ارمغان خوش چاوز و میراث شوم تاچر


اردشیر زارعی قنواتی


• کارگران جهان در شرایطی به استقبال جشن اول ماه "مه" می روند که قبل از آن یک دوست بزرگ خود "هوگو چاوز" رئیس جمهوری فقید ونزوئلا را از دست داده و یک دشمن طبقاتی خویش "مارگارت تاچر" نخست وزیر اسبق بریتانیا را نیز به سوی نیستی ابدی بدرقه کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ٣۰ آوريل ۲۰۱٣


کارگران جهان در شرایطی به استقبال جشن اول ماه "مه" می روند که قبل از آن یک دوست بزرگ خود "هوگو چاوز" رئیس جمهوری فقید ونزوئلا را از دست داده و یک دشمن طبقاتی خویش "مارگارت تاچر" نخست وزیر اسبق بریتانیا را نیز به سوی نیستی ابدی بدرقه کرده اند. هر دوی این شخصیت های سیاسی – اجتماعی بسیار فراتر از موقعیت فردی خود در تاریخ معاصر نقش کاریزماتیک در گشودن دو مسیر متفاوت داشته اند که به همین دلیل درک درست و توجه طبقه کارگر به جایگاه این دو شخصیت می تواند تبیین کننده مبارزات همیشگی آنان برای تحقق مطالبات مشروع خود به حساب آید. بدون شک تاثیر بنیادین و جایگاه تاریخی "چاویسم" و "تاچریسم" بر شکل گیری جهان معاصر و به خصوص موقعیت طبقه کارگر انکارناپذیر بوده است. این تاثیر در بعد درون ساختی به جهت هدایت سیستم ملی به سوی تامین منافع طبقات و گروه های متفاوت اجتماعی نمودی واقعی از رکن دولت به عنوان روبنای حاکم نسبت به یک زیربنای شکل داده شده، داشته است. به لحاظ منطقه یی – بین المللی و در ابعاد ژئوپلتیک نیز تاثیر متفاوت این دو شخصیت و نقشه راه آنان گویای یک تفاوت آشکار است که آن هم در یک چارچوب کلی تر چینش و منافع طبقاتی در سطح جهانی را نمایندگی می کند. به همین دلیل میراث شوم تاچر و ارمغان خوش چاوز بخشی از تاریخ معاصر است که از یک طرف نئولیبرالیسم از آن تاثیر می گیرد و از طرف دیگر سوسیالیسم قرن بیست و یکم در تقابل با نئولیبرالیسم تحت تاثیر آن بوده است. این تاثیرگذاری متقابل که روندهای نئولیبرالیستی و سوسیالیستی را در درون ساخت سیاسی – اجتماعی دگرگون کرده است و در سیاست بین المللی نیز جبهه امپریالیسم و نیروی بدیل را در یک رویارویی در تعیین نظم جهانی متاثر می کند، بدون شک بر مبارزات طبقه کارگر و طبقات زیرین اجتماعی که متحدین تاریخی کارگران در مبارزه با استثمار می باشند، تاثیر تعیین کننده یی بر توازن قدرت در سطح ملی و بین المللی داشته است.
با پیروزی مارگارت تاچر در انتخابات پارلمانی ۱۹۷۹ میلادی، حزب محافظه کار از همان ابتدا یورش به دستاوردهای دولت رفاه کینزی را آغاز کرد و نخست وزیر نیز با رویکرد "نئولیبرالیستی" خود و مبارزه بی امان با سندیکاهای کارگری موجب تغییرات اساسی در ساخت سیاسی – اقتصادی بریتانیا گردید. سخن گفتن از دولت رفاه کینزی قبل از آنکه یک نظم ایده آل و مطلوب به حساب آید به لحاظ تاریخی نتیجه مبارزات کارگران و تاثیر بلوک سوسیالیستی بر ساخت نظام سرمایه داری بوده است که دشمنان طبقه کارگر را مجبور به دادن امتیازات حداقلی در تعدیل حقوق مشروع حداکثری آنان کرده است. به همین دلیل حذف دولت رفاه کینزی در دهه ۱۹۷۰ به بعد بخشی از پروژه نئولیبرالیستی در تقابل با پروسه تاریخی تحولات اجتماعی است که موجب تشدید بی عدالتی، فقر گسترده و بازگشت به دوران استثمار افسارگسیخته علیه طبقه کارگر و طبقه متوسط در چارچوب تغییرات جدید از فاز هژمونی صنعت به سوی هژمونی بی رقیب سرمایه مالی خواهد بود. تاچر از همان ابتدای به قدرت رسیدن فورماسیون صنعتی کشور را به بهانه زیاندهی و عدم توجیه اقتصادی در مقابل سرمایه مالی و بانکداران بزرگ به شدت تضعیف کرده و به طور هم زمان اعتراضات گسترده اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری به خصوص سندیکاهای معدنکاران که به واسطه سیاست های نئولیبرالیستی وی شغل و امتیازات تامین اجتماعی خود را از دست داده بودند را سرکوب کرد. تاچر برای تغییر در ساخت حاکم به جهت جایگاه قانونی سندیکاها و سیستم رفاه عمومی هم چون آموزش رایگان، مسکن دولتی، حق اعتصاب کارگران، بخشودگی مالیاتی طبقات کم درآمد، قانون بازنشستگی و حقوق دوران بیکاری با سرکوب فیزیکی اعتراضات و تجدیدنظر در قوانین کشوری هجومی را شروع کرد که می بایست ماحصل آن ورود تاریخی به فاز نئولیبرالیسم افسارگسیخته باشد. هژمونی سرمایه مالی بر بخش صنعت و به موازات آن در هم شکستن سنگرهای طبقه کارگر و طبقات زیرین اجتماعی برای کسب منافع و تضمین حقوق مشروع خویش که توسط تاچر از بریتانیا آغاز شد و سپس با شروع دوران ریاست جمهوری "رونالد ریگان" در ایالات متحده به بار نشست در عرض دو دهه توانست اقتصاد جهانی را به زیر سلطه خود در آورد. زایش نئولیبرالیسم از دهه هفتاد هر چند که سیکل طبیعی و تاریخی نظام سرمایه داری و اقتصاد بازار بوده است اما به واسطه فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و نبود قدرت بازدارنده سیاسی – اجتماعی در عرصه داخلی و بین المللی توانست راه را برای تثبیت این روند ضد نیروی کار بیش از حد تصور هموار کند. در این مقطع تاریخی کارگرانی که دیگر چندان متحد نبودند و رابطه ارگانیکی آنان با طبقه متوسط و جنبش های مترقی اجتماعی دچار یک گسست عینی شده بود، قدرت مقاومت و بازدارندگی خود را به میزان زیادی از دست دادند.
در حالی که نئولیبرالیسم تاچری به قدرت تمام در همه عرصه های زیست اجتماعی به پیش می تاخت و اقتصاد جهانی را نیز به طور کامل زیر تسلط خود گرفته و یاس بر طبقات کارگری و جنبش های مترقی سیاسی – اجتماعی حکمفرما شده بود، در آن گوشه دنیا در آمریکای لاتین، سیر تحولات نشان می داد که زیر این پوسته ی سخت متورم شده، جوانه هایی از امید در حال شکوفا شدن است. انتخابات ریاست جمهوری ونزوئلا در ۶ دسامبر ۱۹۹٨ با پیروزی "هوگو چاوز" با کسب ۵۷ درصد آراء بار دیگر امیدهایی که بعد از پیروزی انقلاب ساندنیستی در نیکاراگوئه در دهه هفتاد جوانه زده و توسط دخالت مستقیم و غیرمستقیم امپریالیسم به یاس تبدیل شده بود را دوباره زنده کرد. چاوز بدون شک یک انقلابی کمونیست نبود ولی از همان ابتدا یک بولیواری صادق بود که در مسیر تکوین شخصیتی خود و نیروهایی که نمایندگی می کرد گام در راه یک سوسیالیسم توده یی و قطع مسیر نئولیبرالیستی ساخت سیاسی – اقتصادی در ونزوئلا و آمریکای لاتین گذاشت. طنز تاریخ در اینجا نهفته است که چاوز به دلیل ملی کردن صنعت نفت کشور که بزرگترین گلوگاه صنعتی – کارگری کشور بود به جهت زیر نفوذ بودن تشکل های زرد کارگری تحت امر کارتل های چندملیتی با اعتراض و مقاومت این سندیکاهای تقلبی روبه رو گردید که با دخالت و تهاجم خونین نیروهای "گاردملی" که هنوز بقایای ژنرال های سرکوبگر دوران زمامداری "کارلوس آندرس پرز" دیکتاتور پیشین بر آن فرمان می راندند، سرکوب شد. در این مقطع چاوز که برقراری یک سوسیالیسم توده یی را مدنظر داشت به درستی نقطه ضعف و حفره خطر را شناخت و به طور هم زمان رگ حیاتی سندیکاها با کارتل های چند ملیتی را برید و با لغو قرادادهای موقت کار و تدوین قانون کار مترقی که منافع طبقاتی کارگران را تامین می کرد هم اینکه سندیکاهای کارگری را در جایگاه واقعی خود نشاند و هم اینکه با پاکسازی گارد ملی از نیروهای سرکوبگر، حفاظ امنیتی قابل اعتمادی را برای دفاع از دستاوردهای انقلاب بولیواری و جلب اعتماد توده های کارگری فراهم کرد. برنامه های ضدفقر چاوز در قالب سیستم تامین اجتماعی و رفاه حداقلی جامعه که تقریبا اکثریت مطلق طبقه کارگر را نیز شامل می شد، موجب همجوشی انقلاب بولیواری با کسب منافع واقعی طبقه کارگر ونزوئلا گردید. چاوز هم چنین با اتخاذ سیاست اصلاحات ارضی خود و مصادره میلیون ها هکتار زمین زراعی کشت نشده که در مالکیت مالکان بزرگ ساکن خارج از کشور و شرکت های چندملیتی بود موجب توسعه زراعی کشور، تاسیس تعاونی های روستایی و اشتغال صدها هزار کارگر کشاورزی در این بخش مهم گردید. دستاوردهای هوگو به همان میزان که برای طبقات نابرخوردار اجتماعی – اقتصادی کشور در قالب مبارزه با فقر قابل اهمیت است برای طبقه کارگر جوان ونزوئلا نیز موجب رفاه، به رسمیت شناختن حداقل حقوق سندیکایی و گسترش کمی و کیفی این طبقه و به تبع نقش تاثیرگذاری بیشتر آنان در هرم قدرت شد که جانشینی "نیکلاس مادورو" به عنوان یک فعال کارگری از سندیکای اتوبوسرانی ونزوئلا یکی از نشانه های بارز آن بوده است. تاکید چاوز قبل از مرگ برای پذیرش جانشینی مادورو موجب گردید تا حزب سوسیالیست در انتخابات ریاست جمهوری در ۱۴ آوریل بدون چون و چرا و چنددستگی فراکسیونی برای کاندیداتوری وی به تفاهم برسد. پیروزی مادورو با ۵۱ درصد آراء در مقابل ۴۹ درصد آرای کسب شده توسط "انریکه کاپریلس" نامزد اپوزیسیون و راستگرایان هر چند که به لحاظ نزدیکی آرای دو طرف زنگ خطری برای آینده انقلاب بولیواری می باشد اما نشان داد که میراث چاوز هم چنان برای اکثریت مردم ونزوئلا به خصوص طبقه کارگر این کشور محبوب، مطلوب و مشروع بوده است. این پیروزی در شرایطی کسب شد که کاریزمای هوگو چاوز در ونزوئلا یک خلاء بزرگ ایجاد کرده بود و دشمنان انقلاب بولیواری در داخل متحدتر از همیشه با حمایت خارجی به میدان آمده بودند. سوسیالیست ها در طی برگزاری یک انتخابات آزاد، شفاف، منصفانه و دمکراتیک با حضور ناظران بین المللی به این پیروزی دست یافتند. هر چند که نظرسنجی های انجام گرفته قبل از برگزاری انتخابات و در جریان جو روانی مرگ چاوز نشان می داد که اختلاف رای بین مادورو و کاپریلس حدود ۱۴ درصد است اما اختلاف ۲ درصدی بعدی آنان گویای یک نکته ظریف است و آن اینکه محبوبیت چاوز بالاتر از آن است که جانشین وی بتواند در کوتاه مدت به آن نقطه برسد. به یقین کارگران جهان در جشن های اول ماه مه در زیر شعار همیشگی خود "کارگران جهان متحد شوید" بار دیگر خیابان ها را تسخیر خواهند کرد که این بار به جهت گسترش بحران اقتصادی و سیاست ضد مردمی "ریاضت اقتصادی" رنگ و بوی به شدت اعتراضی خواهد داشت. طبقه کارگر هرگز دوستان و دشمنان تاریخی خود را فراموش نخواهد کرد و در هر بزنگاهی این احساس دوگانه خود را بروز می دهد. در تاریخ هر چند که پروسه تحولات اجتماعی در سیکل دیالکتکی خود حاکم بر امور و دگرگونی ها خواهد بود ولی نقش شخصیت های بزرگی که در مقاطع مهم تاریخی تاثیر تعیین کننده یی بر سیر تحولات داشته اند انکارناپذیر بوده و هوگو چاوز و مارگارت تاچر در دو سوی متفاوت و متضاد این میدان نبرد نیز از این قاعده مستثنی نخواهند بود.

منبع: مهرگان