بلند گو ها


طاهره بارئی


• آدمهای بلندگو بدست
در خیابان پرسه میزنند
به این بلندگو
دخیل نمیتوان بست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ تير ۱٣۹۱ -  ۲۱ ژوئن ۲۰۱۲


 
 آدمهای بلندگو بدست
در خیابان پرسه میزنند
به این بلندگو
دخیل نمیتوان بست
دخل همه را در می آورد
خودشان را قورت داده
صدای بیگانه ای پخش میکند


بلندگو، دست دیگری ست
این آدمها فقط راهش می برند

آنها به فرمان بلندگو
بدون آنکه بفهمند جریان چیست
مسابقه ی دو میدهند
و زیر سنگینی صدای بلندگو
پیراهنی را که روزی مال آنها بود
از زیر آوار بیرون میکشند
به شماره ای که نمی شناسند
زُل میزنند

اگر از کوچه ی ما بگذرید
مردی خواهید دید
که زیر بلندگوی خودش زار میزند
او مهندسیش را سالها پیش گرفته
و زباله دانی طراحی میکند
ولی هرچه میگردد
به اندازه ی یک سکه
حرفش را لای آنها پیدا نمیکند
آن زن بلندگو بر زانو
که از ابراز ندامت اشگش درآمده
خیاط محل است
لباس های ژنده ی چند شماره بزرگتر
به تن اهل محل میدوزد
اما همیشه از حرفهای دیگران آویزان است
حرف خودش را سوزن زده اند
آن یکی
که اتو کشیده راه میرود تا نشکند
و بلندگو ، فُکلی ست بالای یقه اش
سالها قنادی داشت
حرفهایش را لای خمیر پنهان میکرد
میداد دست مردم
امروز، پرندگان وحشت زده ای که از دهان بلندگویش میگریزند
خاکسترِ قلب جزقاله اش را میریزند

عجیب است
با اینهمه بلندگو
مردمان پای دکّه های خورد و خوراک
دست روی دست هم بلند میکنند
اما به لال مانی گرفتن خودشان
اعتنائی نمیکنند
زیر غرش صدای بلندگو
که سقف ها را تسخیر میکرد
ترک می خوردند
ولی نمی جنبند

چه غم
آنها ساندویچی دارند
برای گاز زدن
بعداز ظهری
برای تفریح کردن
سینمائی برای تماشا
صدای خودشان را میخواهند چه کنند؟
اگر بلندگو به آنها تنه زد
خُب کنار میکشند
هر چه باشد شهر صاحب میخواهد
بلندگو باشد چه بهتر

اینچنین است که ساندویچ ها میمانند
صدا ها چون کاغذ های روغنی مچاله
خاک مال میگردند