دستها همه در دستی


مرضیه شاه بزاز


• آنجا که خورشید،
هر غروب به تماشای رود سرخ تاب می نشیند
که بی اعتنا به کاروان و ساربان
بر بستر خود می شتابد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ مرداد ۱٣۹۲ -  ۲۷ ژوئيه ۲۰۱٣


 
 آنجا که خورشید،
هر غروب به تماشای رود سرخ تاب می نشیند
که بی اعتنا به کاروان و ساربان
بر بستر خود می شتابد
استر ِ جهان ِ عتیق
لنگ لنگان می رسد از راه
چه دستها ، چه امیدها که شانه کرده است یال چموشش را
آنجا بر بالای تپه
کاروانسرای ِ تک افتاده،
در غبارکیهانی فرو رفته
و در اتاق تاریک
دُن کیشوت و درویشی از پارس گلآویزند
گویی که واپسین نوازش دستی بر یال،
نیزه در کشکول و کشکول در نیزه
یا هو!
سخن از الهه ی ایده است و ناموس
و او
به ریش هر دو قهرمان در غش و ریسه
گه به جلوه
بانویی پر اصل و نسب، شاهدخت رویاها
گه کمر باریک، پیاله ای در دست
ساربان بر سفره ی چاشت
مسافرانِ خسته، خواب آلود
و آنسوی حصار به زیر آسمان باز
که نسیم عطر هزار شکوفه را پراکنده است
دستی در خاک حاصلخیز
شاخه ی گلی می کارد،
و خود
غرقه می شود در رود.


آتلانتا ۲۶ جولای ۲۰۱۳
divanpress.com