قوچانی و خودارضاییِ توهمِ راستِ مدرن!


محمدرضا شکوهی فرد


• پرسشی که اکنون قوچانی و دوستانش بد نیست به آن پاسخ دهند اینست که با فرض دغدغه مندی آنان جهت نیل به یک "آرمان حزب راست مدرن"، پس از این همه سعی و سال، در راه برساختن این "ایده" آیا تولیدی غیر از حمله به هر آنچه به تاریخیت چپ در ایران و جهان مربوط می شود داشته اند جز هیچ؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ تير ۱٣۹۲ -  ۲۰ ژوئيه ۲۰۱٣


بیش از هفت سال می گذرد از آن زمان که محمد قوچانی پس از ذکر مصیبت در رسای اعتزال جریان " راست واقعی" و فقدان حضور نماینده ای برای آن در قالب یک تشکیلات منسجم سیاسی در ایران، در پایان سرمقاله شماره اولِ سال دوم شهروند امروز تصریح کرد که " شهروند امروز نشریه ایست برای پر کردن جای خالی غایب بزرگ جامعه ایران: جنبش راست مدرن".
پیش از آنکه به اصل مطلب یعنی همین " راست مدرن پژوهی " قوچانی وارد شویم، کمی بیشتر باید از او گفت و شاخصه هایش .
قوچانی پدیده ایست، در این تردیدی نیست، قرار نیست اما هر پدیده ای قهرمان باشد، یا به این اعتبار خوانده شود. بدیهیست او در میان روزنامه نگاران و نویسندگان امروز، جایگاهِ خاص خودش را دارد. یک سرمقاله نویس تمام عیار، یک محقق زبردست و یک تاریخ خوانده ی زیرک. قلمش در اعم این مناطق اگر نگوییم بی نظیر، دستِ کم، کم نظیر است، به دنیای واژه و قواعد کاربست بهینه ی آن به مرتبه ی اعلی مسلطست و مزید بر آن خلاقیتی ذاتی در قلمِِ قادر و ذهنِ منظمش هست که مجازش سازد از کلمه هر کاری بکشد. همچون کارگردانی که گلچینی از بهترین بازیگران و عوامل مقدماتی و اجرایی پرداخت را در اختیار دارد و می تواند یک اثر خوش قواره ی بحث برانگیز تولید کند. روی هم رفته اگر اسمی دارد برخلاف بسیاری شاید، بخشی مهم از آنرا مدیون استعداد و قوای ذهنی منظمش است.
اما این همه ی داستان نیست. قوچانی در عین حال ویژگی های فنومنال دیگری هم دارد. به شکل متهورانه ای قادرست از همه چیز بگوید. له یا علیه هر که و هر چه، هر آن چه خواست یا خواستند از او بنویسد و آنقدر به دلِ دوست داران قلمش هم بنشیند که فقط گوش جان بسپارند و بس. سمفونی سوت و کف و هورا.
می توانید او را در حالی تصور کنید که توی عدسی چشمان مخاطبانش زل بزند و با همان اعتماد به نفسِ غریبش در عین حالی که از سجایای نقش مصدق در تاریخ معاصر ایران می گوید، او را بی هیچ تعارفی خائن نیز بخواند. ضمن حمایت از لشکرکشی امریکا به عراق و افغانستان از توسعه طلبی های نظامی ایالات متحده انتقاد کند، در حالی که مدعی مدینه فاضله ایست که "راست لیبرال مدرن" برای ایرانیان به ارمغان خواهد آورد، در قامت مدافع تمام عیار فقه و خط ناب امام، هر که و هر چه دیگرست با آن را بکوبد ضمن اینکه در همه ی این احوال می توانید مطمین باشید که باران یا تگرگی باریدن نخواهد گرفت.
مجموعا اما شاید حکایت قوچانی را بتوان یادآور همان گفته انشتین انگاشت که ویژگی دو چیز را فقط صدا دار بودنشان میداند: پول خرد و خرده معلومات.
از همین رهگذر عمده آثار وی را می توان زاییده و خروجیِ آمیزش همان خرده معلومات و اندکی اعتماد به نفس غیرطبیعی دانست و نه اشراف بر سوژه ها و حسب معمول و مالا تنها سر و صدا بپا می کند و جنگ و دعوایی راه می اندازد نه بیشتر.
او البته یکی ویژگی بارز دیگر هم دارد: "دشمنی تبهکارانه با چپ ها"
همواره روشن بوده است "مساله چپ" و " لزوم تقابل با چپ ها"، "محور اصلیِ" و "معنادار" فعالیت اوست. با چه هدفی؟
شاید این را رهیافتی مناسب برای پیشبرد پروژه ی مطلوب خود یعنی پر کردن جای خالی "جنبش راست مدرن " می داند.
نگارنده اگر می گوید دشمنی و پسوند تبهکارانه را بر آن الصاق می کند دلیل دارد. نوع پرداختن او به "چپ اندیشی" و هر آن دیدگاه و مشی و روشی که با سوسیالیسم نسبتی دارد، چنان حاد و حاق می نماید که نمی توان صرفا در چارچوب خصوصویات ویژه ژورنالیستی او توجیهش کرد و از آن گذر کرد. نوعی هیستری چپ ستیزی غریب در اوست. خب بله، او را آن زمان که با درکی واژگونه که یا ناشی از روخوانیست یا ناشی از سوِ نیت، از فن هایک و فان میزنس وام می گیرد و عبارت برنامه ریزی متمرکز برای اقتصاد را مترادف سوسیالیسم قرار می دهد، بی آنکه بداند یا بپذیرد این موضوع در هیچ یک از آثار مارکس و انگلس و دیگر تئورسیون های چپ درج و تایید نشده است و با شانتاژ تبلیغاتی، ژیژک و بدیو و چامسکی را در کنار خوجه و قذافی و صدام حسین می نشاند و شمشیر کشی می کند، هم سخت بتوان متهم به تبهکاری کرد، اقلا به شکل عینی. اما دیگر زمانی که از وادی نظر، جنگجویانه و صد البته "تبهکارانه" به میدان حذف و دعوت از "هسته امنیتی قدرت" به "خفه کردن" و "سرکوب کردن" چپ ها نقل مکان می کند، قضاوت ها فرق می کند.
در این راستا از روزی که قوچانی رسما و البته معذورا "شاید" به نیروهای اطلاعاتی کد داد که "وامصیبتا، مبادا با ادامه این وضع بگذارید چپ ها دوباره در دانشگاه ها پا بگیرند" و برادران هم فی الفور در واکنش به این "امر به معروف نهان و نهی از منکر عیانِ حضرتش"، هجوم بردند و در سالگرد شانزده آذر سال هفتاد و هشت فله ای فعالان چپ را بازداشت کردند که هم از آن پس "جوجه های خودلیبرال پندارِ مکتبیِ شرمگینِ آویزانِ مشارکت و مجاهدین انقلاب و کارگزاران" در دانشگاه ها، با خیالی خلوت، مدام قهرمان و سوپراستار جعلی تولید کنند و هم از دیگر سو ضرورت اتحاد محافظه‌کاران سرشناس و لیبرال ها را به گونه ای عملی متذکر شود تا مانع از تکرار فاجعه گردد و التقاط جدید "در نطفه خفه شود"، تا "امروز" که باز هم دست به دامان تجاهل و جعل و تحریف تاریخ و تاریخیت یک خط مشخص شده و اینبار با "هدف زدن علی شریعتی" یادداشتی در "مهرنامه" منتشر کرده انهم به شکلی که داد نویسنده را در آورده که "ایها الناس اینست اخلاق که نگاشته ای بدون اطلاع و اجازه ی نویسنده، با تقطیع و تحریف و جعل در راستای اهداف خاص یک نشریه منتشر شود؟"
باری محمد قوچانی این مدت مراحل متعددی را در ادای دین به اسپانسرهای خیلی خیلی ناشناخته اش! برای در انداختن طرح موضوعه ی "جنبش راست مدرن" پشت سر گذاشته است شاید.
پرسشی که اکنون قوچانی و دوستانش بد نیست به آن پاسخ دهند اینست که با فرض دغدغه مندی آنان جهت نیل به یک "آرمان حزب راست مدرن"، پس از این همه سعی و سال، در راه برساختن این "ایده" آیا تولیدی غیر از حمله به هر آنچه به تاریخیت چپ در ایران و جهان مربوط می شود داشته اند جز هیچ؟
گویا برای قوچانی و همکاران زنجیره ای اش در راهِ در انداختن طرح بدیع شان مقدمه و میانه و موخره صرفا این بوده که چپ به "خطرناک بودن"، "دگماتیک بودن"، "وابسته بودن"، "خیال پرداز بودن"، "جانی و عصبی و منحرف جنسی و بی اخلاق بودن" متهم شود؟ آنهم مجموعه اتهاماتی که عملا "بدون استمداد از دروغ بافی و جهل و تجاهل و جعل بی شرمانه تاریخ قابل عرضه نبوده". اینطور به نظر نمی رسد؟
با این همه وقتی نوع برخورد قوچانی با چپ را به لحاظ تاریحی و متدولوژیک مورد توجه قرار می دهیم در وهله نخست یک برداشت مستقیم به ذهنمان ممکنست خطور کند و ان اینکه شاید با یک "لیبرال اردوگاهیِ متوهم، جلو انداخته شده و شمشیر از رو بسته" طرفیم که به تاسی از استاد رحمت اله علیهش احسان نراقی، مسلط به انواع فنون جعل و جرح آلوده کننده تاریخ نیز هست و حاضرست از خیلی چیزها بگذرد و پیش رود.
به نظر نگارنده اما این برداشت صرفا ظاهریست و دلالتی بر واقعیت ندارد. به عللی روشن که مستظهر به نگاشته های خود قوچانیست. او لیبرال نیست. نه از نوع اخلاق گرای سلیم النفسش و نه از جنس اردوگاهی اش و نه حتی سربازی دون برای ارتش سپید لیبرالیسمِ جهانی یا ایرانی. او حتی یک محافظه کار مدرن به تعبیری که برای بقای نظم موجود و البته اصلاح آرام ان تلاش کند هم نیست.
قوچانی همواره نشان داده بیش و پیش از آنکه مبلغ و حافظِ اصول لیبرال باشد دل در طلب سَنت دارد. کسی که آزادی را به جای آنکه از مفاد جهانی حقوق بشر بپذیرد، در فقه اسلامی می یابد و روح القوانین را بر جامعه باز مَرجح می داند و شکست اصلاح طلبان ایرانی را ناشی از دوری از خط زلال امام بر میشمارد و همواره مدافع حکومت دینی بوده چگونه ممکن است یک لیبرال باشد؟ به باور نگارنده در زمانه ای که همگان از چپ تا راست دریافته اند دیگر نه "لیبرالیسم" نزد "چپ ها" فحش است و نه فریاد پایان تاریخی از گوشه ای بلند می شود و اگر هم بلند شد کسی را به آن باور و اعتناییست، باری در چنین دوره ای شاید محمد قوچانی چندان بخت یار نبوده باشد که با وجود همه ی توانایی ها و پتانسیل هایش، نقشی جز کارپردازِ بخشِ تجدید سازمان یافته و امیدوارِ الیگارشی حاکم را بر عهده ندارد. قوچانی می تواند در چارچوب توهماتش یا علایق و ایده آل هایی که جبر زمانه دست رسی وی بدانها را دریغ کرده، خود را همچنان یک لیبرال بداند و هیستری چپ سیتیزی خویش را نیز موید و مقدمه ی نیل به پروژه ی اعلام شده اش یعنی "جنبش راست مدرن" معرفی کند، اما عملا و روی زمین، پیشنهاد راقم به وی اینست که این امام زاده را به متولی اش بسپارد و به جای ادامه ی این دست خود ارضایی های بی فرجام، مشغول لذت بردن از شرایطی شود که به لطف حضور مجدد اربابان و اسپاسنرهایش در ساختار قدرت اینبار با "کلید "، برای وی و اطرافیانش فراهم شده و ما هم در این میان تنها نظاره می کنیم و قول هم می دهیم اگر دعوایی هم پیش آمد بی طرف باشیم.

محمدرضا شکوهی فرد
mrshokouhifard@gmail.com