لرزه بر اندامِ شب افتاد ،و قلبِ شب طپید


کریم سهرابی


• لرزه بر اندامِ شب افتاد ،و قلبِ شب طپید
بُغضِ مَردی وا شد و اشکی به رخساری دوید

ای نگاهت ،ترجمانِ عصمتِ پروانه ها
وی حضورت، خوشتر از باغِ گُلِ سرخ و سفید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ خرداد ۱٣۹۲ -  ۲۵ می ۲۰۱٣


 
لرزه بر اندامِ شب افتاد ،و قلبِ شب طپید
بُغضِ مَردی وا شد و اشکی به رخساری دوید

ای نگاهت ،ترجمانِ عصمتِ پروانه ها
وی حضورت، خوشتر از باغِ گُلِ سرخ و سفید

بی تو حالِ زندگی کردن، برای من نماند
تنگنا شد سایه ی بید و مَی و گفت و شنید

آرزو را اینک اینجا ، آب و رنگی می زنم
آبی از اشکِ زلال و رنگی از موی سپید

مرغوائی می کَشم در طولِ شبهای بلند
بر بساطِ مانده ی خاکسترِ سردِ امید

بی تو تیغِ زندگی بر فرقِ شعرِ من شکست
بی تو رنگِ زندگی از روی شعر من پرید

بالِ مَردی باز تر ،از تیغِ بالِ آفتاب
بالی این سان باز ، در عشقِ تو در ذِلت طپید

گفتی ای جان، دستِ یاغی را شبی خواهی گرفت
نه ،امیدِ رفته،سار از شاخِ فرصت پَر کشید

در هجومِ درد های رنگ رنگِ زوزگار
نیمه جانی مانده بود آن نیمه هم بر لب رسید