گذار از سیستم سرمایه داری؟


حسن نادری


• اما با توجه به همه موانع و تبلیغات نئولیبرالی و با عوض کردن دوربین و بهتر رصد کردن جامعه، میتوان شاهد حرکت در همه جا بود. ما شاهد برآمد اعتراض به سیستم و روند حرکات در به چالش کشیدن سیستم در همه جا هستیم. این امر نشانهِ واضحی از آغاز یک حرکت است. اینرا میتوان به شروع خودآگاهی و پی بردن به قدرت خود دانست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ بهمن ۱٣۹۰ -  ۲٣ ژانويه ۲۰۱۲



در اوایل ژانویه ۲۰۱۲ یک نظر سنجی توسط روزنامه راستگرای فرانسوی فیگارو منتشر شد که کمتر مورد توجه قرار گرفت. این نظر سنجی حاکی از آنست که چهار پنجم (٨٣در صد) فرانسویها معتقدند که مسئولین سیاسی توجه ای به انتظارات آنها نمیکنند و اکثریت آنها خواهان اصلاحات "در عمق" نظام سرمایه داری هستند. این نظرسنجی از جهاتی برای تجزیه و تحلیل با اهمیت میباشد. زیرا روند افزایش بی اعتمادی به قدرت سیاسی را بیش از گذشته نشان میدهد: (۶۰ در صد از عملکرد دموکراسی ناراضی هستند. این در حالیست که این میزان در سال ۲۰۰۹ بمیزان ۴۰ در صد بود. این نظرات بیانگر زیر سئوال بردن مشروعیت نظم سرمایه داری میباشند.

با توجه به خواست اصلاحات "عمیق" از یکطرف و پیشنهاد برنامه ای بعضی از احزاب در راستای اصلاحات نهادهای قدرت برای دموکراسی بیشتر و ترمیم اساسی مقررات زائی محیط اقتصادی از طرف دیگر، باز میبینیم که این بخش از افکار عمومی به رای دادن به این احزاب علاقه ای نشان نمیدهند. چرا؟ این سوال ارزش پرسیدن را دارد. چرا در کنار این چنین تجزیه و تحلیل روشن از انحراف سیستم سیاسی و اقتصادی، یک چنین مقاومتی در برابر تغییر وجود دارد؟
برای پاسخ یافتن، شاید بتوان با پرداختن به خود سیستم روشنی هائی را به ارمغان آورد.
سیستمی که ما در آن تکامل مییابیم، به یک کل فراگیر تبدیل شده است. نه تنها تجزیه و تحلیل های حاکی از قدرت مطلق سرمایه داری - بویژه بعد ازاز سقوط "کمونیسم" - فراوانند، بلکه نشان از عملکرد عام این سیستم میدهند که هرگز هیچ سیستمی پیشرفته ای تا این حد به وحدت سازی نیازها و امیال دست نیافته بود. این سیستم نه تنها بر زندگی شغلی ما،بر سیاست ما، در زندگی اجتماعی ما، بلکه از طریق "جعبه های تصویرساز" خود بر زندگی خصوصی ما هم حکمرانی میکند. این اولین بار در تاریخ است که انسان تا به این حد از استقلال بسیار کمی برخوردار بوده و تحت فشار دائم و الزامات بر خواسته از یک منشاء و یک گروه ذینفع واحد قرار گرفته است. اگر چه این گروها شاید بظاهر خود را جدا از یگدیگر بدانند، اما همه از یک آبشخور میباشند. همین گروههای ذینفع هستند که امور را همآهنگ میکنند. در گذشته جامعه بر اساس تضاد منافع تقسیم کار و "وظیفه" بنا شده بود. به عنوان مثال در نظام پیش از قرن نوزدهم، قدرت سیاسی از آنِ اشراف بود و قدرت اقتصادی اما در دست بورژوازی قرار داشت و در قرن نوزدهم رابطه قدرت بین سرمایه داران و پرولتاریا تبیین میشد. بعلاوه در گذشته انبوهی از مردم حول این سیستم زندگی میکردند بدون آنکه واقعا خود را متعلق بدان بدانند. مثلا در حوزه کشاورزی، محیط زیست. دهقانان، بیشتر از هر چیز در فضای نهاد خانوادگی کار و امرار معاش میکردند تا فضای عمومی اجتماعی. امروزه اما هیچ کس نمی تواند از این سیستم فراگیر فرار کند. این سیستم به هیولا و اختاپوسی تبدیل شده است که استقلال خود را از انسان بازیافت. او تقریبا به انسان نیاز ندارد. (سهم ارزش کار به طور پیوسته در فرایند تولید کاهش مییابد) و هنگامیکه نمیتواند از انسان صرف نظر کند (مانند مصرف کننده و یا نگهداران نظم اجتماعی و نیروهای امنیتی و انتظامی) با در اختیار داشتن پیشرفته ترین تکنیک ها، می تواند مغزها را در قالب نیاز و منافع خود صیقل دهد. لوث و منحرف کردن و ایجاد میل به داشتن و طمع از طریق تبلیغات و همچنین با ایجاد رعب برای توجیه سرکوب مردم. تمدن ما اینک بسیار به آنچه که اورول * (GEORGE ORWEEL) در کتاب رُمان خود بنام "۱۹٨۴"، شرح داده و یا آنچه که لووَن* ( LEVIN) به عنوان "شادی غیرقابل تحمل" بیان میدارد، نزدیکتر شده است تا نظریه از "خود بیگانگی" نظریه پردازان مارکسی (مارکسیسم)، یعنی اطاعت از دستور کل و تمامیت خواه (توتالیتر).
هر سیستمی برای تامین ادامه حیات خود در درجه اول دارای یک هدف و عملکردی میباشد. او همه امکانات و وسایل را جهت متقاعد کردن افکار عمومی در نبود امکان جایگزینی (آلترناتیو) و این موضوع که هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد بکار میگیرد. بنا براین همه تلاش خود را بکار میگیرد تا افراد را از نظر اجتماعی منفرد و آنها را متقاعد به پذیرش این فکر و رفتار کند که تمایلات طبیعی انسان برای همدردی و همبستگی، یک رویا و ساده لوحانه و اتوپیست. و تنها ارزش رقابتی و سلطه گری و برتری که توسط سیستم موعظه میشود، میتواند درب های خوشبختی و شکوفائی را بر روی هر فرد باز کند.
انسان خٍّرد شده و به نیستی تقلیل یافته و وابسته (در اختیار سیستم بودن) به سیستم قادر به فکر کردن در خارج از چارچوب سیستم نیست. بدین خاطر است که حتی اگر جلب نظر بهترین سخنرانی انقلابی و بهترین تجزیه و تحلیل روشن از بیعدالتی سیستم بشود، دیگر اما به توانائی خود جهت تغییر روند حوادث و همه چیز، باور ندارد. همانطوریکه ژاک ژِنه رو Jacques) Généreux)، یکی از اقتصاد دانان فعال در "جبهه چپ" فرانسه، اخیرا بیان داشت که چگونه تفکر نئولیبرالی در این سی سال اخیر به تدریج اما سیستماتیک بر تمامی ابعاد زندگی اقتصادی و اجتماعی جامعه و علیه دولت رفاه تبلیغات خود را آغازکرد. و ما اما فقط اثرات اولیه آنرا حس میکردیم. این در حالی بود که نسل های پیش از این که مزایای دولت رفاه را تجربه کرده بودند، میتوانستند بیشتر در برابر این حملات مقاومت کنند. او میگوید بر عکس نسل پیشین، نسلهای کنونی که آنموقع شیشه شیر به دهان داشتند، به این فکر نئولیبرالی که سن بازنشستگی در ۶۰ سالگی واقعگرانه نیست و یا وجود بیکاری امری طبیعیست، گردن نهاده اند.
اما با توجه به همه موانع و تبلیغات نئولیبرالی و با عوض کردن دوربین و بهتر رصد کردن جامعه، میتوان شاهد حرکت در همه جا بود. ما شاهد برآمد اعتراض به سیستم و روند حرکات در به چالش کشیدن سیستم در همه جا هستیم. این امر نشانهِ واضحی از آغاز یک حرکت است. اینرا میتوان به شروع خودآگاهی و پی بردن به قدرت خود دانست. بقول "گرامشی" درک و شعور از آگاهی پیش شرط تسخیر قدرت میباشد. بخوبی اینرا میتوان تصور کرد که یک بخش از "نخبگان" اجتماعی به این خواسته و چالش معترضین بپیوندد. این امر میتواند یکی از نقاط عطف و تعیین کننده در فرایند تغییر اجتماعی باشد. اما مشخصه دوم این حرکت متفاوت از حرکتهای اجتماعی پیشین، اینست که: آنها هر ساختار سیاسی یا اتحادیه و سندیکائی را رد میکنند، آن ها حتی هر گونه ایده ساختار عمودی را نمی پذیرند (زیرا از نظر آنها، این ساختارها بخشی از خود سیستم میباشند و آنها این سیستم را محکوم کنند. (این البته همان چیزیست که به مدافعان سیستم اجازه می دهد تا معترضین را دشنام بدهند و واقعیات اعتراضات را انکار کنند: با این تبلیغات که این اعتراضات فایده ای ندارند و سازمان داده شده نیستند، آنها برنامه ای ندارند...)
این مرحله از آماده سازی برای تغییرات میتواند خیلی سریع باشد و یا چند سال طول بکشد. همه به عوامل خارجی بستگی دارد (بحران عمومی) و همچنین به پیوستن بخش گسترده تری از جامعه به خواسته اعتراض. و همچنین باید به ظرفیت و توانائی سیستم سرمایه داری توجه کرد و نباید به آن کم اهمیت داده شود. زیرا سیستم میتواند همانند سالهای ۱۹۶۰ اعتراضات را به نفع خود مصادره کند. این تجربیات حاشیه ای هنوز هم گاه به گاه، جدا شده، بدون پیوندها و سازمان یافتگی با دیگر اعتراضات هستند. اما زمان آن پیوندها فرا خواهد رسید. زیرا این اعتراضات بیش از پیش بر افکار عمومی اثرگذارند و همچنین برخاسته از حرکات جوانان میباشند. جوانان با بکارگیری اعمال خود و در اختیار داشتن و تسلط بر تکنواوژی و علوم ارتباطات جمعی میتوانند بر روند و فرایند نظمی نوین همراه با آزادی، عدالت و صلح نقش به سزائی داشته باشند. همه اینها نشان از یک نظر در حال رشد عمومی میباشند: شعار ما ۹۹ درصدی هستیم، شعاریست که هنوز به پایان کار خود نرسیده است. تاریخ به راستی حرف آخر خود را نزده است.

* اورول در سال ۱۹۴۹ رّمان "۱۹٨۴" را انتشار داد. در این کتاب صحنه جنگ اتمی را به صورت تخیلی تحریر کرد.
خانوش لووَن نویسنده و دراماتورژ اسرائیلی که نسبت به رفتار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دولت اسرائیل شدیدا معترض بود.