بت بزرگ را بشکنیم


م. چشمه


• در حال حاضر در صورت عدم تمکین رژیم به اراده بین المللی (نوشیدن جام زهر)، تعمیق بیشتر بحران اقتصادی که همراه با شکسته شدن پول ملی، تورم و بیکاری گسترده ای را بدنبال خواهد داشت، میتواند مردم را در آینده نزدیک مجدداً به حالت عصیان نزدیک کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٨ بهمن ۱٣۹۰ -  ۲٨ ژانويه ۲۰۱۲


۱. مقدمه
بنظر میرسد تعمیق بحرانهای اقتصادی – اجتماعی و سیاسی ناشی از سلطه یک تئوکراسی فاشیستی بر ایران اکنون به مراحل حساس و شاید تعیین کننده رسیده باشد. لجاجت رژیم در ادامه سیاست ایران بر باد ده هسته ای که منجر به تحریمهای جدید بانکی – نفتی از جانب آمریکا، اروپا و پاره ای دیگر از کشورها گردیده، همراه با ناکارآمدی دست اندرکاران حکومت در کلیه عرصه ها و بویژه در عرصه اقتصادی منجر به شرایطی گردیده که پایه های اصلی اقتصادی ایران را به لرزه در آورده است. طنز تاریخ آنست که اقتصاد که آقای خمینی آنرا "متعلق به خر" میدانست اکنون طبل مرگ رژیم ولائی را به صدا در آورده است. اگر به عوامل اقتصادی، عدم مشروعیت اجتماعی رژیم، تشدید تضادهای درون حکومتی در آستانه "انتخابات" مجلس، نزدیک تر شدن آتش انقلابهای عربی و انزوای بین المللی رژیم را اضافه کنیم، آنگاه باین نتیجه خواهیم رسید که جامعه ایران میتواند درآینده نزدیک شاهد ترک بر داشتن "بت بزرگ"، و حتی شاید در هم شکستن و سرنگونی آن باشد.

۲. گره کور جامعه ایران و نقشه راه
بزبان ساده گره کور و یا مشکل اصلی جامعه ایران و یا بزبان فلسفه سیاسی، تضاد عمده جامعه ایران در حال حاضر سلطه باند خامنه ای با اتکاء به بخشهائی ازنیروهای امنیتی – نظامی است. در اینکه نظام حاکم بر ایران شامل جناحهای مختلفی است شکی نیست، اما از نقطه نظر تاکتیک سیاسی برای گذار به جامعه ای آزاد و دمکراتیک و کسب حق حاکمیت ملی در هم شکستن سلطه باند خامنه ای در این مرحله الزام آور است. این باند خامنه ایست که با قبضه کردن کلیه اهرمهای قدرت در ایران، با تکیه بر ثروت نفت و گاز، با تکیه بر ریسمان ارتجاع مذهبی و سیاست سرکوب و ارعاب در عرصه داخلی و ستیز با غرب و نظام بین المللی ایران را به مسلخ میبرد. این باند خامنه ایست که در رأس استبداد با لجاجت در دستیابی به بمب هسته ای ایران را به آستانه فروپاشی و سقوط رسانیده است.
سوال اینستکه چگونه میتوان به چنین هدف تاکتیکی یعنی در هم شکستن قدرت باند خامنه ای دست یافت؟ در پاسخ باید گفت از طریق شعله ور کردن جنبش مردمی (اپوزیسیون اصلی)، همسو کردن این جنبش با فشارهای جامعه بین المللی و کنشهای جناحهای درون رژیم بر علیه باند خامنه ای و کانالیزه کردن آنها همچون سیلی ویرانگر بر بارگاه ولی فقیه.
مشکل بتوان قبول کرد که جناحهای دور اندیش رژیم که دل خوشی از سیاستهای لجوجانه، احمقانه و انعطاف ناپذیر باند خامنه ای ندارند، باین درک نرسیده باشند که ادامه سلطه خامنه ای آنانرا با نابودی و مرگ حتمی روبرو خواهد کرد! پیشنهاد آقای نوری زاد برای نامه نویسی و اعتراض به خامنه ای که تا کنون حتی از جانب پاره ای از سرداران سابق سپاه نیز لبیک گفته شده ، اگر به صور مختلف در این دوران حساس در سطح گسترده تری ادامه یابد میتواند نتایج بسیار مفیدی ببار آورد. شایان توجه است که مردم ایران نشان داده اند (در مورد آیت الله منتظری، آقایان موسوی و کروبی) که در مورد مهره ها و شخصیتهای رژیم که هر کدام در زمانی متنبه شده و روی به مردم میکنند بسیار قابل انعطاف و بخشنده اند.
برای فراهم شدن امکان تغییر رژیم آماده شدن آنچه "شرایط انقلابی" (مردم نخواهند و رژیم نتواند) ناشی از تقارن یکسری عوامل داخلی و خارجی لازمند. در حال حاضر در صورت عدم تمکین رژیم به اراده بین المللی (نوشیدن جام زهر)، تعمیق بیشتر بحران اقتصادی که همراه با شکسته شدن پول ملی، تورم و بیکاری گسترده ای را بدنبال خواهد داشت، میتواند مردم را در آینده نزدیک مجدداً به حالت عصیان نزدیک کند. مشکلات ناشی از انزوای رژیم و خصمانه شدن شکافهای درون حکومتی در دوران انتخابات آتی ادامه حاکمیت رژیم را با روشهای کنونی دشوار خواهد ساخت.

٣. همگرائی اپوزیسیون
گرچه در طی چند ماه گذشته کوششهای جدیدی در جهت همگرائی اپوزیسیون و ایجاد یک بدیل سیاسی (از جمله کنگره ملی) صورت گرفته است، اما متأسفانه پاره ای از محافل اپوزیسیون اکنون مدتی است با مشاهده شرایط حساس جامعه و خطر حمله خارجی بجای گذاشتن لبه تیز حمله بر رژیم جمهوری اسلامی و بویژه باند خامنه ای حملات خود را متوجه سایر گروهها و شخصیتهای اپوزیسیون کرده اند. یک مورد، جدال قلمی میان عده ای از جمهوریخواهان با مدافعان شاهزاده رضا پهلوی بر سر نقش سیاسی و جایگاه ایشان در جنبش کنونی مردم ایران است. مورد دیگر، منحرف کردن اذهان مردم ایران از دشمن اصلی خود یعنی رژیم تبه کار، مرتجع و یاغی جمهوری اسلامی توسط محفلی با شرکت آقای اکبر گنجی بسمت غرب ستیزی (بویژه آمریکا ستیزی) و اسرائیل ستیزی، با مغشوش کردن و التقاط قلمرو سیاسی با قلمرو روشنفکری و با پنهان شدن زیر لوای آزادی انتقاد توسط "روشنفکر عرصه عمومی" است. آقای اکبر گنجی که در زمان اسارت در زندان جمهوری اسلامی مبارزه نظری و عملی جسورانه ای را متوجه این نظام کرده، در مبارزه با اصلاح طلبی حکومتی بر رادیکالیسم سیاسی پای میفشرد، و در عرصه اقتصاد سیاسی مکتب غربی لیبرالیسم را قدر می نهاد، اکنون ناباورانه پیکان حمله خود را متوجه بخش رادیکال اپوزیسیون شامل حامیان تغییر و براندازی رژیم نموده و بیشرمانه اینان را "پیاده نظام" آمریکا، "جنگ طلب" و "خواهان بمباران ایران" معرفی میکند. آقای گنجی اخیراً در مقالات خود بسبک جدیدی (حداقل در مورد ایشان) دست یازیده است. وی با گرد و خاک فراوان و بستن آسمان به ریسمان با نقل کردن نوشته هائی بدون مرجع و مأخذ-- منابعی که لزوماً هم سنخ و هم نظر نیستند— با شیوه قدیمی سفسطه و مغلطه قصد اثبات نظر خود و پیش بردن اهداف سیاسی خود را دارد. آقای گنجی کار را تا بدانجا رسانده است که در مقاله اخیر خود (۱) بطرز گستاخانه ای میهن دوستی میلیونها ایرانی خارج کشور را که دارای تابعیت دوگانه (شاید اغلب بالاجبار) اند بزیر سوال میبرد.

۴. جمعبندی
به باور من نحله های اصلی سیاسی جامعه ایران و بدنه اصلی جنبش سبز شامل سکولار-دمکراتها، چه جمهوریخواه، چه طرفدار مشروطه سلطنتی، نیروهای مذهبی مترقی، نیروهای اصلاح طلب و طیفهای مختلف چپ و احزاب مترقی متعلق به اقلیتهای قومی میبایست حساسیت دوران فعلی را درک کرده و برای یک حرکت عمومی (فاز دوم جنبش سبز) آماده شوند.

م. چشمه، ۷ بهمن ۱٣۹۰


زیرنویس:
۱. "فقط ایرانیان کشته میشوند."، اکبر گنجی، ۵ بهمن ۹۰، سایت روز