مهم، خود این انتخابات نیست
مهم، فرو نیافتادن در صندوق است


محمدعلی اصفهانی


• این که سرانجام چه تعداد از مردم در رأی گیری ۲۴ خرداد شرکت خواهند کرد یا شرکت نخواهند کرد، به آن اندازه مهم نیست که اندیشیدن به گشودن یا هموار کردن راه عبور از حاکمیت بدون فرو افتادن در صندوق های رأی اهمیت دارد، و چه باید کرد ها و چه نباید کرد های آینده ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۶ خرداد ۱٣۹۲ -  ۶ ژوئن ۲۰۱٣


امروز پس از آن که حتی بر دیرباور ترین ها هم ثابت شده است که ـ دستکم دیگر از این به بعد ـ نمی توان از طریق انتخابات در نظام کنونی به جایی رسید، این که سرانجام چه تعداد از مردم در رأی گیری ۲۴ خرداد شرکت خواهند کرد یا شرکت نخواهند کرد، به آن اندازه مهم نیست که اندیشیدن به گشودن یا هموار کردن راه عبور از حاکمیت بدون فرو افتادن در صندوق های رأی اهمیت دارد، و چه باید کرد ها و چه نباید کرد های آینده.

«چه باید کرد ها» و «چه نباید کرد ها» را می توانیم در افق خودمان و همراهان و همفکران خودمان رصد کنیم؛ و یا می توانیم در افق بازتری که همه ی نیرو های درون صف خلق را در بر می گیرد جستجو کنیم و بیابیم.
از منتهی الیه راست صف خلق تا منتهی الیه چپ این صف.
همانطور که بار ها نوشته ام. (۱)

ـــــــــــــــــــــــــ

اما صف خلق، برای خودش محدوده یی دارد، و آنقدر ها هم گل و گشاد نیست. محدوده یی که نه شامل خواستاران وضع موجود می شود، و نه شامل کسانی که به دامان دشمنان سوگند خورده ی بیرونی مردم ایران آویخته اند.
اولی ها آینده ی خود را می خواهند با کشتار و سرکوب و شکنجه و زندان و فقر و سیه روزی هرچه بیشتر توده ها تضمین کنند.
و دومی ها آینده ی خود را از جنایتکاران علیه بشریت و طراحان و فرماندهان اشغال افغانستان و عراق، و وزرای کابینه ی جرج بوش، و روسای اف بی آی و سیا و اخیراً هم از مسئول رسمی شکنجه گاه های مخفی سیا و عملیات پنهانی موسوم به «عملیات کثیف» ـ که خود سیا هم حاضر به پذیرفتن مسئولیت آن نمی شود و به همین دلیل آن را به زیر مجموعه یی با نام «بخش عملیات مخفیانه» محول کرده است ـ گدایی می کنند.
به جای نام خوش آوازه ی «اف بی آی»، «اداره ی تحقیقات فدرال»، و به جای نام خوش آوازه ی «سیا»، «اداره ی اطلاعات مرکزی» را به کار بردن هم چیزی را تغییر نمی دهد، و تنها نشان دهنده ی آگاهی اینان بر جنایتی است که در حال ارتکابش هستند، و از لو رفتن آن می ترسند. (...)

ـــــــــــــــــــــــــ

نمی توان از نظام شکنجه و کشتار و قتل و غارت و خفقان و اعدام و سنگسار دفاع کرد و خواهان حفظ وضع موجود بود، و در همان حال هم جایی درون صف خلق داشت.
و نمی توان شبانه روزی هفتاد و دو ساعت برای تحریم های هرچه گسترده تر مردم میهن خود، و بمباران و کشتار آن ها و نابود کردن هر آنچه تا به حال نابود نشده است، به بهانه ی «بمب اتم» ناداشته ی ملایان، خود را جرواجر کرد، و به منظور مورد عفو و مورد استعمال جناح های جنگ طلب و هار تر امپریالیسم قرار گرفتن، به کارتِ بازی آن ها با «مماشاتگران»، در قمار «خاورمیانه ی بزرگ» تبدیل شد، و در همان حال، جایی هم درون صفوف خلق برای خود قائل بود، و تازه به پر و پای این و آن نیز پیچید و چیزی هم طلبکار در آمد!

اگر این دو دار و دسته را کنار بگذاریم و اولی را به ولی فقیه حوالت دهیم، و دومی را به سیا و دستگاه های اطلاعاتی شیوخ خلیج فارس و دلار های نفتی امیر قطر و پادشاه عربستان سعودی، و مرسونرهای موسوم به «ارتش آزاد سوریه» و اوباش و گانگستر های القاعده یی، و ایضاً الهام علی اف و جانوران دیگر وا نهیم، بیرون این دو (و مشابهانشان) آنچه هست صف خلق است. کشیده شده از این سو تا آن سو.
از راست تا میانه.
و از میانه تا چپ.

ـــــــــــــــــــــــــ

«چه باید کرد ها» و «چه نباید کرد ها» را می توانیم در افق خودمان و همراهان و همفکران خودمان رصد کنیم؛ و یا می توانیم در افق بازتری که همه ی نیرو های درون صف خلق را در بر می گیرد جستجو کنیم و بیابیم.
در منطق مکانیک، میان این دو افق، یک خط حائل وجود دارد که این دو را از یکدیگر جدا می کند. اما در منطق دیالکتیک چنین نیست.
تمامی اجزای صف خلق با تمامی اجزای صف خلق، در مجموعه یی از تأثیر و تأثر، و کنش و واکنش متقابل، پیوندی دارند ارگانیک و تابع قانون تکامل.
درایت و کاردانی و صلاحیت نیرو های پیشرو این صف، می تواند فاصله ها را ، تا حد امکان و به نسبت ظرفیت هر یک از نیرو ها، به نفع رشد و کمال، کمتر و کمتر کند.
و بار ها و بار ها نیز چنین شده است.
خود این نیرو ها هم در تأثیر و تأثر و کنش و واکنش با صف ضد خلق، پروسه ی شکل گیری ماهیت خود را طی می کنند.
و بار ها و بار ها این پروسه، سیری تکاملی داشته است.

این ماجرا، حدیثی مفصل دارد و ریزه کاری هایی دقیق. چه در حیطه ی روان شناسی اجتماعی؛ و چه در حیطه ی فلسفه یی که نه فقط بر تبیین جهان، که بر تغییر جهان استوار است.
و در این مختصر نمی گنجد.

ـــــــــــــــــــــــــ

تناقضی و یا تضادی نیست میان نگاه خاص خود و برنامه ریزی خاص خود را داشتن، با به طور همزمان، حول محور خواسته های اولیه ی مشترک میان خود و دیگر نیرو های درون خلق، برنامه ریزی کردن.
این، شاید همِه با هم» باشد، اما قطعاً «همَه با هم» نیست!
میان «همِه با هم» با «همَه باهم»، فاصله یی است به طول ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۲، به عرض دریایی از خون، و به ارتفاع زمین تا ماه.
و ما واقعیتی روی زمین هستیم، نه تصویری وهم آلود در ماه.
و ما در متن بیداری و هوشیاری محصول سی و چهار سال تجربه قرار داریم، نه در هذیان تبی که در آن ایام، ما را و انقلاب در حال ملاخور شدن ما را در خود فرو برده بود و نمی گذاشت که واقعیت و وهم را از هم تشخیص دهیم.

جنبش سبز، پتانسیل این را دارد که اتحاد عمل میان همه ی نیرو های درون خلقی با یکدیگر را عینیت بخشد.
من در گذشته، از عنوان «جنبش خرداد» برای خیزش ۸۸ استفاده می کردم تا بر رنگین کمانی بودن این جنبش، و تفاوت های در موارد متعددی کیفی افراد و نیرو های شرکت کننده در آن تأکید داشته باشم.
ولی از آن رو که این جنبش، با همین نام «جنبش سبز»، از همه سو مورد هجوم دشمنان قرار گرفته است، فکر می کنم که شایسته تر باشد که از آن با همان نامی یاد کنم که دیگران از آن با همان نام یاد می کنند.

ــــــــــــــــــــــــ

... کم نبودند و نیستند و نخواهند بود کسانی که از ناتوانی مدعیان پاسداری و سخنگویی و به نوعی «میراث داری» جنبش، دستاویزی ساختند و می سازند و خواهند ساخت برای برگزاری مراسم ختم جنبش. حالا یا با تقسیم حلوا بین شرکت کنندگان در مراسم؛ و یا با تقسیم شیرینی بین خود به نشانه ی شادمانی یی زودگذر از گشاده شدن بخت فروبسته و فروبسته تر شونده ی خویش.
و بگذار که به کار خود مشغول باشند؛ که به هر حال، این کار هم برای خودش کاری است در خور این کاره ها!
... جنبش سبز»، همچنان زنده است و زنده خواهد ماند. اگر این جنبش را در چند سلسله تظاهرات و آکسیون، خلاصه ببینیم، مشکل در نوع نگاه کردن ما ست؛ و نه در خود جنبش.
جنبش را باید در کلیت آن نگاه کرد. آکسیون و تظاهرات، فقط نمود هایی از این کلیت هستند، که گرچه به دلیل چشمگیر بودنشان، بیشتر مورد توجه قرار می گیرند، به جز در موارد معینی و شرایط معینی، بهایی کمتر از تأثیر و تأثرات جنبش در ساختار حاکمیت از یکسو، و در ساختار و فرهنگ جامعه از سوی دیگر، و در برآیند این تأثیر و تأثرات، در هریک از این دو حوزه به طور جداگانه، و در این هر دو حوزه به طور پیوسته، با هم و بر هم دارند.
اما فراموش نکنیم که نفْس حیات جنبش، به هیچ عنوان نمی تواند تضمین کننده ی پیروزی آن باشد.
پیروزی، در گرو بهره برداری های سنجیده، به موقع، متشکل، هماهنگ، و رهبری شده، از موقعیت های پیش رو ست... (۲)

ـــــــــــــــــــــــــ

در همین بهانه یی که تشییع پیکر امام جمعه ی مستعفی اصفهان که در ده سال آخر عمر، سعی به ترمیم گذشته ی خود داشت برای مردم فراهم آورد نیز طنین شعار های جنبش سبز را شنیدیم و پاسداشت حرمت «همراهان جنبش» را.

وحشتی که سراپای وجود ولی فقیه را از کاندیداتوری رفسنجانی که اصلاً جزو اصلاح طلبان و یا جنبش سبز نیز نیست فرا گرفته بود، نه از خود رفسنجانی، بلکه از مشاهده ی تصمیم تاکتیکی بخش وسیعی از توده های جنبش سبز بود به رأی دادن به او با هدف استفاده از تضاد ها.
او بی تردید، با رأی بالا این «انتخابات» را می بُرد، و ولی فقیهِ ناتوان هم مطلقاً در شرایط خرداد ۸۸ نبود که بتواند فرد دیگری را به جای او از صندوق بیرون بیاورد.
چرا که به قول «مموتی»، آن ممه را لولو برد. و به قول پدر زن آقا زاده ی آقا، آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!

حتی در شورای نگهبانِ تحت امر ولی فقیه هم انشقاق رخ داده بود، و همانطور که خود رفسنجانی فاش کرد در رأی گیری اولیه، اکثریت اعضای شورای نگهبان در تضاد آشکار با خواست ولی نعمت خود، به صلاحیت رفسنجانی رأی دادند، و نهایتاً ولی فقیه درمانده و درهم شکسته ناچار شد که از طریق وزیر اطلاعاتی که به احمدی نژاد تحمیل کرده است آن ها را وادار به عقب نشینی سازد. بدون آن که هرگز قادر باشد جلو عواقبی که این عمل برای او و تتمه ی انسجام نیرو های درون نظام خواهد داشت را بگیرد.

ـــــــــــــــــــــــــ

بله، و بله، و بله. با کمال مسرت و شادمانی برای مردم، و با کمال تألم و تأسف برای دشمنان مردم و حسرت به دلان، جنبش سبز، تر و تازه و زنده و سر حال است. فقط باید به خود اعتماد کند و به توان خود باور داشته باشد و تکانی به خود بدهد و در تاکتیک های خود تجدید نظر کند.
و چنین اعتمادی و چنین باوری و چنین به خود تکان دادنی و چنین تجدید نظری هم ممکن نیست مگر با بازنگری در خویش.

این بازنگری را اما نمی توان به تنهایی و به تمامی بر عهده ی کسانی و تشکل هایی گذاشت که در غیاب فیزیکی «همراهان جنبش»، معمولاً در اذهان عمومی ـ به غلط ـ به عنوان نمایندگان غیر رسمی دور یا نزدیک جنبش شناخته شده اند.

این را همچنین نمی توان به تنهایی و به تمامی، بر عهده ی توده های جنبش گذاشت که نه سازمان یافته اند، و نه امکان تبادل درست آرا و افکار و راهبرد ها میان خود را به صورت منسجم و منطقی و به دور از رفتار های خود به خودی یا عکس العملی دارند، و نه رهبری و رهبرانی را که با آن ها در ارتباط مستقیم باشد و باشند.

این بازنگری، نیازمند کمک و همدلی نیرو های پیشرو و مترقی یی است که یا خوشبختانه در کنار جنبش سبز قرار دارند، و یا متأسفانه خود را از آن دور نگاه داشته اند.

ولی با خواست های حد اکثری، اراده گرایی، بدخویی، تندی، نیش و کنایه، سخن به درشتی گفتن، و تلخی، نمی توان به همدلی رسید و با بقیه ی اجزای تشکیل دهنده ی جنبش، و نیرو های درون صف خلق (با همه ی کم و زیاد و خوب و بدشان) رابطه یی سازنده و به پیش برنده و تعالی دهنده برقرار کرد.

صریح تر نمی گویم فعلاً. چرا که بیم آن می رود که همین صریح تر گفتن، اگرچه نه به خواست های حداکثری، و اراده گرایی، به بدخویی، تندی، نیش و کنایه، سخن به درشتی گفتن، و تلخی، تعبیر شود.
و از قدیم گفته اند که «العاقل یکفیه الاشاره».
یعنی که عاقل را اشارتی کافی است!

۱۶ خرداد ۱۳۹۲

ـــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ مثلاً به عنوان نمونه:
اگر همینطوری که می رویم، به راه ادامه دهیم زمین خواهیم خورد ـ سوم اسفند ۱۳۹۰
www.ghoghnoos.org

۲ ـ حتماً در پای همسایه خاری هست ـ ۱۰ تیر ۱۳۹۱
www.ghoghnoos.org