تمرین دموکراسی


مارال سعید


• بسیار کسان که در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران محفوظات تئوریک خویش را در انطباق با شرایط آنروز ایران میدانستند و حاضر نبودند سر سوزنی از سرنگونی رژیم پهلوی پائین بیایند، اینروزها نیز در "بهار عربی" اکتسابات خویش از دمکراسی مدرن را که حاصل سالها اقامت در اروپا و آمریکاست، وحی منزل پنداشته و به کمتر از آن نیز رضایت نمی دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ آبان ۱٣۹۰ -  ۱ نوامبر ۲۰۱۱


بسیار کسان که در جریان انقلاب سال ١٣٥٧ ایران محفوظات تئوریک خویش را در انطباق با شرایط آنروز ایران میدانستند و حاضر نبودند سر سوزنی از سرنگونی رژیم پهلوی پائین بیایند، اینروزها نیز در "بهار عربی" اکتسابات خویش از دمکراسی مدرن را که حاصل سالها اقامت در اروپا و آمریکاست، وحی منزل پنداشته و به کمتر از آن نیز رضایت نمی دهند.
اینکه مردم تونس ٢٤ سال (با تفاوتهایی)، مردم مصر ٣٠ سال، مردم لیبی ٤٢ سال و مردم سوریه ٤١ سال فرصتی نیافته اند تا تمرینی برای دمکراسی داشته باشند، گویا برای این دوستان، محلی از اعراب نیست. تو گوئی این جامه ی دمکراسی ست که اینبار بر تن اندیشه های جزمی نشسته است.
دوستان، درخت دمکراسی پدیده ای نیست که از امروز به فردا و از امسال به سال آینده به بار نشیند. این نهال تنها در سایه ی مرارتها، بردباریها، کج و راست شدنها و تمرینات مکرر و البته مراقبتهای دلسوزانه ی باغبانان است که به درختی تنومند فرا خواهد روئید.
همین دمکراسیهای ناقصی که امروزه در کشورهای مختلف محل سکونت شما برقرار است یک شبه بدست نیامده. به جنبش زنان این کشورها نظر کنید، تابلوئی تمام نما از سیر حرکت دمکراسی در این جوامع است.
اشاره ای کوچک:
حق رای زنان: ۱- سوئیس ١٩٧١ ، ۲- ژاپن ١٩٤٨، ٣- ایتالیا ١٩٤٥، ۴- فرانسه ١٩٤٤، ۵- پرتقال ١٩٣١، ۶- سوئد ١٩٢١، ۷- ایالات متحده آمریکا ١٩٢٠، ٨- آلمان ١٩١٩ ، ۹- هلند ١٩١٩، ۱۰- بریتانیا ١٩١٨، ۱۱- دانمارک ١٩١٥، ۱۲- نروژ ١٩١٢، ۱٣- فنلاند ١٩٠٦،   
دور نشویم، نگاهی به اطراف حوزه ی محل زنگیمان بیفکنیم، ۹۹% ما ایرانیان از طریق دریافت پناهندگی سیاسی و یا اجتماعی (حقوق بشری) در اینجا ساکن شده ایم (به استثنای انگلیس، آمریکا و کانادا)، جند در صدمان دغدغه ی دمکراسی داریم؟ چند درصدمان در انتخابات محل زندگیمان شرکت می کنیم؟ چند درصدمان در انجمنهای ایرانی جمعیم؟ از کدامیک از اهرمهای موجود در محل سکونتمان برای رسیدن به مطالباتمان استفاده می نمائیم؟
و در یک کلام، تا چه اندازه در زندگی سیاسی- اجتماعی محل سکونتمان شرکت موثر داریم؟   
پاسخها خیلی ناامید کننده است! اینطور نیست؟
حال در فردا ی نامده، در ایران دگرگونی شود، فرضا ً ۵۰% این افراد به ایران بازگردند، فکر میکنید توان برپائی حرکتی دمکراسی خواهانه ای در آنها موجود باشد؟ نه!
آخر مائی که در این شرایط مهیا، هیچ تمرین دمکراسی نکرده و نمیکنیم در آن فردای نامده، چگونه میتوانیم در کارزاری به وسعت ایران با هفتاد و اندی میلیون جمعیت، و ده ها فرهنگ و خرده فرهنگ موجود در آن درآویزیم و به مردم بقبولانیم، دمکراسی مدرن، غایت آرزوی آنان است!
نظری به داخل کشور بیندازیم،
آقای حسن نراقی در کتاب «جامعه شناسی خودمانی» با ارائه آمار و ارقامی که همگی برگرفته از روزنامه های داخل ایران است، خصوصیات ایرانیان را چنین بر می شمارد: ۱- حقیقت گریز و پنهانکار ۲- ظاهرساز ٣- قهرمان پرور و استبداد زده ۴- خودمحور و برتری جو ۵- بی برنامه ۶- ریاکار و فرصت طلب ۷ - احساساتی و شعارزده ٨- متوّهم از توطئه ی دائم ۹- مسئولیت ناپذیر ۱۰- متوقع و ناراضی دائم ۱۱- حسود ۱۲- ناصادق ۱٣- همه چیز دان
اگر او حتی نیمی از این خصوصیات را به درستی برشمرده باشد، جای بسیار اما و اگر دارد که این دوستان غایت طلبِ دمکراسی خواه چگونه میخواهند در یک چرخش سریع، بر این خصوصیات فایق آیند؟ همانطور که امروز انتظار دارند نیروهای اپوزسیون کشورهای عربی بر آن فایق آیند!   
مثالی از خارج:
در سال ۲۰۰۱ سفری به شهر ماینز آلمان داشتم که متوجه شدم ایرانیان این شهر مدرسه ای برای بچه ها دایر نموده اند که در کنار آن والدین نیز هفته ای یکبار گرد هم می آیند. جمعی کوچک و بسیار گرم و صمیمی. بر اساس مقرارت شهری، این مدرسه نیازمند اساسنامه بود، تا بتواند از امکانات شهری بهرمند گردد. گفتند سه نفر را انتخاب کرده ایم که این کار را انجام دهند ولی موفق نمی شوند.
مشگل را جویا شدم. از قرار، خانمی که به یکی از جریانات چپ معتدل منتسب بود، اصرار داشت که در اساسنامه مفادی گنجانیده شود تا بتوان از آن در مناسبت های سیاسی نیز سود جست و آن دو دیگر نمی پذیرفتند.
بهرتقدیر بعدها باخبر شدم، آنها به نتیجه نرسیدند و آن مدرسه از هم پاشید و در نهایت تعجب همان خانم به صندلی شورای همآهنگی جمهوری خواهان ایران تکیه زد. بدون شک ایشان همان طرز تفکر را نیز با خود به این اتحاد حمل نموده. تفکری که خود محور و همه چیز دان است و تفاوتی بین یک مدرسه یا جمع خانواده گی و یک تشکل سیاسی قائل نیست، و در هر کدام که باشد، سعی خواهد نمود از گرده ی آن، سه عملکرد بیرون کشد.
مثالی از داخل:
جنبش یک میلیون امضا (که هیچگاه به یک میلیون نرسید) را با تاکتیک چهره به چهره و توضیح مطالبات قانونی زنان، که خلاقانه ترین روش در جنبشهای مطالبه محور ایران بود را بخاطر داریم، جنبشی که علیرغم رنجهای بیشمار فعالان، نتوانست به بار نشیند.
آیا بواقع موانع پلیسی- امنیتی باعث شد که آن جنبش به نتیجه مطلوب نرسد؟ نه!
زنان آماده گی آن را نداشتند که گامی در جهت مطالبات قانونی خویش بردارند.
اما آیا این مردمان که قرنهاست زیر یوغ استبداد زیسته اند، به راستی تمامی این خصوصیات را آگاهانه برگزیده و برمیگزینند یا به مرور ایام و در اثر تداوم استبداد در فرهنگشان رسوب نموده است؟
دوستان، در آن فردای نامده، از مردمانی که هیچ فرصت نیافته اند تا تمرین دمکراسی نمایند، و از مردمانی که فرصت داشته اند و هیچ تمرین نکرده اند، باید چه انتظاری داشت؟
آقای حسن قاضی مرادی در مقدمه ی کتاب «استبداد در ایران» مشگل را در ناپُرسا بودن فرهنگ ایرانی می یابد و آنرا در سه حوزه ی برمیرسد ۱- سیاست حکومت استبدادی ۲- شیوه ی زندگی ٣- قلمرو فکری
با تعمّق کافی، به درایت در خواهیم یافت، ما خود به بخشی از سیستم استبداد حاکم بر جامعه ی ایران تبدیل گشته ایم، که این نیز براساس یک اصل ساده ی روانشناسانه ایجاد گشته است (میگویند: اگر شما هر روز یک سیلی به گوش من بنوازی، ابتدا شما ناراحت و من برانگیخته میشوم. ولی اگر این تداوم یابد، آن ناراحتی و این برانگیختگی سیر نزولی طی خواهد نمود. و پس از چندی شما، خویش را مُحق میدانی که هرروز یک سیلی به گوش من بنوازی و برای من نیز، خوردن هرروزه ی سیلی به بخشی از حقوق فردیم تبدیل میگردد).
بله دوستان پیش آهنگ، صد سال است که ما سوار بر مرکب تئوریهای مختلف، دور باطل میزنیم، چرا که خود و جامعه را نشناخته و نمی شناسیم. چرا که خود موجود فرصت نگشته ایم تا بازخورد آنچه میگوئیم را در عرصه ی جامعه ببینیم و به نقد بنشینیم و فراروئیم. بهرتقدیر قرار است در چنین زمینی، دمکراسی مدرن نهادینه گردد. پدیده ای که بدون شک با گذاردن قوانین مدرن، نهادینه نخواهد گردید (البته قوانین مترقی منطبق با سطح فهم و درک اکثریت مردم از زندگی مدرن ضروریست).
آری دوستان، فراموشمان نگردد، این مردم بیش از سی سال است زیر بمباران تبلیغات دینی- خرافی قرار دارند که هیچ تباینی با دمکراسی ندارد، و فرهیخته گان جامعه نیز خیلی بیش از کم، منشأ اثر در پراکندن تخم دانائی بوده اند.
آیا همه ی اینها گفتم که نتیجه گیرم، مبارزه بی فایده است؟ نه!
این همه بابت آن گفتم که بگویم «هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت» و باغبانان به هوش باشند که نباید صرفا ً نهال را شناخت، بل خاک و آب و کود و هوای منطقه را نیز باید دریافت. و در خصوص نهال دمکراسی، ضرورتی دیگر سرآمد این ضروریات است که همانا تمرین است و تمرین.

مارال- سعید ۹/آبان/ ۱٣۹۰

پی نوشت: دوستان علاقمند به شناخت فرد و جامعه، خواندن دو کتاب زیر را از دست ندهند.
۱- «جامعه شناسی خودمانی»، نویسنده: حسن نراقی، نشر: اختران
۲- «استبداد در ایران»، نویسنده: حسن قاضی مرادی، نشر: اختران