شهر: بستری برای رشد مبارزات ضد سرمایه
(با نگاهی به رویدادهای اخیر ترکیه)


شادی انصاری


• از دید او، نقطه ی تمرکز چپ برای امید بستن به تغییر نظام مسلط سرمایه داری، باید تجدید مفهوم شود و معطوف به یک انقلاب شهری و نه صرفا کارگری باشد. ادغام کنشگری کارگران از طریق اعتصاب، در کنار همراهی با دیگر شهروندان در خلال خیزشی شهری، طیف متنوع جنبش اجتماعی-سیاسی لازم در این زمینه را می سازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ خرداد ۱٣۹۲ -  ۴ ژوئن ۲۰۱٣


در مسیر تحول وجودی و شرایط پیرامون انسان در گذر تاریخی زمان، آدمی پس از کسب تجربه های بی شمار در چالش با طبیعت، از زندگی انفرادی به زندگی در دسته های متفرق اما نزدیک به هم، سپس تشکل های قبیله نشینی، روستایی و در نهایت شهر نشینی روی آورده است.
" بنا به یافته های باستان شناختی فعلی، از عمر انسان و انسان نماها بر روی زمین حدود چهار میلیون سال می گذرد. در حالی که زندگی اجتماعی انسان، پیشینه ای در حدود ده هزار سال دارد." ( درآمدی بر شکل گیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه ی سلطه گری _ رضا مرادی غیاث آبادی )
فرایند اجتماعی شدن انسان، بر مبنای ناچاری و برای برخورداری از منافع زندگی اجتماعی از جمله امنیت صورت پذیرفته است. در خلال این پروسه، مَسکن تا هزاران قرن، برای او تنها به مفهوم سرپناه بوده و پس از پیشرفت روند اجتماعی شدن است که موضوع اسکان، کارکردهای معطوف به تشکیل اجتماع و ارتباط میان انسانها و سپس مناسبات مدنی را تأمین می کند.
با آغاز زندگی در شهر، اختیارات انسانها برای تعیین محل و شرایط اسکان محدود و تابع مقررات شهر می شود. این مقررات، در دست حاکمیت است. " همین جاست که بحث شهر و شهر نشینی و ساخت شهر، تابع قوانین اقتصادی و سیاسی نظام حاکم می شود." ( از پیشگفتار مترجم: خسرو کلانتری بر کتاب «حق به شهر» ). سپس انقلاب صنعتی ، آنچنان تحولات بنیادینی در همه ی سطوح و شوون زندگی پدید می آورد که از عصر نوسنگی ( حدود ده هزار سال پیش ) بی سابقه بوده است. بورژوازی روستا را تابع حاکمیت خود می کند. ظهور شهرنشینی صنعتی پس از آغاز عصر موتور، زندگی شهری را نیز دچار تغییرات فراوان می نماید.
این دگرگونی عظیم، پس از مدتی، با تسلط ارزشها و مناسبات سرمایه دارانه ی نوین ، با ظهور پدیده ی کالایی شدن پیوند می خورد و همگام با آن، مسکن نیز که تولید آن در طول تاریخ، برای رفع نیازهای فردی و سپس فردی-اجتماعی بشر بود، اکنون ویژگیهای کالایی می یابد و تولید آن برای ایجاد ارزش اضافی و سود آوری انجام می شود و ارتباط نزدیکی بین توسعه ی سرمایه داری و توسعه در حوزه ی مسکن و شهرسازی ایجاد می گردد.
در دنیای کنونی، ساخت و توسعه ی شهری شامل احداث یا نوسازی در حوزه های مسکن، انواع ساختمانهای ارائه دهنده ی خدمات به شهروندان، خیابانها و بزرگراهها و پلها، پارکها، کتابخانه و موزه و ورزشگاهها، فرهنگسراها و کلا تمامی فضاهای عمومی، وابسته به ملاحظات اقتصادی و همچنین سیاسی حکومت است. مسکن و شهرگرایی به عنوان ابزاری برای افزایش سود و بقای حاکمیت سرمایه کارکرد مشخص یافته. بنابراین ویران کردن یک بافت شهری و به حاشیه راندن ساکنان آن به حاشیه ی شهر و انواع آسیبهای اجتماعی احتمالی تنها مسائلی جانبی خواهند بود، اگر تغییر و توسعه ی جایگزین، باعث سودآوری بیشتری برای سرمایه باشد.
دیوید هاروی در آغاز مقاله ی درخشان خود، " حق به شهر " می نویسد : " ما در دورانی زندگی می کنیم که آرمان های حقوق بشر، چه از نظر سیاسی و چه اخلاقی، نقش مرکزی یافته اند. با این حال، اکثر مفاهیم مورد بحث، منطق های مسلط لیبرال و نئولیبرال بازار یا شیوه های غالب مشروعیت و کنش دولت را به گونه ای بنیادین به چالش نمی طلبند. از همه چیز گذشته، ما در جهانی به سر می بریم که در آن، حق مالکیت خصوصی و نرخ سود، دیگر مفاهیم حق را تحت الشعاع قرار می دهند. من در اینجا می خواهم نوع دیگری از حقوق بشر، یعنی حق به شهر را مورد بررسی قرار دهم. "
" توسعه ی شهری همیشه پدیده ای طبقاتی بوده است. چه مازاد از جایی و از کسی برکشیده می شود، در حالی که کنترل توزیع آن طبق معمول در دست شمار اندکی قرار دارد." به عنوان طرح یک مثال و روشنتر شدن این جمله ی هاروی، می توان به گزارشی کوتاه که تقریبا یک سال پیش در یک شبکه ی تلویزیونی پخش شد اشاره کرد که در آن وضعیت فلاکت بار زندگی یک خانواده ی سه نفره بررسی می شد. خانواده ای بریتانیایی به علت احداث یک استادیوم عظیم برای المپیک، پس از تخریب منزلشان، مجبور به سکونت در راهرویی زیرزمینی شده بودند. تمام وسایل زندگی در همان محل تنگ جای داده شده بود و مادر در برابر فرزند خردسالش که نمی توانست شوک این تغییر را هضم کند و می پرسید چرا ما در اینجا زندگی می کنیم، تنها یک پاسخ داشت : " به خاطر المپیک ! " این پاسخ ساده، تمامی تناقضهای موجود در رویکرد حکومت مربوطه را در دل خود داراست. رویداد بازیهای جهانی ورزشی در هر کشور، فرصتی طلایی برای توسعه ی اقتصادی است. در این میان طبیعی است که عده ای از شهروندان _ کم تعداد یا پرشمار_ قربانی شوند !
جالب اینجاست که هاروی، این حق ( نسبت به شهر) را محدود به آزادی فردی در دسترسی به امکانات شهری نمی داند. بلکه آن را به شکلی ظریف و عمیق، فراتر و به صورت " حقِ تغییر دادن خودمان از طریق تغییر دادن شهر " می بیند و از رابرت پارک، جامعه شناس شهر، چنین نقل می کند : " انسان با ساختن شهر، به گونه ای غیر مستقیم و بدون آگاهی از ماهیت عمل خویش، خویشتن را بازآفرینی کرده است." اما آیا همگان سهم و توانی برابر برای این ساختن و بازساختن شهر و خودشان دارند؟ به شکلی فزاینده، این حق در انحصار بخش خصوصی و نیمه خصوصی است و توسعه ی شهری امری برساخته بر مبنای تأمین منافع اقلیت حاکم . "حق به شهر، در حالت امروزی آن بسیار محدود است و در اکثر موارد به گروه کوچکی از برگزیدگان سیاسی و اقتصادی محدود می شود که در موقعیتی قرار دارند که می توانند شهر را هرچه بیشتر بر مبنای خواسته های خود تغییر دهند. "
" هاروی استدلال می کند که در سرمایه داری پیشرفته، انباشت از طریق سلب مالکیت، زمینه های دیگری را برای معامله گری و توسعه ی بازار مشخص می کند : مُفت خری دارایی از طریق ادغام و تملیک، دستبرد زدن به صندوق های بازنشستگی، سرقت مواد زیستی، خصوصی سازی داراییهایی که پیش از آن عمومی بوده اند و غارت کلی املاکی که پیش تر در مالیت عمومی قرار داشته اند. " ( سیاست مردم پایه یا ، «همه ی دوستان می آیند » مقاله از اندی مریفیلد )
" ما هنوز مقاومتی یکپارچه در برابر این رویدادها در قرن بیست و یکم ندیده ایم. البته جنبش های گوناگون زیادی _ از هندوستان و برزیل گرفته تا چین ، اسپانیا، آرژانتین و ایالات متحد_ وجود دارند که بر موضوع توسعه ی شهری متمرکز اند. در سال ۲۰۰۱، به دنبال فشار جنبش های اجتماعی، یک قانون شهری در قانون اساسی برزیل گنجانده شد که حق عمومی به شهر را مورد تأیید قرار می داد." نباید از نظر دور داشت که از دید هاروی، جنبش های اجتماعی موجود، دست کم می توانیم بگوییم تا زمان نگارش مقاله ی «حق به شهر» یعنی سال ۲۰۰٨، دو ضعف اساسی داشته اند : به حد کافی قوی یا سازمان یافته نبوده اند و همچنین هدف واحد مشترکی برای دست یابی به کنترل بیشتر بر استفاده از مازاد _چه رسد به کنترل شرایط تولید آن_ نداشته اند.
در سالهای اخیر، خیزش هایی در تونس، قاهره ، آتن، منهتن و ... درپیش چشم ما روی داده و جنبش "اشغال وال استریت" به بسیاری از کشورها گسترش یافته است. این رودررویی ها همه در قلب شهر شکوفا شده اند. توسط مردمی متشکل از همه ی اقشار که هر یک به نوعی در آفرینش شهر و شکل بخشیدن به همه ی امکانات و خدمات حوزه ی شهری نقش داشته اند. اگر انقلاب پرولتری، وظیفه ی تاریخی کارگران است، اگر انسانها سازندگان تاریخ خویش اند، اکنون وظیفه ی اصلی، مقابله با سرمایه داری توسط اکثریت محروم از کنترل شیوهای تولید و توزیع و منافع آن است، یعنی ساکنان شهرها. به قول هنری لِوفِور، " انقلاب یا باید شهری، به معنای وسیع کلمه باشد، یا هیچ. "
حال در روزهای اخیر، شاهد شکل گیری و رشد جنبشی شهری، این بار در نزدیکی خود هستیم. در کشور ترکیه که حرکت در مسیر توسعه ی اقتصادی _و نه سیاسی_ را پیش از بقیه ی کشورهای خاور میانه آغاز کرد و الگویی برای دیگر کشورها در منطقه نیز هست. جرقه ی نخستین انفجار، در اعتراض به این تصمیم زده می شود : بناست پارک «گزی» استانبول و بافت حوالیش تخریب و یک مجتمع تجاری بزرگ جایگزین آن گردد. دهها نفر از شهروندان در پارک چادر می زنند و اعتراضی آرام آغاز می شود، در روزهای بعدی با واکنش بی تناسب پلیس، آرامش بر هم می خورد و موج مخالفت گسترده تر می گردد. در سازمان دهی اعتراضها، گروههای چپ نقش داشته اند. باید در نظر داشت که دولت ترکیه در سال جاری اجازه ی برگزاری مراسم یک می را نیز نداده است. با مرگ تعدادی ازمعترضین در چند شهر، دامنه ی اعتراضات مردمی وسعت می یابد و با پیوستن اصناف و آنانی که با سیاستهای حزب عدالت و توسعه زاویه دارند و همچنین افزایش خشونت ورزی پلیس، اعتراضات به آتش یک جنگ خیابانی گسترده در شهرهای مختلف تبدیل می شود که کماکان شعله ور است. اخبار حاکی از آن است که به زودی سندیکاها نیز فعالیت و اعتصابات خود را همراستا با این قیام در پیش خواهند گرفت و اعتصاب سراسری بنا به درخواست اتحادیه ی کارگری ترکیه در راه است.
این جنبش، اکنون درخواستی پر دامنه از سوی مردم ترکیه را نمایندگی می کند که از نظر نگارنده، در ابتدا علیه سیاستهای نئولیبرالیستی در حوزه ی اقتصاد شهری و سلب مالکیت عمومی شهروندان و انباشت سرمایه از طریق اعمال این سیاستها، شکل گرفت. خیزشی که به خصوص نطفه های آغازین آن با شدت تمام مورد سرکوب حکومت قرار گرفته است و این شدت را می توان به تلقی دولت اردوغان نسبت به درجه ی تهدیدآمیز بودن این حرکت نسبت داد.
به نظر می رسد نکات و مولفه های پرداخته شده در این مقاله، دغدغه هایی است که در جنبش این روزهای ترکیه نیز، قابل مشاهده است و همچنین مباحثی است که طرح هرچه پررنگ تر آنها، می تواند در این مقطع زمانی نقشی تعیین کننده داشته باشد.
حال در راستای تبیین یک درخواست سیاسی ، قبل از اینکه ابزار سیاسی لازم برای تحقق بخشیدن به آن ایجاد شده باشد، یکی از پرسش ها می تواند این باشد که اگر جنبش های شهری به طریقی به هم پیوند بخورند، خواسته ی اصلی شان چه باید باشد؟
در جستجوی پاسخ، آرای هاروی یاری دهنده است: "از آنجایی که روند شهرگرایی مجرایی عمده برای استفاده از مازاد است، استقرار مدیریت دموکراتیک بر توزیع شهریِ این مازاد، پایه گذار حق به شهر است. "
در پایان به جاست تأکید بیشتری داشته باشم بر این نکته که از نظر هاروی در دنیای امروز، به جای کارخانه باید شهر را محل تولید ارزش اضافی تلقی کنیم و مدعی بازپس گرفتن حق کنترل بر چیزی باشیم که خود درگیر تولید آن بوده ایم. این اندیشمند معاصر در مقاله ای دیگر، به نام «ریشه های شهری بحران مالی » که در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسانده است، دیدگاههایش را در این باره با شفافیت بیان می کند. از دید او، نقطه ی تمرکز چپ برای امید بستن به تغییر نظام مسلط سرمایه داری، باید تجدید مفهوم شود و معطوف به یک انقلاب شهری و نه صرفا کارگری باشد. ادغام کنشگری کارگران از طریق اعتصاب، در کنار همراهی با دیگر شهروندان در خلال خیزشی شهری، طیف متنوع جنبش اجتماعی-سیاسی لازم در این زمینه را می سازد. در مسیر بلعیده شدن فضاهای شهری توسط سیستم جهت رشد بیشتر یا حل بحران های دوره ای خود، " سازندگان شهری باید برخیزند و حقشان را نسبت به شهری طلب کنند که به طور جمعی تولید می کنند. دگرگونی زندگی شهری و مهم تر از همه الغای مناسبات طبقاتی در تولید توسعه ی شهری، باید راهی باشد ، اگر نه تنها راه، به سوی یک دگرگونی ضد سرمایه داری. این چیزی است که چپ باید در سال های آینده به عنوان تشکیل دهنده ی هسته ی مرکزی استراتژی سیاسی اش مد نظر داشته باشد. "