قلیبان و اوزالپ


شیخ موس سفر - مترجم: درسیم اورامار


• با سازمانها و مردمی که‌ برای حیوانات خود را میکشند و گربه‌ها و سگهایشان را در کوچه‌های "نیشانتاشی" و "تاکسیم" به‌ گردش میبرند هستم: مگر صدای اسبهایی که‌ زنده‌ زنده‌ سوزانده‌ میشوند دلشان را به‌ درد نمیاورد؟ فهمیدیم، زمانی که‌ صاحب اسبهای سوزانده‌ شده‌ کوردها باشند، شاید این خبر برایشان خوشایند هم باشد، مگر دلتان به‌ حال این حیوانات کر و بی زبان هم نمیسوزد!؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ دی ۱٣۹۰ -  ۱۷ ژانويه ۲۰۱۲


دیروز به‌ تماشای فیلمی دکیومنتاری درمورد بخش اوزالپ واقع در استان وان نشسته‌ بودم. فیلم درمورد زندگی مردم ان منطقه‌ و امرار معاششان از راه "قاچاق" بود. در حین تماشای فیلم نفسم بند امده‌ بود. فکر میکنم افکار عمومی و مردم ترکیه بعد از وحشت قلیبان بهتر و بیشتر با واژه‌ی "قاچاق" یا "قاچاقچی" اشنا شده‌ باشند. اما کوردهایی که‌ ٨۰ سال است تحت سلطه‌ی ذهنیت کمالیزم و ستاتوی حکومت زندگی میکنند میتوانند برای انها تا سوزن زندگیشان را شرح دهند. ‌

من از کودکی با "داستانهای" پدرم در مورد قاچاقچیها بزرگ شدم. به‌ راحتی و صراحت میتوانم بگویم اتفاقاتی که‌ بر سر پدرم امده‌ بودند برایم خیلی از داستانهای کلاسیک جهان خوشایندتر بود. چون از یکسو راویی داستانها پدرم بود و از سوی دیگر همه‌ی داستانهایی که‌ تعریف میکرد واقعی بودند، نه‌ داستان!
با مرگ پدرم نه‌تنها او، بلکه‌ قهرمان دوران کودکیم نیز مرد. زمانی که‌ دو-سه‌ ساله‌ بودم پدرم یک پایش را بر اثر سانحه‌ی مین یا بهتر بگویم پاسبانهای کمالیزم از دست داد. سه‌ عمویم نیز یکشان بر اثر شلیک رگبارهای ارتش سوریه‌، و دو تن از انها نیز باز توسط پاسبانهای کمالیزم (مین) قربانی شدند.
عمو و پدرم نتوانستند از مینها انتقام بگیرند ولی پس از کشته‌ شدن عمویم توسط نیروهای بعث ارتش سوریه‌، در همان شب تا انتقام خون برادرشان را نگرفتند به‌ خانه‌ باز نگشته‌ و بر سر جسد بیجان برادرشان حاضر نشدند.
انزمان مردانگی وجود داشت و زندگی با کوردیناتوری هواپیماهای جنگنده همراه نبود. زمانی که‌ به‌ فیلم مردم "وان" نگاه میکردم که‌ امرار معاششان تنها از راه کولبری و قاچاق است دوباره‌ جگرم کباب شد و اشکهایم سرازیر شدند. عجیب بود. در بین تمامی خانواده‌های منطقه، دست کم یک کشته‌، زخمی و یا زندانی وجود داشت. تا کنون صدها انسان از سوی نیروهای ارتش ترکیه‌ و ایران کشته‌ شده‌، دهها انسان زخمی و یا در زندانها بسر میبرند.
زمانی که‌ روی خاک سرزمین خود هستند از مرزها گذشته‌اند و سربازهای ایرانی به‌سویشان شلیک میکنند، کسانی که‌ جان سالم بدر برده‌ و داخل خاک ترکیه‌ میشوند اینبار هدف شلیک گلوله‌های سربازان ترک هستند. چیز عجیبیست، در سرزمین و خاک خودت اسیر دو کشور باشی!   ‌
در این سرزمین زندگی هر فردی داستانیست. بعضی از انها پس از اصابت گلوله‌ و زخمی شدن توسط نیروهای هردو طرف (ایران و ترکیه‌) اجازه‌ انتقال به‌ روستا یا بیمارستان‌ داده نشده‌ و پس از مدتی همانجا روی برف براثر شدت جراحات یا خونریزی شدید‌، چشمهای پر امیدشان را تا سرحد مرگ و برای همیشه‌ بسته‌اند.
دیگری که‌ به‌ سوی برادر ۱٣ ساله‌ی زخمی خود دویده‌ با یک گلوله‌ روی جسد برادرش غلتیده‌ و اینبار باهم چشمهایشان را بسته‌اند و دیگران نیز از بیچارگی ساعتها منتظر مرگ انها مانده‌اند.
یا زمانی که‌ انها را محاصره‌ کرده‌ اسبها و قاطرهای "قاچاق"شان را که‌ گازوئیل "قاچاق" حمل میکردند مقابل چشمهای انسانهای "قاچاق" با بارهایشان زنده‌ زنده‌ به‌ اتش کشیده‌اند...

با سازمانها و مردمی که‌ برای حیوانات خود را میکشند و گربه‌ها و سگهایشان را در کوچه‌های "نیشانتاشی" و "تاکسیم" به‌ گردش میبرند هستم: مگر صدای اسبهایی که‌ زنده‌ زنده‌ سوزانده‌ میشوند دلشان را به‌ درد نمیاورد؟ فهمیدیم، زمانی که‌ صاحب اسبهای سوزانده‌ شده‌ کوردها باشند، شاید این خبر برایشان خوشایند هم باشد، مگر دلتان به‌ حال این حیوانات کر و بی زبان هم نمیسوزد!؟
وحشت قلیبان، باری دیگر ما را به‌ فکر واداشت. گناه ما چه ‌بود؟ فرزندانمان که‌ تنها برای بدست اوردن مخارج تحصیلاتشان روزانه‌ دنبال کاروان اسبها به‌ راه افتاده‌ و‌ کشته‌ میشوند!
ما کوردهای سفید شهرنشین که‌ با وجود تمامی وسایل گرمازا طی شب چندین بار روی فرزندانمان را با پتو میپوشانیم که‌ مبادا سرمایشان شود، برای انکه‌ زندگی "کودکان قاچاقچی" روستانشینمان نورمال‌ شود چه‌ کار کرده‌ایم؟
پارلمانتار ب.د.پ "الیا اکات اتا" برای حسن جمال نامه‌ای فرستاده‌ بود که‌ تاثیر مثبتی بر افکار عمومی ترکیه‌ داشت که‌ میگفت: زمانی که‌ شامگاه دیروقت به‌ خانه‌ رسیدم، پسرم را در اغوش کشیده‌ و برای کودکان قلیبان گریستم. درست است. اما ما بجای نوشتن نامه‌ برای ان کودکان قربانی فقر چه‌ کرده‌ایم؟
اگر انها توسط جنگنده‌های ارتش ترک کشته‌ نشده‌ و همانند بسیاری از دوستانشان پا روی مین گذاشته‌ و کشته‌ میشدند یا یکایکشان بر اثر اصابت گلوله‌ سربازها کشته‌ میشدند و تعدادشان اینقدر زیاد نبود انزمان ما برای انها چه‌ میکردیم؟ معلوم است، این یکی درد سیاست ما نیز نبود...
زمانی که‌ فیلم را تماشا کردم خواستم پارلمانتارهای "ب.د.پ" نیز فیلم را ببینند و بعد ۵۲۴ نسخه‌ی ان سی دی را به‌ پارلمانتارهای دیگر نیز بدهند. در بین افکار عمومی، سازمانهای مدنی و دولتی و اروپایی نیز منتشر کنند. یکی از نشستهای پارلمان را به‌ بخش "اوزالپ وان" اختصاص داده‌ و پرده‌ از چنین وحشتی بردارند.
میدانم کار دشواریست! اما زمانی که‌ در مجلس به‌ گفته‌های یکی از نماینده‌های "ب.د.پ" گلتان کشاناک گوش سپردم امیدوار شدم، نفسم تازه‌ شد و سخنانش به‌ من این جسارت را داد که‌ این مطلب را بنویسم. اما مشکل اینجاست که‌ کدام سیاست و کدامیک از سیاستمداران کورد مطلب نویسنده‌ی کورد را به‌ زبان کوردی خواهد خواند.

شیخ موس سفر
مدیر انجمن نویسندگان کورد، دیاربکر