اتحادیه اروپایی و رویاهای بر باد رفته


اردشیر زارعی قنواتی


• اتحادیه اروپایی به لحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سال های اخیر به واسطه تناقضات درونی و رقابت های بیرونی در سراشیب افول و از دست دادن موقعیت خود قرار گرفته است. دوران شکوه این اتحادیه بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی تا آستانه هزاره سوم، دیگر به تاریخ پیوسته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۱٣ می ۲۰۱۲


اتحادیه اروپایی به لحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سال های اخیر به واسطه تناقضات درونی و رقابت های بیرونی در سراشیب افول و از دست دادن موقعیت خود قرار گرفته است. دوران شکوه این اتحادیه بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی تا آستانه هزاره سوم، دیگر به تاریخ پیوسته است و گسترش یا تعمیق بحران اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مهم تر از همه "بحران هویت" به صورت امواج سهمگینی که یک سر آن در سواحل قدرت های نوظهور و سر دیگر آن در سواحل قاره سبز می باشد، هم اینک اتحادیه اروپایی را در هم می نوردد. همواره از اتحادیه اروپایی به عنوان یک "همگرایی منطقه یی" یاد می شد و عوامل شکل دهنده ی این هویت چند ضلعی حداقل تا قبل از گسترش این اتحادیه در ماقبل پایان جنگ سرد، به نوعی هویدا و قابل اثبات بود. هر چند که فروپاشی بلوک شرق تا حدودی یک پیروزی تاریخی برای لیبرال دمکراسی و نماد بارز آن اتحادیه اروپایی تلقی می شد، اما این تنها یک روی سکه چرخان در هوا بود. ورود اعضای جدید شرقی به اتحادیه اروپایی نه تنها موازنه های سیاسی در این حوزه را بر هم زد که به لحاظ اقتصادی و اجتماعی نیز یک دوگانگی و عدم تجانس را موجب گردید که با روح و مفهوم ذاتی همگرایی منطقه یی در تضاد بود. همین تضاد مفهومی و ذاتی که زیر تاثیر بلندپروازی های ژئوپلتیک و رسوبات تفکر دوران جنگ سرد بروز و ظهور یافت، زنگ خطری بود که رهبران اتحادیه به موقع صدای آن را نشنیده و امروز ناچار به تبعات مخرب و سنگین آن می بایست گردن نهند. از آن دورانی که مباحث قانون اساسی واحد، ارتش واحد، پول واحد (یورو)، پارلمان واحد و مرزهای واحد (قانون شینگن) مطرح گردید تا امروز که تمام این مولفه ها به نوعی زیر سوال رفته اند، مدت زیادی نمی گذرد اما برای اتحادیه اروپایی به بهای پایان تاریخ یک هویت مشترک بوده است. در شرایط جدید با توجه به سیاست های نوین در درون اتحادیه و هم چنین توافقات دوجانبه بین قدرت های بزرگ که نشاندهنده ی اختلاف ماهوی و شکلی بین اعضای اتحادیه اروپایی بر سر مباحث اساسی است، تعریف یک "قطب گرایی منطقه یی" در عدم تجانس ساختاری برای این حوزه جغرافیایی قابل قبول تر می باشد. موجودیت و افول فعلی اتحادیه اروپایی را می توان در دو عرصه داخلی و خارجی مورد بحث قرار داد که بنا بر شواهد و مستندات "هویت پیشینی" را نفی و "موقعیت پسینی" متفاوت را اثبات می کند.
۱ – عرصه داخلی : گسترش اتحادیه اروپایی در طی دو دهه ی اخیر ۱۲ کشور جدید را وارد اتحادیه کرده و بعضی دیگر را در آستانه ورود قرار داده است که عمدتا از شرق اروپا با موقعیت متفاوت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می باشند. این گسترش حجمی هر چند که به ظاهر اتحادیه اروپایی را بزرگتر و قدرتمندتر کرده است اما در ذات خود گسست و شکاف عمیقی را به لحاظ ساختاری موجب شده است. این گسست ساختاری تا جایی نمود عینی داشته است که در آستانه جنگ عراق و اختلاف بعضی از بزرگان اروپایی با آمریکا در این خصوص "دونالد رامسفلد" وزیر دفاع تندروی آن روز آمریکا برای اولین بار از لفظ "اروپای جدید" در مقابل "اروپای قدیم" از آن یاد کرد. کشورهای تازه پیوسته از آنجا که در عرصه اقتصادی و سیاسی حامل مطالبات متفاوت با روح همگرایانه اروپایی بودند در کنار تفاوت های اجتماعی و فرهنگی بین شرق و غرب این قاره، تضادهای دامنه داری را موجب شدند که تا به امروز نیز ادامه دارد. این در حالی بود که به موازات این گسترش و "انبساط کمی"، ساختار اتحادیه به سمت "انقباض کیفی" در مورد وضع قوانین بدون در نظر گرفتن این تفاوت ها گام به مرحله اجرایی گذاشته بود. دو موضوعی که هم اینک بسیار مهم بوده و به نظر می رسد که تلاش های گذشته را خنثی و با مشکلات اساسی روبرو کرده است پول واحد اروپایی و مرزهای واحد اتحادیه اروپایی می باشد. بحران یورو هم اینک بحران مالی درون اتحادیه را به بن بست های غیرقابل حلی سوق داده و بحث فروپاشی یورو هم اینک از همه جای قاره به گوش می رسد. قانون شینگن نیز که به اتباع اروپایی اجازه می دهد که بدون ویزا به کشورهای عضو اتحادیه تردد کرده و برای اشتغال، بسیاری از موانع قبلی را دور بزنند، با هجوم شرقی ها به غرب و هم چنین مهاجران غیر اروپایی وارد شده به خاک یکی از اعضاء که بنا بر این قانون از مرز یکی به داخل مرز دیگری حق ترانزیت موقت خواهند داشت، مشکلات خاصی را موجب شده است. چنانچه روزنامه "زود دویچه" روز جمعه ۲۰ آوریل فاش کرده است که "هانس پتر فریدریش" وزیر کشور آلمان در نامه یی به همتای فرانسوی خود پیشنهاد می کند "با تغییر قانون شینگن به این دو کشور اجازه داده شود تا هر زمان که لازم دیدند برای یک دوره یک ماهه مرزهای خود را کنترل و این قانون را تعلیق کنند". این افول قدرت در شرایطی اتفاق می افتد که هم زمان با بحران اقتصادی به واسطه اجرای سیاست های نئولیبرالیسم اقتصادی هم اینک یک جنبش قدرتمند اعتراضی و ضد برنامه های "ریاضت اقتصادی" شکل گرفته است که گره کور رکود کنونی را نیز به بحران های درون اتحادیه پیوند می دهد.
۲ – عرصه خارجی : اتحادیه اروپایی در طول یک دهه اخیر و به خصوص تحت تاثیر بحران های اقتصادی سال ۲۰۰٨ و ۲۰۱۱ به شدت درگیر بحران مالی در حوزه یورو بوده است که جدا از تبعات داخلی آن، موقعیت این اتحادیه را در عرصه اقتصاد بین المللی به خصوص در رقابت با قدرت های نوظهور تضعیف کرده است. عدم انطباق منافع سیاسی – اقتصادی این حوزه با روند رو به رشد اقتصادهای نوظهور به میزان زیادی قدرت ساختاری این اتحادیه با رقبای منطقه یی و بین المللی خود را کاهش داده است. رشد سرسام آور قدرت های رقیب در وضعیت افول قدرت اتحادیه اروپایی در حوزه ژئوپلتیک و عرصه اقتصادی نیز دلیل دیگری است که آینده را برای آنان خاکستری می کند.