سکولاریسم مبهم ِ «روشنفکران دینی»


ب. بی نیاز (داریوش)


• تمام موضوع بحث سکولارها با «روشنفکران دینی» بر سر یک برنامه‌ی سیاسی روشن است؛ بر سر این است که شریعت اسلام در قوانین آینده‌ی ایران چه جایگاهی دارد. آیا پاسداری از ارزش‌های اسلامی می‌بایستی در متن یک جامعه‌ی مدنی یعنی از طریق نهادها، انجمن‌ها و جمعیت‌های مدنی صورت بگیرد یا از طریق تثبیت احکام شریعت در حقوق اساسی ایران؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ اسفند ۱٣۹۰ -  ٨ مارس ۲۰۱۲


سکولاریسم مبهم‌ِ «روشنفکران دینی»

ب. بی‌نیاز (داریوش)

تا آنجا که به موضوع‌ِ سکولاریسم برمی‌گردد، یکی از اساسی‌ترین استدلالات «روشنفکران دینی» برای مبهم‌گویی و فرار از شفافیت سیاسی این است: «مردم ایران مسلمانند، بنابراین باید از ارزش‌های اسلامی پاسداری کرد».
در این خصوص البته پرسش‌های بی‌شماری طرح می‌شوند: منظور از ارزش‌های اسلامی چیست؟ آیا باید ارزش‌های اسلامی که قرار است پاسداری شوند در حقوق اساسی ایران هم بازتاب یابند؟ آیا ارزش‌های اسلامی فقط از کیفیت اخلاقی برخوردارند یا کیفیت قانونی به خود می‌گیرند؟ و سرانجام پاسداری از ارزش‌های دینی و در اینجا اسلامی چه ربطی به سکولاریسم دارد؟ مگر کشورهای مسیحی سکولار، ارزش‌های مسیحی خود را بین بردند که در جامعه‌ی سکولار آینده ایران نیز چنین شود؟ چرا «روشنفکران دینی» این چنین از شفاف‌گویی می‌گریزند و به چیزهایی متوسل می‌شوند که تماماً از موضوع خارج است؟

پرسش‌ها بسیارند. ولی حالا به اصل موضوع بپردازیم!
آیا جدایی دین از حکومت [کشورداری] یعنی سکولاریسم در تناقض با دین‌داری و ارزش‌های دینی در یک جامعه‌ی معین است؟ تا آنجا که به تجارب واقعی – نه ذهنی- برمی‌گردد می‌دانیم چنین نیست. می‌توان گفت تقریباً اکثریت مردم کشورهای مدرن سکولار، دیندار هستند. بهترین نمونه‌ی آن، کشورهای لهستان، پرتقال، ایالات متحد آمریکا، اسپانیا و آلمان است. ارزش‌های مسیحی در این کشورها به اشکال و گونه‌های متفاوت پاسداری می‌شوند. اگر در حال حاضر بخواهیم دینداری مردم این کشورها را با ایران امروز مقایسه کنیم، ما ایرانیان با وجود داشتن یک حکومت دینی، بی‌دین‌ترین مردم دنیا هستیم. مردم این کشورها بدون فشارهای حکومتی، آزادانه آیین‌ها و عبادات دینی خود را اجرا می‌کنند؛ نه دولت در برگزاری مراسم و آیین دینی مردم دخالت می‌کند و نه کلیساها [نهادهای دینی] در امور حکومتی. و البته این بدین معنا نیست که هیچ ارتباطی بین نهاد دین و نهاد حکومت وجود ندارد. هزاران رشته این دو نهاد را به هم مربوط می‌سازند و این دو نهاد همواره در حال بده و بستان هستند. این چهره‌ی واقعی و عملی در جهان سکولار است.
برای این که دقیقاً متوجه بشویم که چرا هنوز «روشنفکران دینی» ایران گرفتار اسلام ایدئولوژیک هستند و نمی‌دانند چگونه جایگاه خود را در جهان مدرن تعریف کنند، شاید بی‌جا نباشد اگر نگاهی به برنامه‌ی [اتحادیه] حزب دموکرات مسیحی آلمان [CDU] بیندازیم. هیچ حزبی در اروپا مانند حزب دموکرات مسیحی آلمان با مسیحیت و نهادهای دینی مسیحی [کلیساها] پیوندهای محکم ندارد، اعم از مالی، اجتماعی و فرهنگی. این نوشته‌ی کوتاه مجال بررسی‌ِ زیرساخت‌ِ این پیوندها را نمی‌دهد. ولی آن چه در این جا مورد نظر است، تعریفی است که حزب دموکرات مسیحی آلمان در برنامه‌ی سیاسی‌اش از نهاد دین و جایگاه آن در کشورداری می‌دهد.
«درک مسیحی ما از انسان، مبنای اخلاقی‌ِ مسئولیت سیاسی ماست. با این وجود می‌دانیم که نمی‌توان از باورهای مسیحی یک برنامه‌ی سیاسی استخراج کرد. درهای حزب دموکرات مسیحی آلمان بر هر کسی که کرامت‌ ، آزادی و برابری همه‌ی انسانها را به رسمیت می‌شناسد و مبانی اعتقادی سیاست ما را می‌پذیرد، باز است.» [برنامه‌ی حزب دموکرات مسیحی، ص ۴]
در جمله‌ی بالا دو مورد به طور شفاف بیان شده است: اول این که: ارزش‌های دینی مسیحی، مبنای اخلاقی سیاست این حزب است و دوم این که «نمی‌توان از باورهای مسیحی یک برنامه‌ی سیاسی استخراج کرد.» آیا می‌توان ادعا کرد که این حزب تیشه به ریشه‌ی دین خود می‌زند؟
آیا اگر احزاب اسلامی آینده در ایران چنین درکی از دین و حکومت داشته باشند، آنگاه جامعه‌ی ایران را دچار بحران دینی می‌کنند؟
همچنین در برنامه‌ی حزب دموکرات مسیحی آلمان آمده است: «دانستن این موضوع که انسان خطاپذیر است، می‌بایستی ما را در برابر خطر ایدئولوژیکی کردن سیاست محفوظ نگه دارد و مرزهای سیاست را به ما نشان بدهد.» [برنامه‌ی حزب دموکرات مسیحی، ص ۲]
جمله‌ی بالا به تاریخ آلمان به ویژه به دوران حکومت ایدئولوژیکی نازی‌ها برمی‌گردد. به سخن دیگر در برنامه‌ی حزب دموکرات مسیحی آلمان سه نکته‌ی اساسی به طور شفاف بیان شده است:۱- ارزش‌های مسیحی به عنوان مبانی اخلاقی‌ِ سیاست، ۲- ایستادگی در برابر ایدئولوژیک کردن سیاست و ٣- جدا کردن باورهای مسیحی از حکومت و کشورداری.
حال این پرسش پیش می‌آید که چرا «روشنفکران دینی» اسلامی این چنین شفاف موضع خود را اعلام نمی‌کنند؟ چرا آنها به تعاریف من‌درآوردی‌ای مانند «سکولاریسم فلسفی و سیاسی» متوسل می‌شوند و تلاش می‌کنند چهره‌ای از سکولاریسم ارایه دهند که واقعیت ندارد؟
تمام موضوع بحث سکولارها با «روشنفکران دینی» بر سر یک برنامه‌ی سیاسی روشن است؛ بر سر این است که شریعت اسلام در قوانین آینده‌ی ایران چه جایگاهی دارد. آیا پاسداری از ارزش‌های اسلامی می‌بایستی در متن یک جامعه‌ی مدنی یعنی از طریق نهادها، انجمن‌ها و جمعیت‌های مدنی صورت بگیرد یا از طریق تثبیت احکام شریعت در حقوق اساسی ایران؟
ولی برای رسیدن به چنین برنامه‌ی سکولار، مانند حزب دموکرات مسیحی آلمان، باید خود را به لحاظ نظری از بندهای فرهنگ سیاسی ایدئولوژیک رها کرد. دین – نه دین‌ِ ایدئولوژیک- اسباب‌بازی نیست که یک پدر بداخلاق بتواند از دست بچه‌اش بگیرد و او را از داشتن‌اش محروم کند. آیا «روشنفکران دینی» ما این مسئله‌ی ساده را درک نمی‌کنند؟ آیا هفتاد سال «سوسیالیسم واقعاً موجود» توانست مردم را از دین محروم کند؟ مگر در سال ۱۹۱٨ کمیته‌ی مرکزی حزب بلشویک‌ها فرمان‌ِ ویران‌سازی کلیساها، آرامگاه‌های مقدسین و اعدام بسیاری از کشیشان را صادر نکرد؟ مگر توانستند دین را در شوروی سوسیالیستی از بین ببرند؟ پس ترس «روشنفکر دینی» در چیست؟ آیا مبنای ترس در این نیست که دیگر نتوان از دین به عنوان ابزار سیاسی استفاده کرد، نتوان مردم را با آن بسیج کرد و خلاصه این که دین کیفیت ابزاری خود را از دست بدهد؟
«روشنفکر دینی» ابتدا باید بداند که این حق طبیعی‌اش است که از ارزش‌هایی که به آن معتقد است، پاسداری کند. درست مانند دیگر گروه‌های اجتماعی که همین حق را دارند. ولی به چه شکل؟
ارزش‌های اخلاقی – چه منشاء دینی داشته باشند چه غیردینی- در یک جامعه‌ی مدنی فراقانونی هستند. زیرا آمیزش اخلاق با پراتیک‌ِ سیاسی سمّ است. این، همان نگرش‌ِ ایدئولوژیکی است که بر هر جنایتی مُهر اخلاق می‌زند. قوانین را باید از اصول اخلاقی – هر چقدر هم نیک باشند- جدا ساخت. اخلاق می‌تواند پایه‌ی حقوق باشد ولی خود حقوق نیستند. برای بسط و توسعه‌ی ارزش‌های معین [و در اینجا اسلامی] در یک جامعه‌ی مدنی ابزارهای دیگری در اختیار ما شهروندان قرار دارد که می‌توانیم به قول آنتونیو گرامشی «سنگرها را یکی پس از دیگری اشغال کنیم». منظور گرامشی از این «سنگرها» سنگرهای فرهنگی‌ست. از این رو رابطه‌ی دین با جامعه‌ی مدنی یک رابطه‌ی پویا و دایماً در حال تغییر است. زیرا جامعه‌ی مدنی به همه‌ی مردم دیندار این امکان را می‌دهد که خود را در نهادهای مردم‌نهاد سازماندهی کنند و بر کل جامعه اثرگذاری کنند بدون آن که به منافع گروه‌های اجتماعی دیگر آسیبی برسانند.
روی هم رفته در کشور آلمان بیش از ٣۵۰ هزار انجمن یا نهادهای مدنی وجود دارد. از این تعداد ۴۶۲۴۲ جمعیت متعلق به جریانات مذهبی مسیحی هستند. این انجمن‌ها در حوزه‌های خیریه‌ای، امدادی، پزشکی، پناهندگی، آموزشی، پژوهشی و غیره فعالیت می‌کنند. جامعه‌ی مسیحی در آلمان از طریق این نهادهای مدنی مذهبی، ارزش‌های مسیحی خود را حفظ می‌کند. بنابراین هنگامی که ما از «جامعه‌ی مسلمان ایران و حفظ ارزش‌های اسلامی» سخن می‌گوییم باید بدانیم یا توضیح بدهیم چگونه می‌خواهیم از این ارزش‌ها پاسداری کنیم: از طریق تثبیت احکام اسلامی در قوانین [حقوق اساسی] یا از طریق نهادهای مدنی. تا مادامی که به این پرسش پاسخ شفاف داده نشود، این ابهام باقی می‌ماند که «روشنفکر دینی» هنوز در پی یک حکومت اسلامی مانند جمهوری اسلامی کنونی‌ست، البته نوع نرم آن!