باز در می زند


مرضیه شاه بزاز


• ارابه ای غریب، پرچمها افراشته از تیغ
چندان که تن لرزید
و در ابریشم چهره پوشاندیم بر دامن دایه ی پیر
های های گریستیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۴ فروردين ۱٣۹۲ -  ۲۴ مارس ۲۰۱٣


 ماه نو برآمده بود بر بام
ما سنگ می پراندیم

ارابه ای غریب، پرچمها افراشته از تیغ
چندان که تن لرزید
و در ابریشم چهره پوشاندیم بر دامن دایه ی پیر
های های گریستیم
نگاهش بر ما،
نگاهش بر هزار فرسنگ آنسوتر از ما، ارابه ران
: نآزموده سر بر می تابید؟
ما را کو گوش شنوا
که گوش و عقل و هوشمان انباشته از نوای طبلی کهنه،
سازی از کوک افتاده،
و آهنگ لالایی باستانی
که به خواب نیاکانمان می بُرد            
در چرخِ زنگ زده ی دوران                           
آن سفر کرده، آن یار
که به چله نشسته در بازوان عشق
و هنوز چهل مَویز در کف
کف تکاند و هرآنچه که در عقل و هوش.
گامی بلند، دستی گرم در دستِ ارابه ران،
بر شانه ی ما
در نگاه ما دریایی پر آشوب، موجی ترس، موجی شور
آسمان کهنه را کپک مِه گرفته و خالی
آسمانی دیگر، آسمانی نو
شهابی چرخ چرخ آتش، شعله ور در کهکشانی سالخورده، نیمیش تاریک
و آن یار دیوانه،
ارابه ران .
            
آتلانتا ۲ مارس ۲۰۱۲
divanpress.com