جبهه واحد ضد دیکتاتوری، سوسیالیسم و...


عیسی صفا


• در پرسش و پاسخ های شماره ۹ آقای بهروز خلیق ایشان به موضوع های مهم و پردامنه ای در عرصه سیاست و ایدئو لوژی پرداخته اند. از جمله برای بار دوم در نقد جبهه واحد ضد دیکتاتوری حزب توده ایران...من به عنوان هوادار حزب توده ایران به ایشان پاسخ می گویم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۱ مرداد ۱٣۹۱ -  ۲۱ اوت ۲۰۱۲


سیاست از جایی شروع می شود که شمارش از میلیونها شروع می شود. لنین

در پرسش و پاسخ های شماره ۹ از آقای بهروز خلیق ایشان به موضوع های مهم و پردامنه ای در عرصه سیاست و ایدئو لوژی پرداخته اند. از جمله برای بار دوم در نقد جبهه واحد ضد دیکتاتوری حزب توده ایران بر ادعای فقدان هویت روشن نیروهای شرکت کننده و شکل حکومت آینده در آن ، پای فشرده اند. مطالب مهم دیگر در زمینه درک از سوسیالیسم و سانترالیسم دمکراتیک مطرح شده است. من به عنوان هوادار حزب توده ایران به ایشان پاسخ می گویم.
آقای بهروز خلیق این بار در پاسخ به نقد رفیق علی احمدی اسکویی بازهم می گویند: « جبهه واحد ضد دیکتاتوری سلبی و ناظر بر وضعیت امروز است و با فردای طرد استبداد رابطه بر قرار نمی کند ، به بیان دیگر مشخص نمی کند چه نوع حکومتی را می خواهد جایگزین کند.»
رفرانس آقای بهروز خلیق طرح برنامه نوین حزب توده ایران برای کنگره ششم حزب است. اگر ایشان در همین سند در باره جبهه واحدی ضد دیکتاتوری به بخش " دیدگاه حزب توده ایران " در باره برنامه حکومت دمکراتیک ائتلافی مراجعه کنند به روشنی نظر حزب توده ایران را در مورد شکل گیری حکومت آینده خواهند دید. در آنجا آمده است که : «مجلس موسسان موظف خواهد بود تا در باره نوع حکومت و قانون اساسی جدید تصمیم بگیرد.» ص ۱۷ طرح برنامه. اگر بازهم آقای خلیق در همین صفحه به برنامه و هدف های جبهه توجه کنند خواهند دید تمام آزادیهای دمکراتیک در برنامه گنجانده شده اند. موارد مهمی چون جدایی دین از حکومت ،انحلال تمام نهادها ی سرکوبگر رژیم ولایت فقیه مانند سپاه پاسداران ، وزارت اطلاعات ، بسیج ، دادستانی و دادگاهای انقلاب ، انحلال فوری شورای نگهبان ، مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام مطرح شده است. خودمختاری برای خلقهای ایران از دیگر جنبه های هویت بخش جبهه است. یعنی مجلس موسسان هنگامی آزاد و واقعی خواهد بود که تمام نهادهای رژیم ولایت فقیه برچیده شده باشد و انتخابات این مجلس ، در شرایط واقعا آزاد و دمکراتیک با رای مردم کار خود را شروع کند. من از آقای خلیق سوال می کنم که حکومت آینده ، از جمله شکل آن که می تواند جمهوری ملی دمکراتیک ایران ، جمهوری فدرال دمکراتیک ایران و یا هر فرم دیگر برای جمهوری باشد ، باید از طرف چه نیرویی و به چه شکل تعیین شود؟ مجلس موسسان یعنی پیشنهاد حزب توده ایران یا مرجعی دیگر؟ در برنامه روشن است که حکومت ائتلافی ملی ـ دمکراتیک از نظر حزب توده ایران ، حکومتی است موقتی که وظیفه آن تدارک دوره انتقالی و تدارک شرایط انتخابات آزاد برای تشکیل مجلس « موسسان» است. آقای خلیق شما روند دمکراتیک دیگری برای تعیین شکل حکومت آینده در نظر دارید. کدام پیشنهاد؟
آقای خلیق در پرسش و پاسخ شماره ٨ خود در رابطه با شکل حکومت و برنامه جبهه گفته بودند که نمی خواهند با در ابهام ماندن شکل حکومت مانند انقلاب بهمن، سیاست « همه با هم» دوباره تکرار شود. در سیاست ما بیشتر از دیگر عرصه ها با چیزی بنام « حکمت عامیانه» روبرو هستیم. بر طبق همین حکمت عامیانه در انقلاب بهمن « مردم می دانستند چه چیزی را نمی خواهند ، ولی آنچه را باید به جای آن بگذارند را نمی دانستند » . این همان ابهامی است که آقای خلیق تحت عنوان"سلبی" از برنامه جبهه ضد دیکتاتوری حزب توده ایران نام می برند. من برای نشان دادن بی پایگی این استدلال نخست به رشد نیروهای سیاسی خارج از حکومت در زمان بلافاصله بعد از انقلاب بهمن می پردازم. سازمان چریکهای فدایی خلق در دوره کوتاهی به یک سازمان سیاسی بزرگ تبدیل شد. بقول آقای خلیق بزرگترین سازمان سیاسی چپ ایران و به قول آقای محمدرضا شالگونی از رهبران سازمان راه کارگر، سازمان فدایی بعد از انقلاب « بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه» شد. آقای خلیق در یکی دیگر از پرسش و پاسخها گفته اند سازمان فدایی در رای گیریهای بعد از انقلاب ده درصد رای داشت. آقای خلیق این ده درصد « مردم» ایران نبودند؟ که از یک سازمان با شعارهای کمونیستی دفاع می کردند. حتی در بعضی از نقاط ایران مانند کردستان و ترکمن صحرا رژیم در اقلیت محض بود. آیا آنها از مردم ایران نبودند؟ در گفتگوی بین رهبران راه کارگر و سازمان فدایی برای وحدت در ماه های بعد از انقلاب در رابطه با استقبال از سازمان بین مردم، آقای مهدی فتاپور جمله قشنگی در باره وضعیت سازمان گفت به این معنا که « هوداران مانند آوار بر سر سازمان خراب شدند !». باید ذکر کنم که من کاست این گفتگورا گوش کرده ام . سازمان مجاهدین خلق که اصلا قبلا از انقلاب در جامعه حضور نداشت ، اما با آزادی زندانیان مجاهد به سرعت به یک سازمان سیاسی بزرگ و سراسری تبدیل شد. حزب توده ایران که ما در آنزمان تصور می کردیم در انزوا قرار خواهد گرفت ، به یک نیروی بزرگ تاثیر گذار در جامعه و به ویژه در میان زحمتکشان تبدیل شد. جریانهای ملی هم با رشد شگرف روبرو شدند. آقای خلیق آیا این ها « مردم» نبودند؟ آنچه من می خواهم دراین استدلال بگویم این است که رو آوری عظیم مردم به احزاب و سازمانهای غیر حکومتی بیانگر آگاهی سیاسی آنها در باره حکومت مورد نظرشان نه « سلبی» بلکه « اثباتی»بود. فعالیت دبیرستانها و دانشگاه های ایران تحت تاثیر مستقیم سازمانها و احزاب سیاسی قرار گرفته بود. همه یا فدایی بودند، یا مجاهد یا توده ای و یا سایر سازمانهای سیاسی دیگر. آمار انتشار کتابهای سیاسی ایران بعد از انقلاب را با کشورهای اروپایی که مردم کتاب خوان هم هستند مقایسه کنید. به تفاوت حیرت انگیزی برخورد خواهید کرد. من خودم شاهد بودم که در محلات جنوب شهر چه استقبال عظیمی از طرف مردم نسبت به مناظره های تلویزیونی سازمان فدایی و حزب توده ایران با مدافعان جمهوری اسلامی صورت گرفت. رژیم با آگاهی از این استقبال مناظره ها را تعطیل کرد. البته آگاهی سیاسی امری نسبی است وهمیشه می توان در باره کیفیت آن جروبحث کرد.اما شمارش از میلیونها شروع شده بود. انقلاب بهمن در « بالا» شکست خورده بود، ولی در« پایین» ادامه داشت. این است فرق واقعیات سیاسی با نگاه « حکمت عامیانه ». فرقی شبیه علم پزشکی و جادوگری ! بله آقای خلیق !مردم « همه باهم» دنبال جادوگری بنام خمینی نیفتاده بودند.
بر عکس نظر آقای بهروز خلیق، مشخص کردن اثباتی شکل حکومت آینده، نقطه ضعف مرحله کنونی بسیاری از سازمانهای سیاسی « اپوزیسیون » است ! توضیح می دهم. در آغاز این مساله با سازمان مجاهدین خلق شروع شد. آنها نه تنها شکل حکومت آینده را مشخص کردند ، بلکه در عمل دولت تشکیل دادند و نام ومسئولیت وزرا را هم مشخص کردند. ارتش تشکیل دادند و مریم عضدانلو را به عنوان ریئس جمهور برگزیدند و برای واقعیت بخشیدن به دولت خود به یک چیز « کوچک» نیاز داشتند. سرنگونی جمهوری اسلامی! چیز « کوچک » دیگری را هم که از مردم و اپوزیسیون سیاسی می خواستند پذیرفتن مریم عضدانلو به عنوان رییس جمهور موقت بود. یک جوان معتقد به یهودیت در جروبحث با من می گفت که ما یک خواسته « کوچک» از مردم جهان و سایر مذاهب داریم و آنهم پذیرش ما به عنوان قوم برگزیده خداست ! مدتی بعد در حال و هوایی کاملا تازه، یعنی بعد از حمله آمریکا به افغانستان و عراق « اتحاد جمهوریخواهان» تشکیل شد که بیش از هر چیز بر « شکل حکومت آینده» تکیه داشت. در رقابت با آنها باز هم با مشخص کردن شکل حکومت « جمهوریخواهان لاییک و دمکراتیک » بر پا شد. . اما آیا این مشخص کردن شکل حکومت ، مشکلی را از جنبش مردمی در مبارزه در دنیای واقعی حل کرد؟ انگلس در آنتی دورینگ می گوید بعداز سیستم سازی هگل ، نه تنها استادان فلسفه ، بلکه هر دانشجوی سال اول فلسفه هم به چیزی کمتر از ادعای داشتن یک سیستم کامل رضایت نمی دهد! اکنون حتی برخی وبلاگ نویسان تازه کارهم یک طرح دولتی ارایه می دهند. در مثل مناقشه نیست. در داستان موش و گربه عبید ذاکانی ، موشها بعد از دادن تلفات بسیار برای چاره جویی جلسه تشکیل می دهند. موشی پیشنهاد می کند که یک زنگوله به گردن گربه بیاندازم تا هرگاه سراغمان آمد خبر دار شویم. پیشنهادی که مورد تایید همه قرار می گیرد. اما کدام موش باید این کار رادر عمل انجام دهد؟ هیچ داوطلبی پیدا نمی شود. چه نیرویی باید رژیم ولایت فقیه را به زیر کشد؟ مسله اصلی این است. بعد از مرگ فروید روانشناسی با مشکل بزرگی در درک مفهوم مشخص نظریه « ضمیر نا خود آگاه» وی روبرو شده بود. تا اینکه ژاک لا کان تعریفی این چنینی بدست داد که ضمیر ناخود آگاه چیزی شبیه لانگاژ است. ظاهرا مشکل حل شده بود. ضمیر ناخود آگاه لانگاژ است. مدتی لازم بود تا معلوم شود در جمله لاکان اکسان و تکیه روی « چیز» است و نه روی لانگاژ! بلی آقای بهروز خلیق! امروز باید اکسان و تکیه را روی محورهای مبارزه و تقویت آن گذاشت و نه روی شکل حکومت. کمبود جنبش مردمی در اینجا نهفته است.درآموختن علم و هنر مبارزه سیاسی. جذب بخشی از اعضای اتحاد جمهوریخواهان و اعضای مهم رهبری سازمان فداییان خلق اکثریت به همکاری با سلطنت طلبها و عوامل قدرتهای امپریالیستی ادامه همین سیاست گذاشتن تکیه و آکسان بر سیاست بازی مشخص کردن شکل حکومت آینده بجای تکیه بر سازماندهی مبارزه توده های مردم است. اما در رابطه با شرکت بخشی از اعضای رهبری سازمان شما در این کنفرانسها . شرکت کنندگان چه اعضای سازمان شما باشندو یا بیرون از آن، دربازی با آتش و گشودن جبهه ای دیگر علیه مبارزات ملی و دمکراتیک مردم ایران نقش دارند. این اقدام ضد ملی و ضد دمکراتیک ربطی به سانترالیسم دمکراتیک ندارد. سانترالیسم دمکراتیک یک شیوه سازماندهی است ، در حالیکه شرکت در کنفرانس استکهلم یک عمل سیاسی مذموم است. آقای خلیق شما بجای محکوم کردن قاطع و روشن این حرکت ، با طرح دمکراسی درون تشکیلاتی اعضای خود را که در این کنفرانس ها شرکت داشتند به بهانه « تنوع نظری» تحت پوشش سازمان خود قرار داده و برای آنها مشروعیت کسب می کنید. شیوه سازماندهی درونی سازمان شما به اعضای خود سازمان مربوط است و کسی حق ندارد آن را زیر علامت سوال برد ، اما شرکت اعضای شما در کنفرانسها ی مشکوک امری بیرونی و شایسته شدیدترین انتقادهاست.این بارکسانی در کنفرانس استکهلم نه تنها مشغول مشخص کردن « شکل حکومت » آینده هستند ، بلکه خواهان حمایت همه جانبه قدرتهای بیگانه از واقعی شدن آلترناتیو سازی خود هستند. آنها نه تنها شکل حکومت آینده را در کنفرانس های در بسته مشخص کرده اند بلکه با استعداد شگرف دو شکل حکومت را باهم پیوند زده اند: زنده باد جمهوری ، زنده باد سلطنت !
سازمان فداییان خلق اکثریت در کنگره دوازدهم که بیست ماه بعد از کودتای انتخاباتی برگزار شد در سند« سیاست های ما در دوره آتی» شعار دیکتاتور باید برود را شعار اصلی خود برای آینده قرار داد. سوال این است دیکتاتور به تنهایی باید برود و یا همراه خود رژیم ولایت فقیه و تمام نهادهای سرکوب را همراه خود باید ببرد؟ در سند سازمان شما برعکس سند کنگره ششم حزب توده ایران ، به انحلال ارگانهای سرکوب مانند سپاه ، وزرات اطلاعات ، شورای نگهبان ، مجمع تشخیص مصلحت نظام و... هیچ اشاره ای نشده است. در سند یکباره با فرار به جلو، انتخابات آزاد وتغییر قانون اساسی مطرح شده است. انتخابات آزاد با وجود رژیم ولایت فقیه یا بدون آن؟ چه دولتی در جامعه آزاد بودن انتخابات را تامین خواهد کرد ؟ دولت کنونی؟ یا دولت موقت که با بزیر کشیدن رژیم کنونی شکل گرفته است؟ یک دره عظیم بین جمهوری دمکراتیک و سکولار شما و چگونگی تحقق عملی آن وجود دارد. طرح سازمان شما حتی رفرمیستی هم نیست. پوچ و خیال پردازانه است. شعار انتخابات آزاد سازمان اکثریت « سنگ مفت گنشجگ مفت» و خارج از روند حوادث سیاسی واقعی تعبیه شده است.
آقای بهروز خلیق در موضوعی دیگر این بار در پاسخ به نقد رفیق بهزاد امید از سازمان فداییان اکثریت به فروپاشی کشورهای سوسیالیستی می پردازد و می گوید : « نظام حاکم بر بخش اعظم آن کشورها فرو پاشید و آن تجربه شکست خورد. نه بر اثر توطئه این و یا آن فرد، بلکه در اساس به علت ناکار آیی آن »حتی گورباچف با چنین تحلیلی از فرو پاشی شوروی مخالف است! گورباچف در کتاب « خاطرات» خود که نزدیک به ۱۰۰۰ صفحه است ، در بخش فرو پاشی شوروی می گوید که وی مخالف فروپاشی بوده است. وی می گوید که او به عنوان دبیر کل حزب کمونیست دیگر اعتقادی به مواضع حزب نداشته و سوسیال دمکرات شده بود و تصمیم داشته است که در کنگره آینده این مطلب را مطرح کند. اومی گوید یک سوم حزب باوی هم نظر بودند. او می گوید تجزیه و فروپاشی شوروی دیدگاه افرادی چون یلستین ، شواردنادزه ، چوبای ، نظربایف و علی اف بوده است. بازهم گورباچف توضیح می دهد که طرح آنها با کودتای ناشیانه بخشی از حزب و شکست آن جان گرفت. اگراسم این خیانت از بالا « توطئه» نیست ، آنگاه باید آقای خلیق تعریف جدیدی از این مفهوم را ارائه دهند. من برای استدلال در این زمینه بجای فلسفه بافی و پلمیک به یک معیار عینی در جامعه روسیه بعد از فروپاشی می پردازم. در اولین انتخابات ریاست جمهوری روسیه، زوگانف دبیر کل حزب کمونیست فدراسیون روسیه در برابر یلستن به رای حدود ۴٨ درصد دست یافت. همه افکار عمومی جهان معتقد بودند انتخابات در شرایط نابرابر تبلیغاتی برگزار شده است و گرنه زوگانف پیروز می شد. اگر مردم روسیه که اکثریت جمعیت شوری را در برمی گیرد از « نظام» روی گردان شده بودند، چرا به دوباره وسیعا به حزبی رای دادند که دیگردر قدرت نبود و حتی در شرایط نیمه قانونی فعالیت می کرد؟ به انتخابات مجلس دومای چند ماه پیش مراجعه کنیم. ناظران بین المللی « با طرف» که در کنار سرمایه داری جهانی و ضد کمونیست بودند، تقلب وسیع حزب پوتین را تایید کردند. میزان تقلب بر اساس دید کارشناسان ۲۰ در صد به نفع الیگارک پوتین بود. بدون چنین تقلب رسوا، حزب کمونیست فدراسیون روسیه ، حزب اکثریت دوما می شد. در یک کلام فروپاشی شوروی ناشی از « خیانت طبقاتی» در درون حزب کمونیست و دولت شوروی بود. توطئه این یا آن فرد فقط نوک آیس برگ این خیانت طبقاتی و گرویدن به جبهه دشمن ، یعنی بورژوازی بود.
آقای بهروز خلیق ! شما درهمین پاسخ به رفیق امیدی می گویید که سازمان شما به سوسیالیسم پایبند است و به اسناد و مدارک سازمان در این زمینه اشاره می کنید. در کجای اسناد سازمان لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ، بانکها و بنگاه های مالی مطرح شده است؟ در کجا قطع رابطه با نظام سرمایه داری بطور قاطع و تعیین کننده مطرح شده است؟ برعکس در سند کنگره دوازدهم شما به نام « سیما، ارزش ها و نگاه سازمان فداییان خلق» گفته شده است که سوسیالیسم نه از طریق انقلاب سوسیالیستی .... بلکه سنجیده و تدریجی شکل می گیرد. در همین سند و در ادامه گفته می شود : « سوسیالیسم همانند سرمایه داری در دوران خود نه به طور ناگهانی بلکه بتدریج تبارز یافته و ارزش های آن شکل می گیرد». خنده دار است! سرمایه داری برای تبدیل شدن به یک نظام تولید کالایی مسلط می بایست بازار ملی پیوسته با هم ایجاد کند. بدون چند انقلاب صنعتی و شبکه راه ها و تولید انبوه ، بدون خلع مالکیت از پیشه وران خرد و سر آخرتشکیل دولت ـ ملت با مفهوم بورژوایی ، تسلط شیوه سرمایه داری ممکن نبود. اما اکنون مدتهاست که انقلابات صنعتی پایان یافته و ما در دوران انقلاب انفورماتیک و تکنو لوژیک به سر می بریم. نه تنها بازارهای جهانی در عرصه ملی، بلکه در سراسر جهان فتح شده اند. یعنی « زمینه های ضرورتا تاریخی » مدتهاست که فراهم آمده است. چه چیز دیگری از نظر شما باید فراهم آید؟ مشخص کنید و در پشت « ارزش های سوسیالیستی» سنگر نگیرید. در این جا باید روشن کرد که برنامه حزب توده ایران در مرحله کنونی جامعه ایران مرحله ملی دمکراتیک است و نه انقلاب سوسیالیستی ، سازمان شما در همین سند می گوید با« سوسیالیسم دولتی و دستوری » مرزبندی دارید که پس از گذشت هفت دهه از حیات خود» متلاشی شد و.... خوب سوال این است که این دولت قدر قدرت در شوروی چگونه شکل گرفت؟ با دستور؟ یا با انقلاب اکتبر که خود بدون تبدیل بلشویکها به اکثریت در شوراها ممکن نبود. دولت کارگری تبدیل شوراهای کارگران ، دهقانان و سربازان به دولت بود.یعنی به دمکراتیک ترین شکل ممکن. یعنی با « دمکراسی مستقیم» و نه دمکراسی نمایندگی بورژوایی. آیا شوراها نباید دولت تشکیل می دادند؟ اگرنه پس دولت مردمی باید چگونه شکل می گرفت؟ با دور زدن شوراها که اکثریت بودند ؟ به شیوه بلانکیستی؟ آیا بلشویک ها باید به شوراهای کارگران، سربازان و دهقانان توصیه می کردند که تا قله مبارزه صعود کنید ولی برای تغییر دولت و تشکیل دولت خودتان تلاش نکنید . سیزیف وار از قله پایین آمده و دوباره کوله بار مبارزه را بردوش گرفته و صعود را شروع کنید. منطق پوچ و تراژیک ؟ موضوع شکل گیری دولت شوروی آنچنان اهمیت دارد که من در ادامه بحث و در مقاله ای جداگانه به نقد دیدگاه سازمان فداییان اکثریت در این باره خواهم پرداخت. آقای خلیق إ بین درک شما از شکل گیری دولت سوسیالیستی و روند شکل گیری دولت جمهوری دمکرات و سکولار یعنی پیشنهاد شما برای شکل دولت آینده ، شباهت عجیبی وجود دارد. هر دو از آسمان می افتند! اگر برخورد شما با سوسیالیسم همه جانبه باشد، آنگاه باید تجاربی که جلوی چشمان ما، از عملکرد احزاب سوسیالیست می گذرد را نیز مطرح کنید. یونان، اسپانیا و فرانسه شاهد این است که احزاب سوسیال دمکرات در قدرت، مجری سیاستهای سرمایه داری نو لیبرال وتحمیل ریاضت کشی به مردم کشور خود هستند. فرق سازمان شما با این احزاب سوسیال دمکرات کدامست؟ دزدی در محله ما پیدا شده که شیوه جدیدی در دزدی رادیو های روشن از مغازه ها پیدا کرده بود. او بعد از برداشتن رادیو هرچه از صاحب آن و مغازه دور می شد صدای رادیو را بالاتر می برد ! طبعا هنگامی که دیگر صدای رادیو شنیده نمی شد او به اندازه کافی از محل دور شده بود. تز گذار تدریجی سوسیال دمکراسی به سوسیالیسم متدی است شبیه این دزد ، با این تفاوت که مردم باید رادیوهای خود را اینگونه از چنگ سرمایه دارها بیرون آورند. شما می گویید « آقازاده های سرخ» در چین از امتیازات بزرگ مالی برخوردارند. در سوسیالیسم شما چه برنامه ای برای جلوگیری از چپاول مردم بوسیله « آقازاده های صورتی » وجود دارد ؟
ترکیب جبهه واحد ضد دیکتاتوری حزب توده ایران ، سازمانها و احزاب شرکت کننده ابهام دیگری است که آقای خلیق روی آن انگشت می گذارد.
آیا برای آغاز روند شکل گیری جبهه باید از اسم سازمانها و احزاب شروع کرد؟ چه معیاری برای دعوت از دیگران باید در نظر گرفته شود؟ حزب توده ایران در همان سند مورد اشاره آقای خلیق ، یعنی سند پیش نویس کنگره ششم حزب برنامه پیشنهادی خود را برای جبهه ارائه داده است. همین برنامه محک رابطه با نیروهای دیگر است. البته خیلی طبیعی است که در صورت آغاز روند تشکیل جبهه واحد ، نیروهای دیگر هم نظریات و برنامه خود را ارائه خواهند داد. برنامه جبهه در صورت تشکیل آن ،بر آیندی از احزاب و سازمانهای شرکت کننده در جبهه خواهد بود. رنگ و بو، ادبیات سیاسی و فورمولاسیونها تغییرخواهد کرد .
آقای خلیق سوال اینکه سلطنت طلبان و طرفداران مشروطه در جبهه واحدی پیشنهادی حزب توده ایران شرکت خواهند داشت یا نه، خود یک عیب بزرگ برای پرسشگراست!از سخنگوی سازمان فداییان اکثریت انتظار نمی رود که جواب این سوال را نداند! از طرف دیگر با نگاه به برنامه مشخص می شود که طرفداران بازگشت به دیکتاتوری سلطنتی فقط به قصد خرابکاری و نفوذ در جبهه می توانند بگویند با محورهای آن موافق هستند. مگر این که آقای خلیق در مورد سلطنت طلبها دچار توهم شده و فکر می کند آنها دمکرات شده اند.
آقای خلیق!در کنگره دوازدهم شما هیچ سندی در باره وحدت گسترده نیروهای ضد دیکتاتوری مطرح نشده است. انچه مطرح شده « همکاری» نیروهای اپوزیسیون است. کاچی به از هیچی!