکستان،
بی خبر از خویش،
هیمه به خلواره نهان جان ما هبه می کند.
با قهقاهی از ته دل،
در هم شعله می کشیم و
خاکسترمان را
بر بال همین باد مهربان،
به خاک می بخشیم.