«تیله بازی» و «حکایت آن شانه بسر»
(دو شعر)


عسگر آهنین


• امروز هم کلاغ سیاهی
جاری کشید و پشت دودکشی گم شد
از ابر بوی باران می آید.
(تیله بازی) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۹ اسفند ۱٣۹۱ -  ۹ مارس ۲۰۱٣


 تیله بازی

امروز هم کلاغ سیاهی
جاری کشید و پشت دودکشی گم شد
از ابر بوی باران می آید.
فنجان قهوه را بر می دارم
کنار پنجره ام منتظر زمزمه ی باران
سیگار می کشم.
بعد از شبی که خواب های پریشان داشت،
باران چه نعمتی ست.

امروز، نیز، رونوشت دیروز است
باید به تیله بازی
با واژه های رنگی دل خوش کرد؛
جبران غیبت رنگین کمان و آفتاب گمشده،
بر صفحه ی سپید کاغذ.

۴ فوریه ۲۰۱٣



حکایت آن "شانه بسر"

روی لبه ی ایوان کودکی خود نشسته بودم
مجذوب "شانه بسر" روی چمنزار روبرو
از مادرم شنیده بودم
باید به شانه بسر احترام بگذارم
من شانه بسر را خیلی دوست داشتم
هر روز منتظر آمدنش بودم
با حفظ فاصله از دور نگاهش می کردم
یک روز شوق مرا برداشت
نزدیک تر شدم
می خواستم نوازشش کنم، امّا
پرواز کرد و ُ رفت و ُ نیامد.

آن "شانه بسر" عشق کودکی من بود.

حالا نشسته ام به تماشای "شانه بسر" از دور
در مرز خوابگونه ی میان واقعیت و رویا
نزدیک هم نمی شوم، که مبادا ...

۵ مارس ۲۰۱٣