یادها- تختی


دکتر بیژن باران


• تختی خلقیات عیاری و جوانمردی اسطوره ای را در سطح کشور و جهان بروز داد. او کشتی‌گیری مردمی، نماد پهلوانی و فروتنی، بود. انساندوستی عمیق او در جمع آوری اعانات برای زلزله زدگان، مناعت طبع، شخصیت، استعداد، هوش، خلاقیت، جوانمردی، احسان او فوق العاده بودند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣ تير ۱٣۹۱ -  ۲٣ ژوئن ۲۰۱۲


 
 

از چهره های مطرح علم، هنر، ادبیات، جامعه غرب و ایران، رویدادهای اجتماعی، سیاحتهای شهر و بنای تاریخی در سده 20م خاطرات دیداری وجود دارند که بمرور نوشته و نشر می شوند. عکس آنها از گوگل تصویری گزینش شده؛ معیار این گزینش نزدیکی عکس به زمان خاطره است. این خاطرات با عنوان یادها شامل سپهری، محجوبی، محصص، تئودوراکیس، وزنسنسکی، دیراک، باربارا والترز، انتونی کویین، جسی جاکسون، ارسکین کالدول، زاده، نورمن میلر، لیزا منللی، خولیو ایگلسیاس، تهران، شیراز، پاریس، واشنگتن، سانفرانسیسکو، برلین، آنکارا، رم، موناکو، لندن، بوداپست، هانولولو، الحمرا، کازابلانکا، آکاپولکو، .. می باشند. تاکنون شاملو، زوج اسکویی، فروغ فرخزاد، ثریا، دکتر ساعدی، دکتر طهماسبی، اخوان، تختی، ویگن، دبیرستان شرف، تظاهرات 20 دی 39 نوشته و نشر شده اند.– ب. ب.

جا. زمین جلالیه تهران.
زمان. بهار 1340
افراد. تختی، ب.ب.، 100 هزار نفر در تظاهرات

یادها. پس از سکوت مرگ آور دهه 30ش، در بازه زمانی 39-42 تغییر عامل خارجی یعنی امکان برد انتخابات 1960 کندی در آمریکا- نسیم آزادی در تهران برای جنب و جوش سیاسی وزید. در یک پگاه بهاری سال 40، دوستم ف.ق.، شبنامه های جبهه ملی را در بازار پخش می کرد. وقتی شبنامه را از زیر در کرکره ای بداخل رد کرد؛ پاشد که به دکان بعدی برود؛ یک پاسبان ایستاده کنار دیوار را دید که گفت "پسر مگر مرض داری!" با سوت پاسبان، او پا به فرار گذاشت.

پس از تظاهرات 20 دی 39، تظاهرات 100 هزار نفری جلالیه بود. در تظاهرات زمین جلالیه/ پارک لاله، 12 یا 28 اردیبهشت 40، تهران از شوق بجوش آمده بود. نیروهای سیاسی بتکاپو آمده؛ جوانان در خیابانها، دبیرستانها، دانشگاهها بحث و تبادل نظر می کردند. در برابر صفوف مردم، رهبران جبهه ملی نطق کردند. دکتر شاپور بختیار در سخنرانی خود گفت: ایران همیشه یک کشور کشاورزی خودکفا بوده؛ تا سال 1337 که گندم از اتازونی وارد کرد. علت ورود گندم را درست نیم قرن بعد در 2011 بهنگام خواندن کتابی دریافتم.

پس از کودتای 28 مرداد 32 شاه به کیم روزولت 1916- 2000 مامور سیا در تهران گفت، من تاجم را به خدا، ملتم، ارتشم- و شما مدیونم. {کینزر. میلانی، ص 177} کیم در بازه زمانی 50- 70م دلال کمپانیهای غله آمریکایی و دولت ایران بود. خرید گندم 1337 بتوصیه شاه برای اجر نقش کیم در کودتا، یکی از معاملات او با ایران بود. لذا واردات گندم مورد اشاره دکتر بختیار، تشکر شاه به دلار از کیم بود؛ نه نیاز ایران کشاورزی به گندم. این دلارها مزد دلالی کیم و پورسانت/ حق واسطه گی او بود.

در بخشی دیگر از سخنرانی، دکتر بختیار نام مصدق را برد. حضار 100 هزار نفری چندین دقیقه کف زدند. در 2 متری من، جهان پهلوان تختی ایستاده بود. بمحض نام مصدق او بازوان ورزیده خود را در هوا دراز کرد؛ با دستهای سخی روی سرش پرشور کف زد.

تختی خاکی و مردم دوست بود؛ رو زمین کنار مردم می نشست. به آنها هوشمندانه گوش می کرد. وقتی می خندند؛ چشمان و چهره او مانند گل محمدی/ رز باز و بشاش می شد. شخصیت با وقارش از پس خنده مسری او به محفل ساطع می شد. صداقت او در صورتش نمایان بود؛ باعث اعتماد مردم به او می شد. شاید بتوان نظیر او را در مشتباز افسانه ای آمریکا، محمدعلی دهه 60م، سراغ کرد.

تختی نمونه انسانی والا بود که منافع جمع/ مردم را بر مال خود بطور غریزی و بدون فکر ترجیح می داد. مردم بخوبی تفاوت اندام غیور و لخت او را با لباس پر از تشتک، دگمه، کفگیر رنگ وارنگ خنزرپنزری آویخته به سر، سینه، شانه، آستین شاه پر از تفرعن می دیدند. پوشاک خودکامه مانند قجریان تئاترهای لاله زار و تعزیه های یزیدی – شبیه هیچ یک از 30 میلیون جمعیت ایران از کرد و بلوچ تا تهرانی و تبریزی، یا حاکمان کره زمین نبود. هیتلر فاتح اروپا و ایزنهاور فاتح جنگ جهانی 2 در صحنه اروپا بخودشان آنقدر تشتک و دگمه آویزان نمی کردند.

در نیمه اول دهه 40ش، تابستانی 1- 2 بار تختی مهمان برادر کشتی گیر تیمسار فلاحی به کولج- طالقان سفر کرد. جوانان بدور او حلقه می زدند؛ محو کاریزما و کرامت انسانی او می شدند. گفته می شد که کمپانی تیغ ژیلت قراردادی به تختی برای تبلیغ داد. او نپذیرفته؛ پاسخ داد: ما از این نوع پولها نخورده ایم.

تختی خلقیات عیاری و جوانمردی اسطوره ای را در سطح کشور و جهان بروز داد. او کشتی‌گیری مردمی، نماد پهلوانی و فروتنی، بود. انساندوستی عمیق او در جمع آوری اعانات برای زلزله زدگان، مناعت طبع، شخصیت، استعداد، هوش، خلاقیت، جوانمردی، احسان او فوق العاده بودند. رفتارش با رقیب مجروح، حاکمان خودکامه، دوستان، فرودستان، دانشجویان، دکتر مصدق، مزار دکتر فاطمی- نمونه ی عالی یک انسان بااستعداد، آزاده، محبوب، جهانی بود.

خودکامگی سیاسی تجرید نبوده؛ در لایه های جامعه متبلور می شود: فتوای مرگ گلسرخی، جزنی، حمید اشرف، محاصره شغلی تختی، سانسور کتب بهرنگی، شکنجه دکتر ساعدی- وجوه عینی خودکامگی در دهه های 40 و 50 جامعه بودند. عدم آزادی رسانه ها و عدم استقلال قوه قضاییه، مانع کشیده شدن مرگ تختی به دادگاه شدند. در توفیق سال 45 ش خطی خبری آمده بود: تختی را خودکشی کردند.

خودکامگی جامعه را در ثنویت مادام العمری خود و دیگران می بیند. جامعه مدرن لایه های فراوان مستقل از فرد مانند رسانه ای، حقوقی، قانونی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی دارد. این نیست که خودکامه بگوید ما شکنجه نداریم؛ فلانی را ما نکشتیم. باید کانالهای مستقل رسانه ها، پزشگ قانونی، وکلای مدافع، سازمانهای حقوق بشر بومی و بین المللی- ادعای خودکامه قادر مطلق را با واقعیات، شهود، استنادات محک بزنند.

آمران مرگ تختی شاه و غلامرضا بودند که بخاطر تفرعن و غضب امر به مسدودیت دستگاه ورزشی، قطع حقوق راه آهن، اعزام به مسابقات جهانی بدون آمادگی برای شکستن شخصیت و محبوبیت او داده بودند. تختی در تنگنای روحی، مالی، فکری قرار داشت. نه تنها مسائل خود را داشت؛ بلکه نمی توانست به آزادگان دیگر کمک کند.

چگونه یک انسان آزاده محبوب در برابر خودکامه ای با ساواک سفاک می تواند مقاومت کند؟ این خودکامه همانست که در دهه 50ش گلسرخی را بخاطر عقاید فداییش اعدام کرد؛ فتوای قتل حمید اشرف- یعنی شلیک و نه گرفتن- را داده بود. در گوانتانامو چند سد عضو سازمان القاعده و طالبان بخاطر مبارزه مسلحانه چندین سال است که زندان اند. بین دادگاه نظامی و مدنی کشاکش برای دادگاهی کردن آنها وجود دارد. رسانه ها و وکلای این زندانیها در جامعه بحث و جدل آزادانه می کنند. ولی گلسرخی، شاعر فدایی، در دادگاه نظامی محکوم به اعدام شد.

در بازه زمانی فوق، کنفدراسیون دانشجویان در ایران، اروپا، آمریکا تشکیل شد؛ در کنگره هایش هم دکتر مصدق هم تختی مقام والایی داشتند. تختی در پندار، گفتار، کردار الگوی نقش مثبت برای جوانان بود. این کشتی گیر جهانی، با منش احترام به آزادگان، دستگیری از ستمدیدگان، عدم کرنش به خودکامه- نماد پهلوانی مدرن بود. اعتماد او به دکتر مصدق اعتماد او به نسل جوان کشور متشکل در کنفدرسیون دانشجویان با شعار اتحاد، مبارزه، پیروزی بود که خطاب به آنها دکتر مصدق گفت:

تردید ندارم با اتحادی که نموده اید بر مشکلات غلبه می کنید؛ یکی را بعد از دیگری از بین می برید. استقلال و آزادی یک مملکت کار کوچکی نیست که هر کس، هر چه کرد، نتیجه آن عاید خودش شود، چه بسیار مردمی که در این راه جان سپردند؛ نتیجه آن را بازماندگانشان دیدند. صبر و حوصله را پیشه خود قرار دهید. باور کنید آنچه بر ما گذشته است بیش از ساعتی از عمر یک ملت نیست ... در این کشور که قرنها ست زیر نظر دول استعماری اداره شده، وقت لازم است تا بتوانید استعمار را از بین ببرید و دفع کنید.

زندگینامه. غلامرضا تختی ۵ شهریور ۱۳۰۹- ۱۷ دی ۱۳۴۶، زاده در تهران، مزارش در ابن بابویه شهر ری است. با نشر خبر مرگ تختی، 7 تن در شهرهای ایران خودکشی کردند. از همه فجیعتر، قصابی در کرمانشاه خود را به قناره/ چنگک آویخت؛ یادداشت بزرگی بر شیشه دکانش زده بود که "جهان بی جهان پهلوان ماندنی نیست."

تختی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن - نیز حبیبی هم- نخستین مدال‌های طلای تاریخ ورزش ایران را کسب کرد. او با یک مدال طلا و دو مدال نقرهٔ المپیک، دو طلا و دو نقرهٔ قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرن فیلا در جایگاه 13م قرار دارد. او یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی، در کنار حبیبی و موحد، در تالار افتخارات فیلا می باشد.

تختی از ۱۳۳۰ وارد فعالیت های سیاسی شد. او ابتدا در حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری ملکی و بقائی عضو بود. پس از انشعاب ملکی و خُنجی از بقائی به حزب نیروی سوم پیوست. در جریان اختلاف میان دکتر خنجی و خلیل ملکی، پس از شنیدن نظرات طرفین او به اتفاق اعضای سازمان ورزشکاران به دکتر خنجی و دکتر حجازی پیوست. پس از تأسیس حزب سوسیالیست {دکتر خنجی در ادامه حزب سوسیالیست دهه 1310 با روزنامه توفان، ناشر فرخی یزدی} به عنوان قائم مقام دبیرکل این حزب انتخاب شد. در آن به همراه حسن خرمشاهی، مسوول سازمان ورزش حزب، فعالیت کرد.

تختی پس از کودتای ۲۸ مرداد در کمیته ورزشکاران نهضت مقاومت ملی نیز علاوه بر حزب سوسیالیست فعالیت داشت. پس از تشکیل جبهه ملی دوم در 1339 به این سازمان وارد شد. از سوی کمیته ورزشکاران به کنگره و از سوی منتخبین کنگره به شورای مرکزی جبهه ملی ایران راه یافت.

با انتخاب تختی در شورای مرکزی، ساواک او را «ناراضی» برچسب زد. از این رو، دستگاه ورزشی بنا به دستور ساواک، از تمرین‌های تختی جلوگیری می‌کرد؛ به هر شکل می‌کوشید تا از حضور او در مجامع ورزشی بین‌المللی که با استقبال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی روبرو می‌شد، جلوگیری کند. هنگام درگذشت محمد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵، تختی به تهدید مأموران نظامی و امنیتی مبنی بر خودداری از سفر به احمدآباد گوش نداده؛ به افسران گفت «دستگیرم کنید».
fa.wikipedia.org

تختی مردی که جهان پهلوان ماند. درگیری غلامرضا پهلوی با تختی در دهه 40ش نیز با روایت تبعید ویگن بخاطر رابطه مثلثی با غلامرضا و یک زن می خواند. همکلاسی دانشکده ای من ک.ن. نیز شاهد استقبال پرشور با آمدن دیرتر تختی، تعظیم های غرایش به صفوف مردم بپاخاسته، بی اعتناییش به رئیس کمیته المپیک وقت، غ پهلوی، در استادیوم پارک شهر بود. مردم همه سرپا می ایستند؛ کف ممتدی برایش می زنند؛ با سر دادن شعارهایی ابراز احساسات می کنند. کرنش در برابر حکومت برایش افت داشت. در عوض وقتی به مزار دکتر حسین فاطمی می رفت با کت و شلوار به روی خاک زانو می زد؛ لبانش را روی سنگ قبر وزیر خارجه دکتر مصدق می گذاشت. تختی مرام داشت؛ مردم هم این را فهمیده؛ عاشقش بودند.

در مراسمی دیگر، پشت شاه غلامرضا پهلوی، سران کشوری/ لشگری و امرای ارتش هم دور تا دور ایستاده اند. تختی بازوبند پهلوانی کشتی ایران را کسب کرده؛ در مقابل چشمان شاه ایستاد. او حالا باید سرش را خم کند تا شاه، مدال را دور گردنش بیاندازد. اما نمی کند! شاه هم به روی خودش نمی آورد؛ دست هایش را بالاتر می برد؛ مدال را تقدیم می کند به مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد.
alirezaparsa.blogfa.com langrood.blogfa.com/post-195.aspx

مدالهای کشتی.
المپیک: 52 هلسینکی : نقره ۷۹ کیلو گرم
56 ملبورن: طلا ۸۷ کیلو گرم
60 رم: نقره ۸۷ کیلو گرم
64 توکیو: چهارم۹۷ کیلو گرم
قهرمانی جهان: 51 هلسینکی: نقره ۷۹ کیلو گرم
54 توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلو گرم
61 یوکوهاما: طلا ۸۷ کیلو گرم
62 تولیدو: نقره ۹۷ کیلو گرم
آسیایی: 58 توکیو: طلا ۸۷ کیلو گرم

در اردیبهشت ۱۳۵۹ برای بزرگ‌داشت تختی مسابقاتی بنانهاده‌شد که تاکنون به نام جام جهان‌پهلوان تختی ادامه داشته‌است. در اولین دوره این مسابقات قهرمانان زیادی از سراسر جهان حضور یافتند؛ از جمله: احمد آئیک، عصمت آتلی، الکساندر مدودوف، پتکوف، سیراکف، سعید مصطفی‌اف. این مسابقات معمولاً در اواخر زمستان، مهمترین تورنمنت بین‌المللی کشتی سالیانه، در ایران است.

شعر. در ادبیات ایران، تختی نماد اسطوره مقاوم مردمی در برابر خودکامگی شد؛ شعرهای بسیاری در باره او سروده شدند:
قصیده جهان‌پهلوان - سیاوش کسرائی.
چکامه مرگ جهان پهلوان - ادیب برومند.
قصیده بابکم - مهدی سهیلی خطاب تختی به تنها فرزندش بابک
خوان هشتم - مهدی اخوان ثالث.
م . آزرم، شاعر ملی سرود: تو در افسانه ها جاوید خواهی ماند/ زمان - این جاری بی رحم - هرگز قله بلندت را نیارد شست.
از این پس راویان قصه های پهلوانی- این بهین تاریخ های زنده هر قوم - نقالان
تو را در قصه های خود برای نسل های بعد می گویند.
تو اندر سینه های گرم خواهی زیست
تو با انبوه پاک مردمان خوب قلب شهر خواهی ماند.

کتاب و فیلم هم در باره تختی آفریده شدند:
درجست و جوی پدر: بابک تختی- تنها فرزند تختی.
حماسه جهان‌پهلوان: محمدعلی سفری.
ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ، ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ ﺟﻬﺎﻥ: کیوان مرادیان، سید نصراله سجادی.
فیلم سینمایی جهان پهلوان تختی: کارگردان- علی حاتمی. با مرگش این فیلم نیمه تمام را بهروز افخمی در ۱۹۹۷م به پایان رساند.
فیلم مستند غلامرضا تختی: کارگردان- محمدحسن شاه محمدی.

منابع. realclassic.blogfa.com         6/22/2012 1:37:00 PM
asre-nou.net یادها- ویگن
asre-nou.net یادها- تظاهرات 20 دی 39
Abbas Milani, The Shah, Palgrave Macmillan, 2011, p496.
Stephen Kinzer, All the Shah's Men: An American Coup and the Roots of Middle East Terror, The New York Times reporter.
Kerm Roosevelt, Countercoup: The Struggle for the Control of Iran, McGraw-Hill, 1979

پانویس. صادق زیباکلام: سال های 41-40 بود؛ دبیرستان رهنما در خیابان منیریه تهران. دوران مرحوم دکتر علی امینی، آزادی بالنسبه فضای سیاسی کشور و تحرکات بازار، دانشگاه و جبهه ملی.. گفتم آقا، بابام می گفت تختی وزن هفتم کشتی می گیره و همیشه دو تا حریف قدر داره؛ یکی عصمت آتلی از ترکیه و دومی مدودوف از شوروی.

جوانمردی. در المپیک ملبورن تختی برای طلا رودرروی مدودوف قرار می گیرد. بعد که کشتی تموم میشه یوری شاهمرادوف سرمربی تیم ملی کشتی شوروی میاد؛ در حالی که تختی کنار تشک نشسته بود او را می بوسد. همه تعجب می کنند چرا سرمربی تیم حریف می آید؛ کشتی گیر رقیب را می بوسد. از تختی می پرسند چرا شاهمرادوف تو را بوسید و بغل کرد. تختی هم می گوید نمی دانم.

ایرانی ها می روند پیش شاهمرادوف؛ از او می پرسند چه شد که شما بعد از کشتی آمدی تختی را بوسیدی؛ او را در آغوش گرفتی؟ شاهمرادوف می گوید برای اینکه تختی یک مرد واقعیه؛ یک جوانمرد واقعیه. کتف چپ مدودوف آسیب دیده بود؛ درد می کرد. تختی هم این را می دانست. در تمام مدتی که با مدودوف سرشاخ بود حتی یک بار هم به سمت شانه چپ او نرفت؛ دست به شانه آسیب دیده او نزد. تختی شما قهرمان نیست، او پهلوان است.

تختی برای ما پهلوان بود نه به واسطه آنکه به حکومت پشت کرد، در مقابل شاهپور غلامرضا در استادیوم محمدرضاشاه تعظیم نکرد؛ هزاران تماشاچی برایش کف زدند، نه. تختی به خاطر احترامش به دکتر مصدق و جبهه ملی، به خاطر عشقش به مرحوم آیت الله طالقانی و قرائت فاتحه بر سر مزار شهدای 30 تیر و دکتر حسین فاطمی در برابر دیدگان جامعه، تختی نشد.

انسانیت. در ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله ۷٫۲ ریشتر، به ویرانی کامل شهر بوئین زهرا/ قزوین و روستاهای اطرافش انجامید. حدود 20 هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بی‌خانمان شدند. در پی ناتوانی دولت وقت برای عملیات کمک و امداد، غلامرضا تختی یک کامیون در اختیار گرفت. او با آن به محلات پرجمعیت تهران می‌رفت؛ با بلندگو شخصاً از مردم می‌خواست تا به زلزله‌زدگان کمک کنند. مردم نیز رخت، لباس و پول اهدایی خود را به تختی می‌سپردند. واکنش‌ها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند؛ ده‌ها کامیون به وی سپرده شد.

وقتی در بوئین زهرا زلزله آمد؛ هزاران تن را کشت؛ بخشی از منطقه با خاک یکسان شد. تختی به همراه 4 یار دیگر دکتر مصدق، حسین نایب حسینی، مهندس حسیبی 1285-1369، حسین شاه حسینی و حاج محمود مانیان از پیشکسوتان بازار- چندین برابر شیر و خورشید رژیم شاه به مردم بوئین زهرا کمک رسانی کردند.

خیلی های دیگر هم مدال طلا برده و قهرمان بودند. اما این تختی بود که وقتی در کوچه ها و خیابان های تهران برای زلزله زدگان بوئین زهرا گل ریزان کرد، زلزله دیگری به راه انداخت. در میان صدها هزار ساکنان پایتخت که هرچه در وسع شان بود برای هم میهنان زلزله زده شان به تختی می دادند، زن رختشویی بود که النگوی طلایش را درآورد و به تختی داد. alirezaparsa.blogfa.com

ایذای ساواک. {راس ساواک شاه بود.} در 1342 جهان پهلوان تختی از حضور در مراسم سازمان تربیت بدنی که طی آن پهلوان کشور و سایر قهرمانان به دربار میروند سر باز زد؛ امتناع خود را علنا اعلام نمود. از این زمان بنا بر دستور شخص آریا مهر مختصر حقوقی را که تختی بعنوان مربی ورزش راه آهن دریافت میداشت قطع کردند. مدتی از شرکت تختی در فعالیتهای ورزشی جلوگیری بعمل آوردند.

تختی فقط باین اکتفا میکرد که بعنوان تماشاچی در مسابقات ورزشی شرکت جوید. ولی در هر مسابقه ورزشی مردم شعار "تختی.. تختی" را سر میدادند؛ کلیه مراسم تحت الشعاع وی قرار میگرفت. در یکی از مسابقات که با حضور غلامرضا برادر شاه انجام میشد؛ حضور تختی مواجه با ابراز احساسات شدید و همه جانبه عموم مردم شد.

آن شب از تمام قسمتهای سالن بسوی تختی آمدند. مدتی بیش از سه ربع ساعت جریان مسابقه قطع شد. نظم سالن بهم خورد. پلیس دخالت کرد. ولی احساسات مردم نسبت به تختی پایانی نداشت. ناگهان جمعیت خطاب به شاهپور غلامرضا شعار داد: سلطان تخت ایران ـ غلامرضا تختیه. غلامرضا پهلوی ناگزیر سالن را با عصبانیت ترک گفت. مسئولین سالن از جهان پهلوان خواستند که برای تسکین احساسات مردم پشت بلندگو قرار گیرد.

از این پس حتی از حضور تختی در مسابقات بعنوان تماشاچی نیز جلوگیری بعمل آوردند. از این ببعد شعار مردم در مسابقات ورزشی به جمله "پس تختی کو؟"بدل شده؛ این سرود را میخواندند: رستم دستان کجای؟ بیا!/ نور دو چشمان کجایی؟ بیا!.

مناعت. از طرف دیگر محمد رضا شاه در صدد تطمیع جهان پهلوان برآمد. در جریان انتخابات {2 حزب مردم علم و ملیون اقبال} فرمایشی مجلس 20م پیشنهاد نمایندگی مجلس باو شد؛ ولی تختی قبول نکرد. {دکتر امینی در 1340مجلس 20م را بخاطر تقلب دکتر اقبال منحل کرد. حزب ملیون در 1342 جایش را به حزب فرمایشی ایران نوین داد.} بعد پیشنهاد شهرداری تهران به تختی داده شد. جهان پهلوان آن را هم رد کرد.

او به دوستانش گفت: ما را هم مثل دیگران آلوده می کنند. ما نمی توانیم زیر بار حکومتهای فردی که بکن/ نکن میکنند، برویم. ما صاحبنظر هستیم. اگر بخواهیم با جمع کار کنیم خودمان تصمیم می گیریم. روزی اگر موقع آن رسید؛ مردم گفتند، بسیار خوب. ولی کسی که آدم را نصب میکند، همان طور هم می تواند عزل کند. در نتیجه ما این کار را نمی کنیم. این گفته تختی را بعد به علم و شاه گزارش داده گفتند که تختی زیر بار نمی رود.

یک روز خرم صاحب پارک ارم بدستور قره گزلو، رئیس تربیت بدنی، کیفی را به جهان پهلوان نشان داده؛ میگوید: ما امانتی داریم که میخواهیم خدمت شما بدهیم. دوست داریم که آن را قبول کنید. شما خودت لوطی هستی. می دانیم که شخصا نیاز نداری، ولی آن را به مردم بدهید. مردم از شما انتظار دارند.

تختی نگاهی به کیف پر از اسکناس کرده؛ میگوید: من بهیچوجه به این امر راضی نیستم. این پولها چیزی نیست. من زیر بار این حرفها نمی روم. من یک عمر آبرویم را حفظ کردم. به هیچوجه نیاز ندارم. اگر هم نیاز داشته باشم، افرادی که با من هستند مردتر از دیگران هستند؛ پول سالمتر هم دارند. به هر کدام که بگویم جور مرا می کشند. پول سالم باید گرفت. پول ناسالم به درد من نمی خورد. ما از این پولها نمی گیریم.
   simorghian.gohardasht.com