سمت گیری انقلاب دمکراتیک ایران در دوران جهانی شدن سرمایه داری نئولیبرال


عیسی صفا


• انقلاب جشن توده هاست
کارل مارکس
 
پیش درآمدی در دفاع از انقلاب (بخش اول)
در هیچ عرصه ای به اندازه سیاست از کلمات سوء استفاده نشده است. سیاست، فشرده کشاکش نیروهای عظیم اجتماعی و طبقاتی است. اعلام بی طرفی در مبارزه سیاسی و «مصلح اجتماعی » بودن کلاشی محض است. اکنون که جامعه ایران با ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ مرداد ۱٣٨۵ -  ۲۷ ژوئيه ۲۰۰۶


انقلاب جشن توده هاست
کارل مارکس
 
پیش درآمدی در دفاع از انقلاب (بخش اول)
در هیچ عرصه ای به اندازه سیاست از کلمات سوء استفاده نشده است. سیاست، فشرده کشاکش نیروهای عظیم اجتماعی و طبقاتی است. اعلام بی طرفی در مبارزه سیاسی و «مصلح اجتماعی » بودن کلاشی محض است. اکنون که جامعه ایران با بحران بین المللی انرژی اتمی و انباشت تضادهای حل نشده توده های خلق با رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی در آستانه تحولات بنیادی قرار گرفته است، نیروهای وسیعی وارد میدان شده اند تا بار دیگر مردم را از پیش برد اراده و منافع خود باز دارند و آنها را به آلت دست خود تبدیل کنند. بدون تغییر ایدئولوژی در جامعه، تعادل قوا در سیاست تغییر نخواهد کرد. منکران ایدئولوژی و تضاد منافع طبقات با تکیه به زرادخانه ایدئولوژی نئولیبرالی، ضد دمکراتیک، ضد استقلال ملی ، ضد کمونیستی، حرکت با چراغ خاموش را کنار گذاشته و آشکارا و با «افتخار» ضد انقلاب بودن خود را اعلام می کنند! (گنجی فقط یکی از آنهاست که در سخنرانی خود در پاریس بعنوان یک فکر نغز! خود را ضد انقلاب نامید). طرف داران رنگارنگ «صدورضد انقلاب امریکایی» به ایران با پنهان شدن دغلکارانه پشت لغاتی نظیر حقوق بشر، دمکراسی، برخورد متمدنانه، نخبگان سیاسی، مدارا ، نفی خشونت و.....در پی آن هستند تا همه لغات و مفاهیمی را که در پیوند با انقلاب و قدرت گیری توده مردم است از صحنه روزگار حذف کنند. حذف مردم از صحنه، بدون حذف افکار و احساسات مردمی ممکن نخواهد بود. همه تاریخ مبارزات مردم سراسر جهان باید به فراموشی سپرده شود! همه آرمانهای بلند انسانی برای جهانی دیگر، برای رهائی از زنجیر استثمار و استعمار بیهوده و حتی مضر هستند! همه ادبیات رویا برانگیز، همه اشعار بلندپرواز، همه دوست داشتنها و عشقها باید در پای امید به قدرت های امپریالیستی و پایان تاریخ دفن شوند. ما با کتاب سوزانی واقعی روبرو هستیم! دیگر هیچ ماهی سیاه کوچولوئی نباید رویای دریا را ببیند!
بدون ضدحمله ایدئولوژیک علیه دشمنان مردم و نیروهای بینابینی و متزلزل، راه انقلاب باز نخواهد شد. رشد شرایط ذهنی انقلاب بسته به این نیز خواهد بود که روشنفکران انقلابی تا چه حد قادر به فروریختن برج و باروی رقبای ایدئولوژیک خود خواهند بود. بدون تئوری انقلابی، هیچ جنبش انقلابی وجود نخواهد داشت! به زعم آلتوسر، لنین با گفتن این جمله پراتیک شناخت بطور عام را تئوریزه کرده است! هم اینجا بگویم یکی از شگردهای طرفداران نظام پوسیده و ناعادلانه سرمایه داری این است که مانع مراجعه ما به اندیشه های دوران ساز مارکس و لنین شوند. عموما با این بهانه که آنها قدیمی شده اند و شرط روشنفکری مراجعه به اندیشمندان معاصر است. تمعق بیشتر نشان می دهد که بسیاری از مخالفان مارکسیسم در بهترین حالت به اسپینوزا، کانت، توکویل ، روسو و......متفکران قبل از مارکس مراجعه می کنند!
دست آویز دیگر برای تشویق به رویگردانی از انقلاب، مترادف قرار دادن آن با خشونت است. اصلاح طلبان که ادای فرشته ها را در می آورند، عموما خشونت بیکران نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی را لاپوشانی و توجیه می کنند و نشان می دهند مخالفت با خشونت در آنها ذاتی نیست. برای صحت این مدعا نگاه کنید به مواضع جریانهای اصلاح طلب در خارج و داخل در باره حمله امپریالیسم آمریکا به افغانستان و عراق و حمله جنایتکارانه اخیر دولت متجاوز اسراییل به فلسطین و لبنان. جریانات اصلاح طلب مانند جمهوریخواهان برلین، سارمان فدائی اکثریت، گروه بیژن حکمت، گروه بابک امیرخسروی و ... که   در اروپا حضور دارند در چند سال اخیر در حالیکه ملیونها انسان ضدجنگ و ترقی خواه علیه خشونت بیکران امپریالیسم آمریکا و انگلیس به مباررزه پرداختند، آنها   در این مبارزات شرکت نداشتند. چرا؟
بدون تردید نقش «قهر در تاریخ» و استفاده از «زور» یک بحث جدی تئوریک   است و استفاده منطقی از زور در یک روند مبارزه گسترده توده ای و ملی باید مورد تبادل فکری جدی در بین نیروهای مترقی قرار گیرد. برای رو کردن دست قالتاقهای اصلاح طلب (آنهم ناپیگیر در اصلاحات) در پز «فرشته های معصوم ضدخشونت» باید از آنها خواست تا روشن کنند بطور مشخص چه نیرو و یا نیروهایی بطور واقعی قصد اعمال خشونت انقلابی در ایران را دارند؟ چرا بجای این همه کلی بافی در مورد «مضار خشونت» نام سازمانهای سیاسی که تدارک خشونت سیاسی در ایران را می بینند ذکر نمی کنند؟ متاسفانه چنین نیروهایی وجود خارجی ندارند! حتی سازمانی مانند مجاهدین خلق هم در موقعیت سازمان دهی یک جنبش گسترده خشونت آمیز در ایران نیست. اصلا آنها مدتهاست که خود را به عنوان یک سازمان انقلابی معرفی نمی کنند. استراتژی کنونی مجاهدین همچون حزب دمکرات کردستان، کومله ِی عبداله مهتدی و سلطنت طلبها تحریک امپریالسم جهانی برای برخورد خشن با جمهوری اسلامی است. مشکل مشترک نیروهای اصلاح طلب و نیروهای انقلابی در لحضه کنونی، کم دامنه بودن جنبش های مردمی است و نه مسالمت آمیز بودن آن. ترساندن مردم از نیروهای خشونت طلب از جانب اصلاح طلبان، چیزی بجز توجیه عدم کارآیی سیاست های مماشات طلبانه آنها نسبت به رژیم ولایت فقیه نیست. اصلاح طلبان انحصار خشونت در دست رژیم ولایت فقیه را قبول دارند! همچنانکه بسیاری از مدافعان «جنبش رفراندوم» و انقلابهای مخملی به انحصار خشونت از طرف قدرت های امپریالستی اعتراضی ندارند که هیچ، بلکه دایما به دنبال تحریک قدرت های امپریالیستی برای مداخله نظامی در ایران هستند.
اصلاح طلبان کوشش می کنند انقلاب و رفرم را در برابر یکدیگر بگذارند و با گوشزد کردن «هزینه» انقلاب راه رفرمیستی خود را تنها راه حل معرفی کنند. رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود! این شعار خبرگزاری ایسنا چیزی جز حکمت عامیانه نیست. حکمتی که دربرخورد به واقعیات پیچیده و چند جانبه، ساده لوحانه بودن خود را عیان می کند. یکی از اصلاح طلبان قبل از انتخابات ریاست جمهوری (جلالی پور؟) آنچنان از صحت و کارآیی تاکتیکهای جناح خود مطمئن بود که درگیری با جناح حاکم ذوب شده در ولایت فقیه را به بازی شطرنج با گوریل تشبیه کرده بود! که هر دم گوریل سعی می کند با نعره و ایجاد رعب بازی را بهم زند! توصیه وی این بود که ما نباید بترسیم و بازی را ادامه دهیم! نتیجه جمع بندی اصلاح طلبان عموما این بود که جناح حاکم برای پیروزی احمدی نژاد «پیچیده» عمل کرده است! در واقع اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری کیش و مات شده و بازی را به گوریل باختند! ما به طور سمبلیک فقط یک حیوان میشناسیم که در بازی شطرنج با گوریل شکست خواهد خورد! خر! بحث واقعی تقابل انقلاب و اصلاحات نیست. کدام اصلاحات و کدام انقلاب؟ مثلا اصلاح طلبان ایران خواهان سرعت در خصوصی سازیهای اقتصادی هستند. یعنی خواستار اصلاحات علیه منافع اقتصادی مردم و به اقلیت سرمایه دار هستند. البته در دنیای آنها سرمایه داران مردم هستند. از طرف دیگر برخی از «انقلابیون» که هنوز هم علیرغم موهای سفید، دچار «بیماری کودکی چپ روی» هستند، وجود یک جریان اصلاح طلب در جامعه و حکومت را «سونامی» خود می دانند. حزب دموکرات کردستان، کومله، سازمان فدایی اقلیت (واقعا اقلیت شده)، راه کارگر (سازمان کارگران قلابی ایران)، سازمان مجاهدین و ... بگونه ای از اصلاح طلبان حکومتی یاد می کردند (و می کنند) که گویا فاجعه جدیدی بر ایران نازل شده بود! سیاست گروه های ذکر شده و مشابه «شلوغ کنیم دادش، شلوغ کنیم!» با تدارک جدی یک انقلاب فاصله نجومی دارد. شکست اصلاحات و اصلاح طلبان به معنای آماده شدن جامعه برای انقلاب نیست.   یعنی، بلافاصله اینجوری نیست.
شکست انقلابها دست آویز دیگری برای رفرمیستها است تا فریاد زنند: ما از اول گفته بودیم که انقلاب ها شکست خورده و به رفرم روی خواهند آورد. تلاشی شوروی و کشورهای سوسیالیستی بزرگترین بهانه را به دست گله ای از ضد انقلابها، ضدکمونیستهای حرفه ای، سوسیال دمکراتها داد تا به گمان خود انقلابها را برای همیشه دفن کنند. آنها قبل از شکست شوروی به ما حتی می گفتند که کمونیسم یک اتوپی قشنگ اما غیرقابل پیاده کردن است و شوروی اصلا ربطی به کمونیسم ندارد. اما بلافاصله بعد از شکست شوروی فریاد زدند: کمونیسم شکست خورد! من ارچه در نظر یار خاکسار شدم/ رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند! (حافظ). سرمایه داری، که این باربا دست گذاشتن بر بازارهای کشورهای سوسیالیستی سابق واقعا جهانی شده بود با وقفه ای کوتاه با اعتراضات، مقاومتها و مبارزات جدیدی روبرو شد. جهانی دیگر ممکن است! مبارزات علیه جهانی شدن سرمایه داری با شروع نیرومند، هماهنگ و جهانی از سیاتل، شکل گیری موفقیت آمیز فوروم اجتماعی جهانی در پورتوآلگر، اروپا، هند بیانگر شکست ایدئولوژیک سرمایه داری نئولیبرال است. میلتاریسم و جنگ افروزی امپریالسم جهانی به سرکردگی آمریکا، روی دیگر بن بست سرمایه داری جهانی است. انقلاب مرد! رنده باد انقلاب!
 
پایان بخش اول
 
issasafa@yahoo.fr