حزب های کردی به کدام سو می روند؟


دامون سروی


• نزدیکی دو حزب می تواند امیدهایی را در میان مردم کردستان دامن زند اما با جهت گیری مردمی و تقویت جنبش مردمی درون ایران... اینها باید بدانند شیوه کسانی که خود را در آغوش جنگ افروزانی چون جان بولتون و مداحانی چون کندی و نیوکان ها انداخته اند الگوی مناسبی نیست که به رقابت با آنها بپردازند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲


به تازگی حزب دمکرات کردستان و حزب کومله بیانیه های مشترک داده اند، از سوی تحلیلگران نگاههای متفاوتی به این نزدیکی افکنده شده است، برخی، گرایش دو حزب را بر اساس بیانیه ها در جهت تقویت جنبش توده ای مردم ایران و پیوستگی مردم کردستان با کل ایران ندانسته و آن را زیر تاثیر طرح های سودجویانه قدرت های غربی و بر ضد یکپاچگی ایران دانسته اند. پیش از آن دبیر حزب دمکرات کردستان خواستار دخالت کشورهای غربی برای سرنگونی جمهوری اسلامی شده بود. هر دو حزب نمایندگانی به کنفرانس های موسوم به آلترناتیوسازی فرستاده اند.
در منابع می خوانیم که انگس و مارکس و بی گمان بسیاری مدعیان رهبری مبارزات مردمی، استواری راه خود را در شرکت در مبارزات مردم علیه ستم و دیکتاتوری جسته و بی این، امکان رهبری مبارزات را از خود می ستاندند. اگر کاسترو، گاندی، ماندلا و... تنها به روزنامه، بیانیه و اینک کانال تلویزیون و رادیوی ماهواره ای بسنده می کردند به کجا می رسیدند؟
رژیم شاه، سوموزا، اسد، پینوشه و نظیرشان، رهبران سازمانهای سیاسی را در زندان یا در تبعید نگه می داشتند (اگر نمی کشتند) تا آنها را منزوی کرده از مردم جدا کنند و ای بسا از این رهگذر اسیر گرایشات شخصیتی منفی گشته و اعتماد توده ها را از دست بدهند. اینها، اما با مطالعه و کسب ارتباط با بیرون زندان و فعالیت های جاری، به مقابله با این ترفند می رفتند. در مواردی، رژیم شاه و هم جمهوری اسلامی پرونده ها را از نو می گشود تا جلو این تلاش ها را بگیرد. بیژن جزنی در پی سازمان دهی و تولید اندیشه نوشتاری همراه چند انقلابی دیگر توطئه گرانه از سوی ساواک در زندان اوین ترور شد. با وجود شرایط سخت پیگرد پلیس تزاری و تبعید و زندان انقلابیون، حزب بلشویک با جنبش توده ای ارتباط داشته اندیشه های خود را پیش می برد وگرنه باید بگوییم تحولات روسیه در ۱۹۱۷ یک شبه و بی پیشینه رخ داد. در ایران نکته غم انگیز چیرگی جریان خمینی بر حزب ها و شخصیت های کهنه کار و دوره دیده سیاسی در آستانه انقلاب در همینجاست. اینکه گفته می شود شاه و ساواکش بزرگترین زمینه ساز این چیرگی بودند پربیراه نیست.
در حال حاضر نیز بسیاری از فعالان سیاسی پیشین توسط رژیم خودکامه جمهوری اسلامی به خارج تارانده شده اند و جنبش از این پتانسیل محروم می شود ولی این نمی تواند دستاویزی شود برای آن دسته از رهبران سیاسی که بی عملی و گریز خود از جنبش مردمی را توجبه کرده و یا راههای پرخطر برگزینند. برخی از این رهبران چون راه به رهبری جنبش مردمی نمی برند به ستیز با آن بر خواسته و یا از ترس انزوای بیشتر به راههای میان بر تن می دهند. براحتی می توان به پیشینه ضدیت، دفاع و دوباره ضدیت برخی شخصیت های سیاسی با جنبش سبز برگشت و چنین شاهکارهایی را دید. راههای پر خطر انتظار اینگونه شخصیتها را می کشند. درگنجینه های کشورهای توسعه طلب و از جمله و بویژه ایالات متحد همیشه طرحهای حاصل از تراوشات نظریه پردازان قلم به مزد آماده ی غبارگیری است تا رهبران سیاسی جدا افتاده از جنبش مردمی و ای بسا هرگز ره به جایی نبرده را به دام کشیده و زیر پوشش قرار دهند. البته برای دو طرف عملی کردن این طرحها پرهزینه است ولی بی نتیجه نیست. در افغانستان انسانهای شریف نابود می شوند و دلقکها با بندهای آشکار و نهان بر جای آنها نگاه داشته می شوند. مخالفین این نظرات بطور عمده دو دسته اند، آنها که به عمد بر لجن، رنگ می پاشند تا آن را برای همگان دلپذیر کنند و آنگاه در میانش برای خود کاخ بسازند و دیگر آنها که از شدت ساده لوحی سر در برف می کنند تا چنگال تیز عقاب را نبینند.
شخصیتی که اسیر چنین طرحهایی شد شاپور بختیار بود. بعضی او را آگاه و علاقمند به پیشرفت ایران شناخته اند. حتا اگر بپذیریم که شاپور بختیار دنبال اصلاح رژیم و قطع دست بیگانگان بود (که ثابت کردنش تاکنون دشوار بوده) در واقع او نخواسته با کمک مردم چنین کند و تنها منتظر مانده تا از فرصت درماندگی دیکتاتور سود ببرد. برای این کار نمی دانم او چه تضمینی از حکومت گرفته بود چرا که همه امکانات و اختیارات در دست شخص شاه بود و بختیار اگر امکانی داشت در حد گروه های سیاسی دیگر (اگر نه ضعیفتر) بود و با این وضع اگر او سوار کارمی شد، تنها معنی اش این بود تنها با کمک امکانات شاه موفق شده و در نتیجه ترفند دیکتاتور گرفته و دوباره بر اوضاع چیره می شود و این بار بختیار که مدعی پیشرفت و مدرنیته بود یا عروسک دربار می شد و یا نابود، که هر دو یکی ست. سالها پس از آن اگر کودتای نوژه (که عواملش هنوز می خواهند ثابت کنند جنس اش ایرانی بود) موفق می شد و ورق بر می گشت آیا نمایندگان مردم بودند که سر کار می آمدند؟ چه شاهدی این را گواهی می کند و کدام تحلیلگر چنین گفته؟ در مقابل شواهد زیادی نشان می دهد مردم هرگز دل و نه حتا زبان با چنین حرکاتی نداشتند. آنها تا چند سال پس از آن هم به این رژیم امید بسته و شعارهایش را تکرار می کردند.
در لیبی هم همگان شاهد بودیم که این شخصیت ها (ی ساخته یا بعدن پرداخته) حریف دیکتاتور لیبی نبودند تا اینکه سرانجام دستهای مستقیم وارد شدند وکار قذافی را ساختند. البته ناگفته نماند که "شخصیت ها" وظیفه خود را انجام داده و در مصاحبه ها از سوی مردم لیبی تقاضای کمک کردند (درخواست اعلام منطقه پرواز ممنوع, رساندن اسلحه به "مبارزین"و...)، یعنی همین نقشی که اینک دبیر حزب دمکرات کردستان به عهده گرفته والبته خیلی زود این کار را کرد.
در سوریه هم مگر غیر از این است که شرایط چنان پیش رفت که جنبش ضددیکتاتوری و تظاهرات مردمی رفته رفته محو شده جایش را اسلحه بدستان گرفتند، گفتگوهایی که براه افتاده بود و مخالفین جورواجور در آن شرکت کرده بودند بجای اینکه ظرفیت مثبت آن تقویت شود با جنجال به بن بست کشیدند. آنها که چنین کردند بی گمان همین راههای میان بر را چشم انداز خود قرار داده بودند وگرنه دور نبود که جنبش مردم که با جسارت پیش آمده بود به نتیج چشمگیری برسد. اینک گروههای شبه نظامی حرفه ای (آموزش دیده برای هدف های خاص) هم وارد گود شده و مردم بیدفاع از دو طرف هدف قرار می گیرند.
آرزوی مردم کرد شاید این باشد که حزب دمکرات و کومله و... در مبارزاتشان همراه شده و طرح و برنامه ای عملی برای جلب توجه سازمان های جهانی حقوق بشری به سمت مردم ایران و از جمله کردستان، ایجاد مشاغل کوچک و حتا بزرگ در نقاط کردستان (تا مردم از آسیب ها و خطرهای شغل های کاذب و زیانبار در امان بمانند)، ایجاد امکانات آموزشی کوچک و شاید بزرگ (کاری که نهادهای اجتماعی غیر حکومتی با همه کم توانی در مناطق گوناگون ایران و از جمله کردستان می کنند، به گزارش تلاش هایشان مراجعه کنید)، زمینه چینی فرهنگی برای زدودن خرافات دامنگیر توده مردم که بی گمان محل اثر گذاری دشمنان مردم نیز هست (در کردستان نمونه هایی از قتل ناموسی و ختنه دختران وجود دارد) تولید کنند. ولی از آنجا که آنها خود را مرد این میدان نمی داند به راه میانبر رو می آورند.
حزب دمکرات و کومله، اسیر مردم گریزی اند و گرنه برای اینکه چاره یابی اصولی کنند بار دیگر تجربیات له دوان فرمانده و مبارز ویتنامی در زمان جنگ میهنی مردم ویتنام با امپریالسم آمریکا را مرور می کردند که چگونه با همه مسئولیت سازمانی به سراغ کشاورزان محصور در دهکده نظامی می رفت تا با آنها ایجاد ارتباط کرده سازماندهی کند. او می گوید تنها شش ماه برای جلب نخستین کشاورز ترسیده صرف کرد. بی گمان اگر ویت کنگها تجاوز ایالات متحد به خاک خود را سرکوب نکرده و متجاوز را واپس نرانده بودند اکنون سیاستمداران مردم گریز به کار له دوان می خندیدند و شاید دیوانه می دانستند.
بحث بر سر شیوه ها نیست بر سر راهبرد پناه بردن به راه میانبر و بی اعتمادی به توده هاست. آنها راه درازمدت و تاثیرگذار کار در میان مردم را نمی خواهند چرا که وقتی مردم رشد کرده به خوب و بد کار خود آگاه شوند رهبران سیاسی آگاه انتخاب می کنند نه کسانی که آنها را به کشتارگاه ببرند و طعمه هواپیماهای ناتو کنند، خانه هایشان را در هم بکوبند (آنچه در "پرواز ممنوع های"عراق و لیبی رخ داد) و آنگاه ثروت شان را در عوض دمکراسی لیبرالی و"انتخابات به اصطلاح آزاد" و بر آمدن شان از دل چنین انتخاباتی و بر کرسی نشستن شان تقدیم جنگ سالاران کنند.
نزدیکی دو حزب می تواند امیدهایی را در میان مردم کردستان دامن زند اما با جهت گیری مردمی و تقویت جنبش مردمی درون ایران، وگرنه این امید به نومیدی بدل خواهد شد. اینها باید بدانند شیوه کسانی که خود را در آغوش جنگ افروزانی چون جان بولتون و مداحانی چون کندی و نیوکان ها انداخته اند الگوی مناسبی نیست که به رقابت با آنها بپردازند.