آقای کوهستانی!
می توانی نشان دهی که در دسته ی اول نیستی؟


حسین اکبری


• آقای کوهستانی و همانندگانشان باید بدانند در هواداری از کارگران دو گونه برخورد وجود دارد اول آنکه کارگران را درخدمت سیاست می خواهد درنتیجه به همه ی شیوه ها دست می زند تا از این نیروی بالقوه و بالفعل در راه سیاستی که دنبال می کند، سود جوید و دیگر آنکه سیاست را در خدمت طبقه کارگر می خواهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۴ دی ۱٣۹۰ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۱۲


«در جایی که روزانه میلیون ها کودک کارگر ایرانی زجر کش می‌شوند و به خاطر رفع نیازهای اولیه خود و خانواده هایشان تن به کار اجباری می‌دهند و به ناگزیر از مدرسه دور می گردند، رئیس این نهاد در یک فرصت جهانی برای سخنرانی سه دقیقه‌ای، فقط به مسئله کودکان فلسطین می‌پردازد. این عمل وی را تنها می توان یک تزویر آشکار دانست. به راستی، جای سوال است که چرا افرادی همانند اکبری، امروز این نهاد ضد کارگری را راهنمایی می کنند؟»

نوشته بالا قسمتی از نقد آقای مهدی کوهستانی به کانون سراسری انجمن های صنفی کارگری ایران است که به دنبال شرکت نمایندگان این نهاد در سازمان بین المللی کار و سخنرانی یکی از آنها در سایت اخبار روز آمده است. پاسخ برنقد ایشان بر عهده ی آن کانون است. اما از آنجا که در این نقد بدون آنکه نقطه نظرات من درباره کانون بیان شود، مورد پرسش قرار گرفته ام، متعجبانه این پرسش در ذهنم آمد که: به راستی این «جای سوال» یعنی چه؟! آیا باید آن راجدی گرفت؟ انگیزه ی آقای کوهستانی از طرح این «سوال» چیست؟

برای یافتن برهان این انگیزه چند مورد قابل طرح است:
۱-       ایشان می خواسته اند باب گفتگو با من را با این «سوال» باز کنند.
۲-       خواسته اند با این «سوال» از دیگرانی که طی سال های گذشته به قصد ترور شخصیتی، من را مورد حملات قلمی خود قرار داده اند، عقب نمانند.
٣-       نامبرده با واژه ی «راهنمایی» مشکل دارند و راهنمایی یک نهاد در رعایت حقوق دموکراتیک اعضایش و همچنین پایبندی آن نهاد به رعایت حق مسلم کارگران در دانستن موضوعاتی که به آنها مربوط می شود را جرم و دلیلی بر حمایت از عملکرد های ناصواب رهبری آن تشکیلات می داند!
۴-       خواسته است با طرح دیگری به اعتبار خود و یا نقد وارده اش به کانون بیفزاید.
۵-       می خواهد به مخاطبین خود گوشزد کند که گویا اکبری از قماش این جماعت سخنران است و احتمالا گوشه چشمی به توجهات ارباب قدرت دارد.
۶-       اصلا قصد و انگیزه ای در کار نبوده و یک اشتباه لپی از آدمی جایز الخطا سر زده است.
بسیار خرسند می شوم اگر پای دلیل اول و سوم درمیان باشند. چرا که درمورد دوم ایشان نیز چون دیگران ارز و آبروی خود را برده و زحمت مارا داشته اند. درمورد چهارم نیز قطعا به خطا رفته اند چرا که تنها نقد ایشان آنقدر نکات قابل تامل داشت که می توانست برایش کسب اعتبار کند. در مورد پنجم اما با شرح مختصری از خود میخواهم آب پاکی را برای همیشه روی دستان ایشان و همانندگانشان بریزم و سپس به اصل صورت مساله «راهنمایی» کانون خواهم پرداخت. اما قبل از هرچیز اطمینان دارم که این انگیزه یک اشتباه لپی نیست.

با اجازه ایشان من ۵۷ ساله ام و از این مدت عمر چهل و یک سالش با کار و زحمت در آمیخته ام و از این سال های کار، بیش از سی و چهار سالش را (یعنی از شانزده سالگی) به عنوان نیروی کار متخصص و آموزش دیده کارگری کرده ام. درحالیکه با پنجاه سال سن و سی سال و هشت ماه سابقه موجود بیمه موجود (متاسفانه سه سال و چهار ماه از این سابقه هزینه بی سامانی تامین اجتماعی شد و گم شد) بازنشسته شدم و در ادامه برای آنکه هم بتوانم از تجارب و تجربیات فنی خود بهره ای به خود و دیگران رسانده باشم و هم کمکی به وضع معیشتی خود کرده باشم، امروز در زمزه دارنده ابزار کار و یا به قول دوستان کارفرمایان خرد قرار گرفته ام و بودجه ی تهیه ی ابزار کار را نیز نه با ارثیه پدری (که پدر نیز کارگر راه آهن بود و جز رخت کارگری چیزی برای من و باقی خانواده به جای نگذاشت) و نه با کسب دیناری وام و اعتبار دولتی و جز آن که با استفاده از دسترنج سالیان کار گرد آمد. به همین دلیل وامدار هیچ دولتی نبوده و نخواهم بود هرچند اگر از اعتبارات هم استفاده می کردم چنین نمی بودم. ازاین بابت نیز افتخاری نصیبم شده و آنهم اینکه آن بخش از دانسته هایم را که در لباس کارگری نمی توانستم به کمک تجربه به دست آورم در این لباس عاریتی فرا گرفتم و به قول معروف درس اقتصاد سیاسی را نیز در حد توان فرا گرفته ام و از این بابت نیز شاید بتوانم برای طبقه ای که درآن زاده شده ام و زیسته و بارور شده ام و خود را عضو کوچکی از آن می دانم مفید باشم. در مجموع چهل و یکسال است که کار می کنم. علاقمند بودم پس از بازنشستگی به کاری شایسته تر از کار با آهن و فولاد بپردازم. در جاهای دیگر قاعده بر این است که افرادی چون من پس از دوره اشتغال و به هنگام بازنشستگی اگر بخواهند میتوانند در راستای دفاع منافع طبقاتی خود و همقطاران در اتحادیه ها و کانون های صنفی –طبقاتی خود حضور و نقش داشته باشند اما در ایران ما متاسفانه شاغلین هم چنین امکانی را ندارند و فعالیت سندیکایی و اتحادیه ای از سوی دولت عملا ممنوع و محدود به همین کانون ها و شوراها و انجمن ها شده است.
درآستانه بیست سالگی بزرگترین تجربه مبارزاتی ام (نه اولین آن) منجر به پیگرد و اخراج از کار شد و از آن روز در زمره پیشاهنگان صنفی و داوطلبین روشنگری در امر کنشگری طبقاتی در آمدم و امروز برخود می بالم که در مقابل هیچ قدرت و نیرویی کرنش نکرده و همواره حق طلبی و حق جویی راهنمای زندگی ام بوده است و مباد آن روز که غیر از این باشد.
درویش را نباشد برگ سرای سلطان       ماییم و کهنه دلقی کاتش بر آن توان زد
قد خمیده ی ما سهلت نماید اما            برچشم دشمنان تیر از این کمان توان زد

و اما جریان «راهنمایی» که ظاهرا پاره ای با آن مشکل دارند برمی گردد به دو مطلبی که در همین صفحه نگاشته ام اولی باعنوان «کانون انجمن های صنفی در بوته نقد» جمعه ۵ آذر ماه سال ۱٣٨۹ دومی «کانون عالی انجمن های صنفی کارگران پاسخ دهد!» جمعه ٣۱ تیر ماه سال ۱٣۹۰. در مطلب اول به چگونگی شکل گیری کانون پرداخته ام و در ابتدای آن با یک پرسش کلیدی نوشته ام که: متاسفانه در شرایط کنونی ظرفیت پذپرش حق آزادی تشکل به نقطه صفر رسیده است تا به آنجا که حتی نهادهای ویژه ی رفاهی کارگران چون تعاونی های مصرف و مسکن را هم برنمی تابند این اولین پرسش است که چگونه در چنین شرایطی کانون عالی انجمن های صنفی برپا می شود؟ و در ادامه به تشکیل کانون عالی انجمن صنفی کارگران از زوایای زیر پرداخته ام:
۱. زمینه ساز چنین تحولی چه بوده است؟
۲. روند پیش از برپایی مجمع چگونه بوده است؟
٣. فراخوان به مجمع چگونه بوده و مراحل انتشار رسانه ای این فراخوان به چه ترتیب پیش رفته است؟
۴. آیا اساسنامه این کانون قبل از تصویب در اختیار انجمن های کارگری قرار گرفته است؟
۵. مجمع عمومی چگونه برگزار شد؟
و در هر مورد توضیحاتی داده ام و در پایان دو اشکال اساسی از مجموعه اشکالات مورد توجه جدی قرار گرفته است. اول این که: آنچه از این گزارش بر می آید اینکه در برگزاری مجمع به سنت های دموکراتیک سندیکایی بی توجهی شده است و ناظر انتخابات در چگونگی کار مجمع عمومی دخالت کرده است و در رفع ابهامات در موادی از اساسنامه اظهارات مخالفین شنیده نشده است. این امر برای یک ناظر خارجی به معنای آنست که سایه وزارت کار برسر مجمع بسیار سنگینی می کرده است به گونه ای که درقدم اول شکل گیری این نهاد کارگری استقلال در برگزاری مجمع خدشه دار شده است. و دوم آنکه: از اشکالات ماهوی مهم وارد براین مجمع نیز میتوان به حضور انجمن صنفی کارفرمایان و خویش فرمایان در کانون اشاره داشت. به گزارش ایلنا در تاریخ ۲۴/۷/۱٣٨۹ یکی از اعضای هیات موسس کانون عالی خواستار برطرف شدن ابهامات مجمع شده است. آقای هادی ابوی رییس کانون انجمن های صنفی کارکنان فنی داروخانه ها حضور افراد خویش فرما و کارفرما در ترکیب انجمن های عضو کانون عالی انجمن های صنفی کارگری به عنوان یکی از ابهامات به مجمع یاد می کند ومی گوید: «درحال حاضر در ترکیب انجمن های صنفی چون ایمنی و بهداشت، استادکاران ساختمان و رانندگان افرادی باماهیت کارفرما و خویش فرما عضویت دارند» وی بابیان اینگه حضور چنین افرادی در هیات مدیره و بازرسان کانون عالی انجمن های صنفی کارگری باعث نگرانی است افزود: کارگران صنوف برای پیگیری مطالبات خود به نمایندگان واقعی نیاز دارند. در پایان این مطلب نیز این نکته یا یادآور شده ام که نمایندگان نباید و نمی توانند در عین نمایندگی خود را قیم کارگران بدانند و با ارایه چند سطر زیر نوشته ام را به پایان رسانده ام. بخوانید:
گو اینکه اگر فضای مجمع پذیرای رسانه های خبری بود به یقین همه آنچه در مجمع گذشته است به روشنی برای کارگران که صاحبان اصلی این سازمان ها باید به حساب آیند قابل درک می بود و هدایت این سازمان به سود کارگران و به دست خودشان امکان پذیرتر می نمود. در عین حال باید این واقعیت راهم خاطر نشان کرد که متاسفانه این روش که حتی نمایندگان کارگران هم گاه خود را قیم آنان میدانند را یادآور شد و به ایشان یادآورشد که رابطه نماینده با آنان که او را دراین جایگاه نشانده اند رابطه ایست که برابر حقوقی را همواره قوت می بخشد و یکی از مهمترین مطالبات نانوشته کارگران این است که «دانستن حق مسلم کارگران است».
در نوشته دوم یعنی «کانون عالی انجمن های صنفی کارگران پاسخ دهد!» دستمایه ی این نوشته باز هم نقد کانون عالی انجمن های صنفی است که به بهانه ی اصلاح قانون کار توسط دولت و برخورد کانون به این اصلاحیه نگاشته شد. من ترجیح می دهم پنج پرسش اساسی این نوشته را با نتیجه گیری پایانی آن در اینجا تکرار کنم. ضمن آنکه از خوانندگان این صفحه می خواهم با مراجعه به وبلاک حقوق کار در ایران این دو مطلب را مرور کنند و اما نقد دوم و پرسش از کانون عالی:
... در نتیجه می توان برداشت کرد که این اصلاحیه در ادامه همان سیاست هاست و با توجه به دلایل و قرائن منطقی هم به نظر می آید که اصلاح این قانون محدودیت های بیشتری برای کارگران ایجاد کند. مهم ترین این دلایل عدم انتشار بیرونی اصلاحیه برای آگاهی افکار عمومی کارگران و مزد و حقوق بگیران تحت پوشش مقررات وزارت کار است. با توجه به اینکه روشن نیست که در باره چه چیز باید نظر داد و اینکه آیا نظرات پیرامون ضعف ها وناکارمدی های قانون فعلی تا چه اندازه مورد توجه دولتی قرار می گیرد که تا همین حالا هم به قانون کار و قانون اساسی در باره حقوق کارگران به عنوان بخشی از ملت عمل نکرده است آیا منشاء اثری خواهد بود یا نه؟ اما روی سخن من در اینجا نه دولت که کانون عالی است و درست تر آن دیدم که با کانون به عنوان یک نهادی که خود را نماینده بخشی از جامعه بزرگ کارگران می داند به گفتگو بنشینم و انتظار دارم کانون به این نکات به عنوان نظری کارشناسانه، به درستی و فارغ از هرگونه پیشداوری توجه کند. این گفتگو را با چند پرسش اساسی آغاز می کنم. امید آنکه فضای مناسبی برای پیشبر آن به وجود آید و اما پرسش ها:
۱-      تا چندی دیگر کانون یکساله می شود و با توجه به چگونگی شکل گیری آن که با حضور پررنگ نمایندگان وزارت کار همراه بود این کانون از نظر مسوولین باید دارای اعتبارنامه و برخوردار از تمامی حقوق قانونی یک نهاد رسمی باشد و نه تنها دولت موجودیت آن را به رسمیت بشناسد بلکه مطابق همه قوانین داخلی و همه مصوبات بین المللی، به عنوان یکی از طرف های ذی نفع در روابط سه جانبه پاسخگو این کانون بوده و او را در اخذ تصمیمات در روابط کارگری در باره همه ی حقوق کار مشارکت دهد. حال چگونه است که این نهاد «به عنوان نماینده بخشی از جامعه بزرگ کارگران و یکی از شرکای اجتماعی سه جانبه گرایی» از کمترین حق یعنی باخبر بودن و اطلاع رسانی درست و به موقع از موضوعی تا این پایه مهم محروم است؟
۲-      در روابط بین سازمان های کارگری از خرد تا کلان مناسباتی وجود دارد که علی الاصول باید در اساسنامه این سازمان ها رسمیت یابد. اینکه کانون عالی با انجمن های کارگری که این کانون از دل آن ها برآمده چگونه روابطی را برقرار می کند، موضوعی است که از قضا در این گونه موارد به عنوان یک راهکار اساسی باید مورد توجه قرار گیرد. کانون باید انجمن های صنفی را در جریان اصلاحیه قرار دهد و از آن ها بخواهد تا با در دست داشتن نظرات در جلسات و گردهم آیی ها و سمینارهایی که این کانون برپا میکند به ارائه نظرات خود که قاعدتا نظرات کارگران زیر مجموعه آنان نیز است و درباره اشکالاتی است که با آن برخورد مستقیم داشته اند و در زندگی شان تاثیر گذاشته است، بپردازند و از دل آن مواردی را به عنوان خواست کارگران در اصلاح قانون کار به دولت و همه ذی نفع ها ارائه دهند. کانون عالی که متاسفانه نتوانسته است رونوشت اصلاحیه مورد نظر دولت را برای کارشناسان و اساتید فن ارسال کند، چه راه هایی را برای آگاهی کارگران تحت پوشش خود و مشارکت دادن آن ها در این باره پشت سر گذاشته است و اگر با ادامه این روند در اصلاح قانون کار توسط مجلس، موادی به زیان کارگران تصویب شد کانون چه جوابی برای کارگران دارد و چگونه انتظار دارد که کارگران در دفاع از حقوق از دست رفته قانونی خود پشتیبان کانون باشند؟
٣-      کانون حق دارد تا به برگزاری جلسات عمومی و فوق العاده برای بررسی موضوعات و مشکلات پیش رو اقدام کند و در آن جلسات علاوه بر حضور اعضا در سطوح مختلف از کارشناسان و اهل فن دعوت به عمل آورد و به این وسیله ضمن اطلاع رسانی گزارش رویدادهای مهم از خرد جمعی گرد آمده در اجلاس با رعایت حقوق اعضا بهره مند شود. در آستانه یک سالگی کانون و با توجه به رویدادهای اخیر مانند اجلاس بین المللی سازمان جهانی کار و حضور کانون در آن اجلاس و مهمتر از آن در باره تعیین حداقل دستمزد کارگران برای سال ۹۰ در پایان سال ٨۹ و نقش کانون در مصوبات آن و نقاط ضعف در روابط سه جانبه در تعیین حداقل دستمزدها چه اقدامی کرده است؟ میزان تاثیر گذاری کانون در این عرصه ها نشان می دهد که دولت تا چه اندازه پذیرای پیشنهادات و نظرات کانون در روابط سه جانبه است. آیا کانون در باره این موارد به انجمن های صنفی و از طریق آن ها به کارگران گزارش عملکرد خود و شرکای اجتماعی اش را داده است؟
۴-      گردش کار اطلاع رسانی در کانون باید به گونه ای باشد که هر موضوعی در باره روابط کار در کمترین زمان ممکن به آگاهی کارگران برسد و چنانچه موضوع با اهمیتی مانند آنچه در دستور کار دولت برای «اصلاح» قانون کار است به اطلاع کارگران نرسیده و جامعه کارگری در باره آن برای نقد و بررسی نیازمند زمان کافی است که در اختیار ندارد کانون موظف است تا با چانه زنی و مذاکره با دولت هم از سیاست پیشبرد این مهم توسط دولت اطلاع یابد و دولت را موظف به انتشار عمومی آن قبل از ارسال به مجلس کند و هم با دریافت امتیاز مناسب زمانی برای اعلام نظرات کانون از راه دریافت نظرات زیر مجموعه خود و کارشناسان مورد وثوق، طرح زمانبندی خود را پیرامون این موضوع به دولت بقبولاند. آیا کانون چنین کرده است؟   
۵-      یکی ار راه هایی که کانون می تواند از طریق آن از مشکلات کارگران آگاهی یابد و در حوزه ی تغییر قوانین و از جمله تغییر و یا اصلاح قانون کار از آن سود جوید شرکت و حضور در جلسات حل اختلاف و دادگاه هایی است که کارگران در آن ها به دفاع از خود می روند. متاسفانه هنوز در دادگاه ها و هیات های حل اختلاف از نمایندگان کانون و انجمن های صنفی کارگری خبری نیست. این درحالیست که در اینگونه دعاوی بیشترین مواردی که دنبال میشود به نقض حقوق کار می انجامد و این امکان وجود دارد که درصد قابل توجهی از این گونه موارد یا به خاطر ضعف قانونی و یا بی اطلاعی نمایندگان از مواد قانونی صورت گیرد. تجمیع و گردآوری موارد نقض حقوق کار در شرایطی که نمایندگان کارگری در هیات های حل اختلاف حضور فعال دارند و در انجمن ها و کانون آن را بازتاب می دهند می تواند مورد بررسی و نقد قرار گیرد و به روشی متداول و مستمر برای بازخوانی قانون و یافتن نقایص و ضعف های آن بیانجامد. چرا نمایندگان کانون و انجمن های صنفی به رغم اعتبار قانونی و حقوقی هنوز هم در این عرصه حضور ندارند و به چه دلیل این مهم از سوی هر کس و نهادی و به هرانگیزه ای رعایت نشده است و کانون در این باره چه کرده است؟
این بخشی از پرسش هایی است که پرداختن به آنها می تواند کانون را در آستانه یک سالگی اش از انفعال برهاند و یادآور شود که صرف ایجاد کانون برای نمایندگی کارگران کافی نیست و چنانچه در راستای دفاع از منافع کارگران کوتاهی شود نه تنها سرنوشتی بهتر از کانون شوراهای اسلامی کار نخواهد داشت بلکه به اعتبار نهادهای صنفی و فعالان کارگری که صادقانه در ایجاد کانون نقش مثبت داشته اند لطمه خواهد زد.

حالا آقای کوهستانی و همانندگانشان چه پاسخی دارند؟ کجای این نوشته ها بی توجهی به منافع کارگران و کودکان کار و کارگران زندانی است. باکدام دست بر دیده کارگران خاک افشانده می شود؟ من را با سخنانی درباره ایشان که عضو سالیداریتی سنتر باشند و یا عضو اتحادیه کارگری کانادایی باشند،کاری نیست. ایشان حق دارند عضو هر تشکیلات زرد به ظاهر کارگری باشند. اما آنجا که به خاطر آزادی بیانی که در خارج از ایران دارند بر کسانی که با برخورداری از کمترین امکانات رسانه ای و آزادی های فردی و اجتماعی در تلاش برای آگاهی بخشی به کارگران در راه بهبود خواهی و بهزیستی شان کوشش می کنند، بی پروا و ناجوانمردانه می تازند، قطعا و حتما سخن ناگفته بسیار است. این را از آن بابت می گویم تا ایشان بدانند که بسیار بیشتر از آنکه گمان می کنند نیاز برای کسب اعتبار در جامعه کارگری ایران دارند و بیش از هر چیز باید به اثبات برادری خود بپردازند تا شاید مطالبه ی ارثیه پدری برایشان ممکن شود.
اما آنچه مهم است نه اظهارات مبهم و سربسته نامبرده درباره «افرادی همانند اکبری» که ناتوانی ایشان در هضم اندیشه های کنشگرانی است که می کوشند با حداقل امکانات و با به جان خریدن همه خطرات و تبعات موجود در راه فعالیت به سود توسعه و گسترش آگاهی و سازمانیابی کارگران، آن ها را یاری بخشند.
دانستن این موضوع خیلی سخت نیست که راهنمایی یک نهاد کارکری به هر میزان از استقلال یا وابستگی اش با غیر، امری چند وجهی است. اول آنکه آن نهاد و اعضای زیر مجموعه ی آن در می یابند که برای رسیدن به اهداف آن مجموعه از چه بپرهیزند و به چه روی آورند و چه تاکتیک هایی را برگزینند که منافع آنی و آتی کارگران عضو آن تشکیلات را به دنبال داشته باشد. دوم آنکه با آگاهی بخشی به کارگران عضو از راه نقد منطقی و مستدل توانایی کنترل و هدایت نهاد مربوطه را در اعضا بالا می رود و توانمندی حوزه عمومی و کلیت تشکیلات را در برخواهد گرفت. سوم آنکه خاطر نشان می شود که شیوه های غیردموکراتیک در کاربست تصمیمات نمایندگان به زیان کارگران و به سود طرف مقابل آنها اعم از کارفرمایان یا دولت کارفرمایی است. چهارم آنکه به این نمایندگان و هیات اجرایی این نهادها همواره یادآوری می شود که چشمانی باز همیشه ناظر بر رفتار و عملکردهایشان در همه حوزه هایی است که وظیفه نمایندگی در آن بخش ها به ایشان واگذار شده است و در صورت مشاهده کج روی ها با نقدهای درست، افشاگر رفتار نادرست شان خواهد بود. پنجم آنکه با ادامه نقد و ارایه نظرات منطقی، فرصت طلبی و اقدامات سودجویانه فردی از جایگاه اجتماعی که نماینده احراز کرده است، آشکار می شود. این تنها پاره ای از اهدافی است که از «راهنمایی» یک نهاد به دست می آید.
نقطه مقابل چنین برخوردی شعارپردازی و سرخ نمایی است که به دلیل تاثیرات آنی ممکن است در مقاطعی سودمند باشد اما از آنجا که چیزی را تخریب کرده ای و چیزی به جایش ننهاده ای با فرض آنکه انسانی صادق و مسوول و آگاه و یار کارگران باشی و نخواسته باشی از نمد کارگران کلاهی دست و پا کنی و در بهترین حالت و کمترین زیانبخشی تنها کارگران عضو را به بدبینی و بی اعتمادی از تشکیلات کشانده ای. امری که هم سرمایه داران و حامیان دولتی شان را راضی و خرسند خواهد کرد و هم میدان تاخت و تاز فرصت طلبان سودجو را در مقام نمایندگی بیمه عمر می کند. چیزی که سال هاست بر زندگی کارگران سایه افکنده است.
آقای کوهستانی و همانندگانشان باید بدانند در هواداری از کارگران دو گونه برخورد وجود دارد اول آنکه کارگران را درخدمت سیاست می خواهد درنتیجه به همه ی شیوه ها دست می زند تا از این نیروی بالقوه و بالفعل در راه سیاستی که دنبال می کند، سود جوید و دیگر آنکه سیاست را در خدمت طبقه کارگر می خواهد و در نتیجه همه سیاست های ممکن و ساختارهای مناسب را برای خدمت به کارگران درک می کند و می آموزد،به کار می بندد، آموزش می دهد، مادیت می بخشد و در ظرف های کوچک و بزرگ تشکیلاتی می ریزد تا کارگران با به کاربست درست و بسته به شرایط موجود در راه تعالی خود و طبقه گسترش یابنده شان از آن بهره برداری کنند.
آقای کوهستانی من مدعی ام و ثابت کرده ام در دسته ای قرار دارم که سیاست را درخدمت طبقه کارگر می خواهد و سنجه ی ترازویم برای وزن کردن دیگران و دوست گزینی و هم صحبتی با دیگران این است. شما می توانی نشان دهی که در دسته ی اول نیستی؟