نگاهی از زاویه روانشناسی سیاسی
به انتقادهای وارده بر بیانیه حزب دمکرات


آسو عباس زاده


• حزب دموکرات از هیچ کشوری درخواست حمله ی نظامی به ایران را نکرده، که اگر هم می کرد از نظر من پدیده ی عجیبی نمی بود. شکست فاشیسم آلمان در جنگ دوم جهانی تنها با اتحاد متفقین ممکن بود، فاشیسمی که می رفت توحش و نژادپرستی را سرور جهان سازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣ دی ۱٣۹۰ -  ۲۴ دسامبر ۲۰۱۱


      حزب دموکرات کردستان به عنوان یکی از احزاب بانفوذ و با دامنه ی فعالیت سیاسی برای آزادی و دموکراسی در ایران و بالاخص کردستان، چندی پیش از طریق انتشار یک بیانیه خواستار حمایت بین المللی یا به تعبیری دقیق تر حمایت جامعه ی جهانی در راستای حل بحران دیرینه ی سیاسی کردستان در خاورمیانه شد. بحرانی سیاسی که چهار کشور خاورمیانه را با قبول هزینه های بیشمار به دلیل خودداری از به رسمیت شناختن حقوق سیاسی کردها در طول سده ی اخیر به چالشی جدی طلبیده است. در ذکر دلایل انتشار چنین بیانیه ای مطلب فراوان است که موضوع بحث ما نیست ، اما پر واضح است که هجوم همه جانبه ی دستگاه نظامی جمهوری اسلامی ایران و ترکیه به بخشهای وسیعی از خاک کردستان از زمین و هوا بدون در نظر گرفتن موازین بین المللی در انتشار این بیانیه بی تاثیر نبوده و البته تنها دلیل آن هم نبود.
پس از انتشار آن بیانیه از برخی از رسانه های جمهوری اسلامی گرفته تا نیروهای سیاسی مخالف این رژیم از هر طیفی از چپ رادیکال و میانه رو تا لیبرال و جمهوریخواه، اصلاح طلب و نواندیش تا نیروهای ملی مذهبی، سلطنت طلبان و تقریبا اکثر جریانات و فعالین سیاسی ایرانی با بهره گیری از رسانه های فارسی زبان، واکنشهای متعدد و البته مشابه در محتوا در برابر بیانیه ی حزب دموکرات کردستان نشان دادند. بعضی از واکنشها به قدری عجولانه، ایدئولوژیک و هیجانی بودند که حتی در برخی موارد راه به تهدید و ناسزاگویی و نوعی ادبیات سیاسی نادرست و غیر متداول و به دور از منطق هم برد.
براستی چرا این بیانیه این چنین سرو صدا به پا کرد؟ چرا جناحها و نحله های سیاسی در داخل و خارج در نقد آن به شیوه ای تند و ناعادلانه زبان گشودند؟ فصل مشترک منتقدان بیانیه چه بود که جریانات متنوع را در ضدیت و رد بی چون و چرای محتوای آن همداستان کرد؟ براستی چرا همه در بررسی و به اصطلاح نقد آن تنها به یک جنبه ی آن اشاره کردند و چرا همه در تعبیر و تفسیر آن به مغلطه ی همیشگی گرفتار شدند؟ اشتباهی که همیشه دفاع کردستان را به هجوم و جنگ افروزی و درخواست کمک از هم پیمانان داخلی و خارجیش را به دعوت به اشغال کشور تفسیر می کند. این بیانیه کدام بخش ضمیر ناخودآگاه این دسته‌ از ایرانیان را برآشفت که آنانرا به حمله و تهدید و تکفیر یکی از دموکراتیک ترین و باسابقه ترین احزاب فعال در صحنه ی سیاسی ایران واداشت؟
این پرسشها و اتمسفرسیاسی مسموم و نه چندان روشن موجود مرا بر آن داشت تا آن را از زاویه ای دیگر بنگرم و قضاوت را به مخاطبان واگذارم تا بلکه راه دشوار مبارزه برای کسب آزادی در این سرزمین بیشتر از این با سدهای درونی ناخودآگاه مسدود نشود، سرزمینی که از فرط خودمحوری و مالیخولیای نشات گرفته از تاریخ آلوده شده به ایدئولوژی، هر نوع استبداد ممکن و شناخته شده بشری را تجربه کرد ولی هرگز نسیم آزادی، صورت نحیف و خسته ی ساکنانش را نوازش نکرد.
برای واکاوی این موضوع بایستی به چند جنبه ی مهم اشاره کنم که به نوعی ما را در درک و فهم بطن این واکنشها یاری رسان خواهند بود و بدون در نظر گرفتن همه ی آنها نمی توان به تبیین پرسش این نوشتار پرداخت.
- شرایط زمانی انتشار بیانیه و خارج هراسی
- فشار روز افزون جامعه ی جهانی بر رژیم تهران
- وزنه ی سیاسی کردستان در آینده ی ایران و اضطراب ناشی از آن
- روانشناسی ایدئولوژی تمامیت ارضی
مورد اول شرایط زمانی انتشارآن بیانیه است که در پی دخالت نظامی ناتو در لیبی، صورت گرفت. اگر چه انتشار بیانیه ی مذکور به‌ مناسبت پیروزی قیام مردم لیبی این شبهه را به ذهن متبادر می کند که حزب دموکرات از یک نیروی خارجی برای مقابله با جمهوری اسلامی دعوت می کند،اما واقعیت چیزی جز آن است که از طرف برخی افراد و جناحهای سیاسی ایرانی به غلط چنان بزرگنمایی شده است. شاید تایید همکاری وسیع غربیها در قالب ناتو با مردم کشور لیبی در سرنگونی دیکتاتوری قذافی از سوی بیانیه ی حزب دموکرات ، ایرانیان منتقد آن بیانیه را برا آن داشته که چنین با لحن نه چندان دیپلماتیک به آن نه خرده بلکه هجمه برند. هر چند که روی سخن بیانیه نه یک سازمان نظامی مثل ناتو بلکه معتبرترین نهاد سیاسی بین المللی یعنی سازمان ملل متحد است که در واقع یکی از زمینه های توافق شده در آن اعمال اقدامات در جهت دفاع از ملتها یا کشورهایی است که به نوعی مورد تهاجم دولتهای دیکتاتور و زیاده خواه قرار می گیرند، اما حتی این نکته ی بدیهی نیز عمدا یا سهوا مورد غفلت منتقدان بیانیه قرار گرفت.
حال پرسش این است که منتقدان بیانیه ی حزب دموکرات کردستان چرا اینقدر نسبت به تمثیل مورد لیبی در بیانیه واکنش نشان دادند؟ بی شک همه می دانیم که آنان نیز با نیروهای سیاسی کردستان در سرنگونی رژیم توتالیتر و تروریست جمهوری اسلامی ایران همرای اند، اما چرا تلاشهای جامعه ی بین المللی برای توقف رژیم را به شدت رد می کنند؟ هراس از آن به قدری زیاد است که برخی به صراحت بیان داشته اند که در صورت بروز هر جنگی علیه جمهوری اسلامی ایران، دوشادوش پاسداران ولایت مدار در برابر خارجیان خواهند جنگید.
نشانه ها حاکیست که صحبت از ویرانی جنگ و آثار آن بر مردم که مرتبا از جانب آنان در استدلال رد دخالت نظامی مطرح می شود بهانه ای بیش نیست بر پوشاندن هراسشان از مرحله ی بعد از آزادی ایران، که در آن تقسیم حاکمیت بین ملیتهای ساکن جغرافیای ایران قطعی و غیر قابل بحث خواهد بود. وضعیتی که در آن نظام سیاسی نوین به بالادستی ملتی بر ملتی دیگر مهر پایان خواهد زد و تمرکزگرایی را به زباله دان تاریخ خواهد ریخت. از طرفی دیگراگر آنان در این ادعای خود مبنی بر نگرانی در مورد آثار ویرانگر جنگ که بر ما هم پوشیده نیست صداقت داشتند چرا در نقد و محکوم کردن اقدامات سبعانه ی نظامی ایران در منطقه ی کردستان که اتفاقا در چند ماه اخیر شاهد یکی از وسیع ترینشان بودیم لب به اعتراض نگشودند؟ جنگ، جنگ است چه در تهران چه در کردستان یا هر جای دیگر. اگر این شایسته ی محکوم کردن است آن دیگری هم باید محکوم شود. چرا با دیدن همکاریهای گسترده ی نظامی ایران و ترکیه در تحمیل جنگ بر کردستان که گاهگاهی به شکستن حریم ایران از جانب ارتش ترکیه نیز منجر می شود کسی بر آشفته نمی شود؟
دوم فشار همه جانبه ی بین المللی بر رژیم از هر زمان ورشکسته تر جمهوری اسلامی ایران است که گاهگاهی با چاشنی تهدید حمله ی نظامی و پیش بینی سناریوهایی مانند عراق و ... همراه است. فشارها در سه حوزه ی مهم ترویج و تغذیه ی تروریسم در سطح جهان، سلاحهای اتمی و نقض همه جانبه ی حقوق بشر روز به روز بیشتر و جدی تر می شود به طوریکه احتمال استفاده از گزینه ی نظامی را از هر زمان دیگر بیشتر می توان حس کرد. حال با این اتمسفر و با در نظر گرفتن توهم توطئه، مشکل دیرینه در این سرزمین، تعبیر و تفسیر نادرست از این بیانیه نزد برخی از این افراد دور از انتظار نبود.
از آنچه که از رسانه ها می توان برداشت کرد می توان گفت که متاسفانه تلاش جهت پیشگیری از سخت و سفت شدن فشارهای جهان غرب بر رژیم ایران صرفا کوششی است از طرف لابی ایرانی ساکن در غرب، جهت جلوگیری از هر گونه تغییر نظام سیاسی در ایران که به نوعی خارج از کنترل کامل آنان باشد. لابی مذکور به خوبی می داند که در صورت به ثمر رسیدن این فشارها از جانب غرب، آینده ی ساختار قدرت در صحنه ی سیاسی ایران چند ملیتی، به یقین جزو اولویتهای آنان نخواهد بود. در واقع هر سناریویی مبنی بر تقسیم قدرت و تمرکز زدایی در آینده ی ایران با مخالفت رادیکال آنان روبرو می شود. دقیقا به این دلیل است که امروزه ما شاهد هشدارهای متعدد این لابی با گوشزد کردن در خصوص فشار بیشتر بر رژیم ایران هستیم که در قالب تومارها و بیانیه ها در محکوم کردن به اصطلاح دخالت خارجی ها خودنمایی می کند.   
گزینه ی مهم دیگر، وزنه و هژمونی سیاسی کردستان باالخص حزب با نفوذ دموکرات کردستان است که هر آینه محتمل مورد خطاب جامعه ی بین المللی جهت مشارکت در نظام سیاسی نوین در ایران قرار گیرد. نیروهای سیاسی اپوزسیون در داخل و خارج ایران نیک می دانند در صورتی که فرصت یک انتخابات سالم و آزاد در ایران و از جمله در کردستان پیش آید این احزاب بنا به محتوای اساسنامه شان، پیشینه ی تاریخی و برنامه های مبتنی بر ارزشهای مدرن مانند سکولاریسم و دموکراسی دست بالایی در جذب آرا مردم کردستان خواهند داشت، از اینرو استراتژیهای خرد و کلان این احزاب همواره زیر نظر و نقد دایمی فعالین سیاسی ایران بوده و هست. اشراف سیاسیون ایرانی بر قدرت و نفوذ سیاسی این احزاب را به سهولت می توان در گفتمان سیاسی آنان ردیابی کرد. این امر به قدری واضح است که در نشستها و مصاحبه های سیاسی با رهبران و سیاستمداران کرد، پرسش در مورد سطح درخواست سیاسی کردها در ایران و به عبارتی دقیق تر کسب اطمینان از عدم درخواست استقلال از ایران، امروزه به سربند گفتگوها و مصاحبه های رسانه های ایرانی در داخل و خصوصا در خارج تبدیل شده است. این امر به قدری کمیک است که تو گویی با اظهارات یک فرد در یک مصاحبه، سرنوشت ملت کردستان رقم خورده است! غافل از اینکه این سبک پرسش و سعی در شنیدن جواب دلخواه، یک مکانیزم روانشناختی بیش نیست که موقتا از اضطراب تمرکزگرایان می کاهد.
بنابراین اپوزسیون ایرانی از وزنه ی احزاب سیاسی کردستان و پتانسیل موجود در آنان به خوبی آگاه است و همه می دانیم که مشکل بتوان این ظرفیت را در میدان سیاسی آینده ی ایران نادیده گرفت ولو اینکه حداقل اقناعی و موقت برای کردستان فدرالیسم باشد. آیا آنان ایرانی را که در آن همه ی ملتها و لایه های مردم در قدرت مشارکت دارند و منابع به طور مساوی بین مردم تقیسم می شود را برای مدل سیاسی آینده ی ایران نمی پسندند که چنین به مقابله با درخواست کمک سیاسی کردستان از جامعه ی بین المللی حتی به شکل غیر نظامی اش برخاسته اند؟
بی شک هیچ فرد و نیروی سیاسی منطقی و واقعگرا گزینه ی جنگ را در صدر برنامه های مبارزاتی خود قرار نمی دهد کما اینکه حزب دموکرات کردستان هم علیرغم برخی مخالفتهای داخلی در کردستان سالهاست که از این پتانسیل استفاده نکرده است. کدام فرد عاقلی برای رسیدن به خواستهایش به جنگ متوسل می شود تا زمانی که بتوان از گزینه های کم هزینه تر و مدنی تر و به دور از خشونت به اهداف دموکراتیک خود رسید؟ اگر در این بیانیه به مورد لیبی اشاره ای شده دقیقا بدین خاطر است که ما دیدیم که قذافی می رفت تا به قتل و عام مردم خودش دست بزند کاری که آنرا شروع کرده بود. از طرفی دیگر می توان به موارد یگر در خلال چند دهه ی اخیر اشاره کرد که در آن جامعه ی جهانی با قبول مسئولیت به دفاع از مردم بی گناه برخاسته است.
اما لایه ی پوشیده تر چرایی حساسیت و واکنشهای نه چندان واقع گرایانه ی برخی از فعالین سیاسی به این بیانیه، با بروز چنین مناقشاتی بیش از پیش نمایان می شود. روانشناسی افکار عمومی، روشنفکران و دست اندرکاران پهنه ی سیاسی ایران در داخل و خارج با تاکید بر خودمحوری و خود برتربینی مبتنی بر ایران یکپارچه ی فارس – محور، به عنوان یکی از فاکتورهای همیشگی رفتار سیاسیشان در خصوص کردستان و بقیه ی مناطق مانند آذربایجان و بلوچستان با جمعیتی بیش از نیمی از کل جمعیت ایران را نمی توان نادیده گرفت.
این پس زمینه ی روانشناختی یعنی هویت تمامیت خواه و تمرکزگرا در قرن اخیر با پروسه ی دولت-ملت تلاش در به هم چسپاندن ملل ساکن در این جغرافیا ولو به زور را در صدر برنامه های خود حتی به قیمت فروش آزادی به استبداد قرار داده است. تاریخ گواه آن است که به چه سان روشنفکران ایرانی تنها به خاطر تشکیل دولت-ملت و هراس از بقیه ی ملیتهای غیر فارس ساکن در این جغرافیا، استبداد چکشی رضاخانی را به همه ی مفاهیم زیبای مدرن مانند حقوق بشر، آزادی و ... ترجیح دادند. آیا نخبگان ایرانی باز هوای تکرار چنین اشتباهاتی در سر دارند که حاضرند حکومتی چنین جبار را تنها به خاطر جلوگیری از تقسیم قدرت و منابع، غیر مستقیم حمایت کنند؟ تبعات این خطای آشکار ناآگاهانه هم که باشد برای ما که سهل است، برای آیندگان خودشان هم نابخشودنی خواهد بود.
آنچه که در لابلا و در پس مباحث بر سر بیانیه ی حزب دموکرات کردستان آشکار و پنهان میتوان به کرات دید، تابوی دیرینه ی تمامیت ارضی ایران و حفظ یکپارچگی آن است. متاسفانه در یک سده ی اخیر سرنوشت دموکراسی و مشارکت سیاسی آحاد مردم، آزادی و حقوق بشر در ایران به این تابوی نامیمون گره خورده به طوریکه در چند مقطع تاریخی، حقوق سیاسی اقلیتها را به پای آن قربانی کرده اند. کشور چند ملیتی ایران در آغاز راه مدرنیته، نه تنها می بایستی همه را در قدرت شرکت می داد، بلکه باید این حق را نیز برای کردستان،آذربایجان و برخی مناطق عرب نشین جایز می دانست که اگر مایل به ادامه ی آن ساختار نبودند بتوانند در یک پروسه ی سیاسی سالم به استقلال دست یابند. نمونه ی این حقوق را ما در قوانین بیشتر کشورهای دموکراتیک می بینیم. در بریتانیا هر چهار دولت محلی جداگانه می توانند در صورت تشخیص مردمشان مستقل شوند. در دموکراسی کانادا این حق برای ایالت کبک محفوظ است و این در حالی است که فعالین سیاسی ایرانی هنوز حتی به ساده ترین شکل حقوق کردها که فدرالیسم باشد اعتراف نکرده اند که با ادعای آنان مبنی بر مدرن بودن و امروزی اندیشیدن فاصله ای عمیق و تامل برانگیز دارد.
ایدئولوژی پان ایرانیستی با غفلت عمدی از ترکیب پیچیده ی دموگرافیک این کشور و با سرکوب ممتد هر گونه حق خواهی با هر روش ممکن چنان ضربه ای به پیکره ی این سرزمین زده که امروزه اندشیه ی واگرایانه از جانب ترکها،کردها،اعراب و بلوچها صرفنظر از طبیعی بودن این حق برای آنان، از هر زمان دیگری بیشتر است. در واقع عدم به رسمیت شناختن حقوق سیاسی و همه جانبه ی غیر فارس در ایران بخصوص در چند دهه ی گذشته بنا به دلایلی به یک خودکشی سیاسی شبیه است تا به یک استراتژی فریبکارنه برای نگهداشتن قدرت به هر قیمتی که تاکنون شاهدش بوده ایم. بی شک تمرکز گرایی و هزینه ی آن برای دولتهای پی در پی ایران مانع بزرگی بر سر راه شکوفایی و پیشرفت این کشور بوده و هست، چرا که به قول کارل مارکس ملتی که به آزادی ملل دیگر معترف نباشد خود آزاد نیست. واقعیت عقب ماندگی ایران که امروزه بر کسی پوشیده نیست تبلور ریشه دوانیدن عمیق خودمداری در تعبیر و تفسیر حقوق دیگری نزد ایرانیان است.
اینها و علل دیگر گوشه ای از زوایای تاریک واکنش نامناسب به بیانه ی حزب دموکرات کردستان را روشن می سازد تا بلکه این مورد حداقل با خوش بینی من آخرین نمره ی تک رقمی کارنامه ی سیاسیون ایران باشد که نشان از استعداد نه چندان چشمگیرشان دارد در شروع و مدیریت یک پدیده ی مدرن مانند ناسیونالیسم که متاسفانه سر از فاشیسم و شووننیسم در آورده است. لازم به ذکر است که وضعیت سیاسی اسف بار فعلی ایران را نمی توان تنها محصول رژیم فعلی حاکم دانست، که مکررا برخی می خواهند خود را از نتایج تراژیکش بری معرفی کنند. مضافا نباید فراموش کرد که نیروهای چپ رادیکال و همچنین بخش عمده ای از ملی مذهبی ها و حتی لیبرالها در تثبیت، دوام و قوام این نظام قرون وسطایی نقش داشته اند که تشریح آن در این نوشتار نمی گنجد. زمزمه های برخاسته از لابی های ایرانیان برای جلوگیری از تحت فشار قرار دادن رژیم تهران حکایت دیرین از چاله به چاه افتادن نخبگان این سرزمین است که هراس از قدرت گرفتن عنقریب کردها در ایران آنان را به تکاپویی چنین واداشته که با چنین غلظتی دست رد بر سینه ی همکاریهای بین المللی زنند.
امروزه همه ی ما و البته جهان خارج نیز نیک می داند که در ایران و دیگر کشورهایی که خاک کردستان را در چنبره ی خود دارند چه بر سر این ملت رفته و می رود. کردها تحت تاثیر مشکل حل نشده ی سیاسی شان تقریبا در همه ی ابعاد اقتصادی-صنعتی، فرهنگی-آموزشی،اجتماعی و فردی در وضعیتی تراژیک به سر می برند. ملتی که تقریبا همه ی احزاب و فعالین سیاسی اش در تبعیدند، چندین بار مورد ژنوساید هولناک قرار گرفته، به استثنای جنوب کردستان در همه ی بخشهای دیگرش از خواندن به زبان مادری اش محروم است، تحت یک پروسه ی آسیمیلاسیون بسیار جدی و همه جانبه ازسوی دولتهای متعلق به‌ ملتهای مسلط فارس،ترک وعرب است، روزانه شاهد اعدام و دستگیری و شکنجه ی جوانانش است، از هر گونه حق مشارکت جدی سیاسی محروم است، مورد تبعیض و آزار و تحقیر آشکار و پنهان است، ملتی که هر آن تنها به دلیل پافشاری بر بدیهی ترین حقوق انکار شده اش تحت تهدیدهای نظامی (آخرین نمونه ی آن تهاجم نظامی ایران و ترکیه به بخشهایی از غرب و جنوب کردستان با تلفات انسانی و مالی فراوان) و اضطراب ناشی از آن به سر می برد، دهها تن از رهبران سیاسی،روشنفکران و فعالین مدنی اش به دست عمال و مزدوران جمهوری اسلامی ایران، ترکیه ، عراق و سوریه ( مورد اخیرش در سوریه با ترور رهبر حزب کردستانی «آینده» مشعل تمو) ترور شده اند. حال با این تجربیات هولناک که ملت کرد در زندگی روزانه اش رسوخ کرده چطور می توان انتظار داشت که به دفاع از خود برنیاید؟
حق دفاع مشروع مورد تایید همه ی فیلسوفان سیاسی است و به حکم ذاتی بودنش در همه ی قوانین مدرن نیز گنجانده شده است. جان لاک می گوید که اگر حاکمی بر آن آید که بی گناه قصد جانم کند من نیز بیدرنگ به دفاع از خود قصد جانش خواهم کرد. توماس هابز مردم را تنها به خاطر سلب حقوق ابتداییشان محق سرپیچی از دولت زورگو و لو به شکل استفاده از زورمی داند.
حزب دموکرات از هیچ کشوری درخواست حمله ی نظامی به ایران را نکرده، که اگر هم می کرد از نظر من پدیده ی عجیبی نمی بود. شکست فاشیسم آلمان در جنگ دوم جهانی تنها با اتحاد متفقین ممکن بود، فاشیسمی که می رفت توحش و نژادپرستی را سرور جهان سازد. دفاع ملتها و اتحاد دول در مبارزه با دستگاه نظامی هیتلر به قدری گسترده و همه جانبه بود که حافظه ی بشری هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. امروزه رژیم تهران چه از آن سیستم مخوف نازی های آنزمان کم دارد که ما در حفظش بکوشیم. از ادعای برتری ایدئولوژیکی بر بقیه ی جهان، تلاش و تبلیغ برای نابودی سایر کشورها و ملتها، شکنجه و اعدام مخالفان و نواندیشان داخلی، دوستی با خبیث ترین و فاسدترین سیستمهای سیاسی در جهان مانند روسیه، چین، سوریه، کره ی شمالی و چند کشور آمریکای لاتین با پس مانده های متعفن کمونیسم ورشکسته، یدک کشیدن عنوان بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان، یکی از فاسدترین اقتصادهای جهان، پشتیبان تروریسم در سراسر جهان و بیشمار عیب و نقص بر همگان آشکار همه و همه را با هم در خود دارد. پرسش جدی اینجاست که چه ویژگی ای در این حکومت هست که برخی را به تلاش در حفظش چنین به تکاپو واداشته است. بخشی از جواب این پرسش را در قدرتمندی بلامنازع این رژیم در نگهداری تمرکز قدرت در تهران و جلوگیری از تقسیم قدرت و منابع ایران بین ملیتهای موجود در ایران می توان یافت، خصوصیتی که برخی از فعالین سیاسی ایرانی از تایید ضمنی اش ابایی ندارند.
در پایان باید یادآوری کنم نقد متقابل به شرط به رسمیت شناختن و درک حقوق همدیگر کمک شایانی به شفافیت و بهبود اقدامات در راه رسیدن به دموکراسی می کند، ولی اگر دیگران چنین بی ملاحظه و خودمحورانه خود را محق دخالت در طرح ریزی راهبردی احزاب بدانند تا جاییکه بیانیه ای را برنتابند، ما در مقابل می توانیم تناقضات بیشمار آنان را در حوزه های مختلف به طور جدی به چالش بکشیم، امری که بنا به دلیل تمایل نیروهای سیاسی کردستان به حفظ یکپارچگی علیه دشمن مشترک یعنی جمهوری اسلامی تاکنون مسکوت مانده یا حداقل رسانه ای نشده است. امید می رود که در آینده دیگر شاهد این خطاهای تاکتیکی میان اپوزسیون ایرانی در پهنه ی نبرد با رژیم توتالیتر ایران نباشیم چه که در صورت دوام این گونه واکنشها علیرغم از دست دادن هماهنگی نیروهای مبارز، توجه به گزینه های دیگر در سیاست کردها به احتمال زیاد در دستور کار قرار خواهد گرفت.