یک بار دیگر آذربایجان درنگ می کند!


علی حامدایمان


• ملت آذربایجان نیز در همین راستا لحظه ای درنگ می کند و به نخبگان سیاسی داعیه دار و نیز به ساختار سیاسی فرصت می دهد که از ظرفیت های سیستم بهره جویند و به نیازهای آنها پاسخ گویند. اگر آنان بتوانند در این راستا گام بردارند، می توان به آینده دموکراسی در ایران امیدوار بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ خرداد ۱٣۹۲ -  ۱۷ ژوئن ۲۰۱٣


۱
اکنون یک بار دیگر امواج اصلاح طلبی اوج می گیرد و می رود هر آنچه که هست را تحت سیطره خود درآورد. اکنون یک بار دیگر فریادها بلند می شوند، انگشت ها به نشانه پیروزی بالا می روند، خنده ها چون امواجی طغیان گر در فضا رها می شوند، سکوت ها از پستوی چاردیواری ها خود را می رهانند. اکنون یک بار دیگر فریاد بوق های اتومبیل ها در آسمان شهر می پیچد، دخترها و پسرها جیغ بنفش! به راه می اندازند و خود را از درون حصار اتومبیل ها به بیرون می کشانند تا حصارها را فرو ریزند.

اکنون یک بار دیگر ایرانیت به داد جمهوریت فرا خوانده شد تا دموکراسی بتواند خود را از خطر فروپاشی برهاند. دموکراسی این بار ملیت ها را نیز به یاری طلبید تا این بار اطمینان دهد که در سایه تحقق آرمان دموکراسی خواهی ایران، آرمان های هویت خواهی ملیت ها نیز به بار می نشینند.

اکنون بار دیگر توپ به میدان دموکراسی افتاد تا بتواند به نفع هویت طلبی در میدان سیاست به بازی درآید. اگرچه نبایستی فراموش کرد که دیرزمانی ست آرمان های هویت طلبی ملیت ها، مرزهای دموکراسی خواهی را درنوردیده است و از خطوط قرمز آن عبور کرده است. اکنون در آذربایجان سال هاست که نخبگان فرهنگی و سیاسی آن در داخل کشور به سکوت واداشته شده اند و از نقش آفرینی عاجزند. آنها توسط سیاست های اقتداری حاکمیت به کناری نهاده شده اند و نقش کم رنگی در تحولات حرکت ملی آذربایجان دارند. اکنون سال هاست که نخبگان و کارگزاران خارج نشین بر حرکت ملی آذربایجان سوار هستند و به نگرش های آن سمت و سو می دهند و در داخل و خارج از کشور رهبری آن را به دست دارند. اکنون در سایه سکوت اجباری نخبگان حرکت ملی آذربایجان در درون کشور، که حاکمیت بر آنها تحمیل نموده است، نگاه تمامیت خواهی بر تمامی حرکت سایه افکنده است. اکنون دیگر آرمان های هویت طلبان خارج از کشور مدتهاست که مرزها را درنوردیده و به چیزی جز تمامیت خواهی رضا نمی دهد. امروزه اگر در ساختار سیاسی ایران اعتدال توانست بر افراط غلبه کند ولی هنوز این فرصت برای ملیت ها و بخصوص حرکت ملی آذربایجان فراهم نشده است. امروزه مدتهاست که حرکت ملی آذربایجان از سد اصل ۱۵ و حتی رسمی شدن زبان گذشته است. امروزه نگرش حاکم بر این حرکت از آنها می خواهد که به حداکثر خواسته های خود دست یابند نه اینکه به عقب بازگشته و گام به گام با اصلاح طلبی گام بردارند. امروزه این جن از بطری بیرون آمده است و دیگر نمی توان آن را به درون آن بازگرداند.

ولی با تمام این تفاسیر یک بار دیگر نیز می توان ایستاد و لحظه ای حرکت را به درنگ واداشت و به دموکراسی فرصت داد که به تفسیر هویت خواهی بنشیند. اکنون یک بار دیگر می توان از آذربایجان خواست تا از شتاب خود بکاهد و منتظر بماند، منتظر بماند تا بار دیگر آب در دریاچه شور آن مذاق مردم خود را شیرین کند. منتظر بماند تا پس از نزدیک به چهار دهه فریاد، اصل ۱۵ آن به بار نشیند و زبان آن در فرهنگستان مخصوص خود شکوفا گردد. منتظر بماند تا از فشار و اختناق وارده بر نخبگان فرهنگی و سیاسی آن کاسته شود تا ملیت ها نیز بتوانند در این هوای تدبیر و امید تنفسی بنمایند.
اکنون که اصلاح طلبی به سوی ملیت ها روی آورده است، سیاست حکم می کند که یک بار دیگر می توان از آذربایجان خواست تا درنگ کند و به نظاره بنشیند و به دموکراسی فرصت دهد تا به بازسازی تفسیر و تصویر خود بپردازد تا شاید بتواند پل های فروریخته را بازسازد. همگی نیک می دانیم که در عصر حاضر نمی توان از سیاست انتظار برآورد ساختن تمامی خواسته ها و آرمان های خود در مدت زمان واحدی داشت.

۲
اکنون یک بار و پس از ٨ سال انتظار و جنجال، اصلاح طلبان بر مسند کرسی نشستند. این بار نیز بنا به گفته آنان تدبیر در برابر احساس قرار گرفت و اعتدال بر افراط غلبه یافت و به ادعای این عده امید جای ناامیدی را گرفت عده ای را بر این تحلیل واداشت که ادعا نمایند یک بار دیگر نخبگان و کارگزاران سیاسی توانستند بر ساختار غلبه یابند و یا سیستم را مجبور به عقب نشینی نمایند. آنها ادعا می نمایند که توانستند سیستم را وادار به عقب نشینی نمایند تا فضا را برای دموکراسی فراهم آورند.

ولی آیا واقعا می توان چنین اندیشید که نخبگان و کارگزاران یک جریان سیاسی توانستند بر ساختار غلبه نمایند و یا سیستم در مقابل آنها مجبور به عقب نشینی گردید؟ چنین نگرشی در دوران عصر پسامدرن، کمی بعید می نمایاند و بایستی به آن با شک و تردید نگریست چرا که سیمای ساختارهای سیاسی در منطقه خاورمیانه نشان داده اند که از اصلاحات گریزانند و در برابر آن مقاومت می نمایند. اگر از ساختار اقتدارگرایی چون سوریه بگذریم، ناچاریم که در برابر ساختار اقتدارگریزی چون ترکیه درنگ نماییم که چگونه در برابر اصلاح و اصلاح طلبی مقاومت می کند.

این همه نشانگر این واقعیت است که امروزه در نگرش سیستم های سیاسی دنیا، نخبگان و کارگزاران سیاسی نمی توانند بر آن غلبه نمایند. به عبارتی دیگر امروزه دوران غلبه شخصیت های کاریزماتیک بر ساختارها گذشته است و دیگر نمی توان در عرصه خارجی منتظر ناپئلون ها و هیتلرها و در عرصه داخلی منتظر ستارخان ها ماند. امروزه ایدئولوژی نیز همچون شخصیت های کاریزماتیک رنگ باخته اند و دیگر توان بسیج مردم را ندارند. پیروزی شخصیت های کاریزماتیک و یا حتی ایدئولوژی ها در عرصه های سیاسی داخلی و یا خارجی مربوط به دورانی بود که ساختارها از استحکام مطلوبی برخوردار نبودند و دنیا هنوز به شکل گلوبالیزم متشکل نشده بود. امروزه ساختارهای سیاسی کشورها، در عین حالی که مجزا هستند و مستقل عمل می کنند، در همان حال نیز به ساختارهای بین المللی وابسته هستند و تغییر در هر یک از این ساختارها می تواند ساختار کلی دنیا را نیز به تغییر وادارد.

امروزه موفقیت بیشتر نخبگان در عرصه سیاست، مدیون همدلی و همراهی با ساختارها و استفاده بهینه از ظرفیت های آن است نه مدیون غلبه و فروریختن ساختارها. به بیانی دیگر با پیروزی اصلاح طلبان نبایستی انتظار داشت که آنها می توانند ساختارهای سیاسی را فرو ریزند و به حداکثر خواسته ها دست یابند. و از همین جاست که می گوییم آذربایجان باید درنگ کند و یک بار دیگر به دموکراسی فرصت دهد تا نیازهای اولیه آنها را برآورده سازد. نگرش تمامیت خواهی و آرمان طلبی در عرصه سیاست و در عصر مدرن، بدون بسترسازی های لازم، ره به جایی نمی برد و این آرمان ها در عرصه سیاسی فرصت تحقق نمی یابد.

امروزه نبایستی از یاد برد که در کنار نخبگان و کارگزاران سیاسی، و نیز ساختارها و سیستم ها، کارگزار سومی نیز وارد عرصه سیاست شده است، کارگزاری که می تواند هم بر ساختار غلبه کند و هم بر نخبگان و کارگزاران سیاسی، و آن چیزی نیست جز فشار افکار عمومی. آنچه امروزه در ایران شاهد هستیم نه غلبه نخبه بر ساختار و نه عقب نشینی ساختار و سیستم است، بلکه آنچه که این دو را وادار به نقش پذیری کرده است فشار افکار عمومی و قدرت ملت ها است. کارکرد و تاثیر افکار عمومی و غلبه آن بر شخصیت های کاریزماتیک و ساختارهای سیاسی پدیده ای است که مدتهاست ظهور کرده است و دیگر نمی توان قدرت آن را نادیده انگاشت. امروزه نخبگانی موفق نیستند که بتوانند همسو با ساختارها گام بردارند بلکه نخبگان و نیز ساختارهایی موفق هستند که بتوانند خود را در خدمت ملت های خویش سازند. امروزه قدرت ملت ها، هم بر نخبگان سیاسی و هم بر ساختارهای سیاسی سایه افکنده است و اگر هر دوی آنها بخواهند خارج از این حیطه عمل نمایند محکوم به شکست خواهند بود.

ملت آذربایجان نیز در همین راستا لحظه ای درنگ می کند و به نخبگان سیاسی داعیه دار و نیز به ساختار سیاسی فرصت می دهد که از ظرفیت های سیستم بهره جویند و به نیازهای آنها پاسخ گویند. اگر آنان بتوانند در این راستا گام بردارند، می توان به آینده دموکراسی در ایران امیدوار بود و در غیر این صورت نمی توان ملت ها را بار دیگر به درنگ واداشت و از آنها خواست که لحظه ای بایستند و منتظر بمانند تا دموکراسی برای آنها چاره ای بیندیشد.