میانجیگری و دیالوگ
برای حل اختلافات و صلح بین افراد و گروه ها

چگونه می شود از اختلاف های ناخواسته پرهیز کرد - ۶


آراز. م. فنی


• در باره ی "تغییرات درونی و ناموزن بودن تضادهای درونی- دیسوننس-" می توان گفت که این تئوری بطور ساده فرق در گفتار و کردار، یا سیاستهای نوشته شده با عمل انجام گرفته و نیز متضاد عمل کردن افراد را توضیح می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ شهريور ۱٣۹۰ -  ٨ سپتامبر ۲۰۱۱


اوجگیری تضادها و مراحل گوناگون تغییر آن (رشد پلکانی)
خوانندگانی که با نوشتن و یا هر نوع کار خلاق دیگری سر و کار دارند می دانند که یک متن، مطلب، کار هنری و ... برای خودش سرانجام جداگانه ای بغیر از افکار نویسنده و یا طرح هائی که نویسنده و سازنده ی کار در مراحل ابتدائی عمل، فکر و طراحی کرده بودند، پیدا می کند. طرح آماده شده و نتیجه ی نهائی قطعن با آنچه که در اول طراحی و فکر شده بود متفاوت خواهد بود. بدیگر بیان میان نقشه و اجرا همیشه تغییراتی رخ می دهد.
این مسئله در مورد این نوشته نیز بطریق اولی صادق است. من فکر می کردم که بطور عمومی موضوع بحث و هدف از این آنالیز را تشریح کرده و بقدر کافی در باره ی خاستگاه تضادها و علل اختلافها توضیح داده ام و آماده هستیم تا به بررسی جزئیات و توضیح مفاهیم اساسی بپردازیم/م ولی وقتی پاره های قبلی را مطعاله کردم متوجه شدم که در مقطع فعلی نوشته، حداقل دو مورد بسیار مهم و جدی قبل از پرداختن به مراحل پلکانی اختلافها وجود دارد که بایست توضیح داده شود.
مورد اولی معرفی و بحث در مورد نیازها و علایق مادی و روحی افراد و گروههای ( اجتماعی) هست که منشاء بروز اختلاف می شوند و دیگری بررسی مراحل و اشکال گوناگون رونما شدن تضاد و یا توضیح اینکه منشا تضادها تنها اجتماعی نیست بلکه بغیر از اختلافهای سیستمی تضادها، اختلافهای فردی نیز می توانند در ایجاد بحرانها و تضادهای اجتماعی تاثیر جدی داشته و در پروسه ی متزلزل شدن ثبات اجتماعی یک کشور (نهاد اجتماعی) تاثیر جدی بگذارند. عدم بالانس روحی و تضاد درونی افرادی که دست به خودکشی و یا ترور می زنند دو مورد بارز رونما شدن اختلافها در سطح میکرو و بقولی اتمی شدن تضادهاست.

حوزه های درونی و بیرونی ظهور و بروز اختلاف
همانطوریکه در نمودار زیر مشاهده می شود، اختلافها و تضادهای انسانی/اجتماعی در چهارسطح و یا حوزه بروز می کنند. فراموش نکنیم که این نمودار و خلاصه کردن حوزه های بروز تضادها در چهار مرحله و یا حوزه ی اجتماعی ساده کردن موضوع است برای درک یک موضوع بسیار پیچیده. این حوزه ها عبارتند از:
۱. تضادهای فردی/درونی، ۲. تضادهای بین افراد، ٣. تضاد بین گروه ها، ۴. تضاد بین دولتها/کشورها و یا تضادهای سیستمی که می تواند به سطح بالاتر، یعنی بروز اختلافها بین مناطق جغرافیائی و فرهنگی فرا روید.
در این مقاله همانطوریکه قبلن نیز تاکید کردم من تنها به بررسی و توضیح تضاد بین افراد و گروه ها خواهم پرداخت و در رابطه با تضادهای درونی و فردی بدلیل اینکه این حوزه ی پژوهشی؛ موضوع اصلی تحصیل و مطالعات من نیست تنها به یک توضیح کلی در مورد آن بسنده خواهم کرد.

سطوح و حوزه های بروز و ایجاد تضاد:
۱. حوزه ی فردی و درونی: افراد و گروه ها باخود و در درون خود دایم در کشمکش هستند. پاره ای از این تضادها در ناخودآگاه ما بروز کرده و صورت می گیرند – برای بروز پاره ای از این تضادها هنوز هیچ توضیح مشخص و دلایل علمی وجود ندارد بلکه اتفاق می افتد و گاهی غیر قابل کنترل نیز هستند – ولی پژوهش های روانشناسانه و سایر علوم اجتماعی مشخص ساخته است که بخش قابل توجهی از تضادهای درونی جلوه های اجتماعی و بیرونی داشته و عمومن در رفتارهای دوگانه و یا چندگانه ی ما در محل کار، زندگی خانوادگی، در محفلهای ورزشی و دوستانه و سایر حوزه های فعالیت اجتماعی خود را بهتر نشان می دهند.
این تضادها اغلب موضوعیت مادی داشته و درهنگام خرید، در انتخاب محل سکونت، تربیت فرزندان، خرید وسیله ی نقلیه، به هنگام مسافرت رفتن و موارد مشابه اتفاق افتاده و سخت جانترین آنها در انتخاب و یا تقابل با اندیشه های مخالف، مذهب و باورهای سیاسی غیر متداول بروز کرده/می کند و به جرات می توان گفت که هیچ وقت با یک روند آرام و یکنواخت رشد نیافته است (برای بررسی و اطلاعات بیشتر در این مورد مراجعه کنید به نوشته های جامعه شناسان و روانشناسانی چون: گاورونسکی، ژیژاک، لاکان، فوکو، فروم، ستراک، هوگ، مک کمییه و گارتنر. تضاد در گفتار و حوزه ی عمل اجتماعی/سیاسی (بیشتر در بین افراد) با مفهوم "دیسوننس" نیز بیان می شود.
در باره ی "تغییرات درونی و ناموزن بودن تضادهای درونی- دیسوننس-" می توان گفت که این تئوری بطور ساده فرق در گفتار و کردار، یا سیاستهای نوشته شده با عمل انجام گرفته و نیز متضاد عمل کردن افراد را توضیح می دهد. اعتقاد به و یا پذیرش ضمنی دو سیاست، منش، عقیده و نظر مختلف همزمان، که درک و عمل اولی در تضاد با منش، رفتار بعدی قرار گرفته و شخص مورد نظربه گونه ای این تضاد و مسئله را در زندگی و گفتار خود درست توجیح کند، تعریف مفهوم دیسوننس خواهد بود.
برگردیم به حوزه ها و اشکال تضادهای اجتماعی. در نمودار و یا شکل زیر سعی کردم رابطه ی تضادها با همدیگر و نیز فضای اجتماعی که این تضادها بروزمی کنند را توضیح دهم.



۲. حوزه ی تضاد میانگروهی و بین افراد: این نوع اختلافها با عنوان اختلافهای رابطه ای نیز توضیح داده می شوند. از این کاتگوری برای مطالعه، چرائی و بیان تصمیمها، رفتارهای ستیز برانگیز بین افراد و گروهها استفاده می شود. حتی اختلاف بین جنسیتها، قومها و طبقات را می توان در این مقوله مطالعه و توضیح داد.
٣. تضاد بین سازمانها و ارگانهای اجتماعی (تضاد سیستمی): اگردر بین نیروهای نظامی، شرکتها و احزاب سیاسی بر سر تقسیم قدرت اختلاف بوجود بیاید (برای مثال ترکیه) و یا اینکه بین نیروهای طرفدار اقتصاد آزاد و کارگران متشکل در سندیکاها (سوئد و آلمان) بر سر افزایش حقوق و یا مسایلی که مربوط به بازار کار و رفاه اجتماعی اختلاف پیدا شود و مشکلات با دیالوگ و وفاق عمومی حل نشود، اختلافها به مرحله ی جدیدی ارتقا یافته و طرفین از ابزار دیگری برای رسیدن به خواستهای خود استفاده می کنند. این نوع اختلافها را تضادهای سیستمی نامیده می شوند.
بغیر از موارد بالا لازم است بیان شود که بطور کیفی، دو نوع اوجگیری اختلاف وجود دارد:
۱. لحظه ای و ۲. طولانی مدت. بالا رفتن احساسها و شروع اختلافها در بین افراد و گروهها می تواند لحظه ای و کوتاه مدت باشد و بعد از لحظاتی فروکش کند. حرفها و یا رفتار نسنجیده می تواند باعث بروز هیجان و خشم گردند. سعی در ایجاد تعادل روحی /جسمی و تلاش در کنترل احساسات برانگیخته شده کیفیتی است نرمال که موجودات زنده بطور عموم و انسانها بویژه دارا هستند. آگاهی از رفتار اجتماعی و روحی افراد و شناخت از عواقب عدم کنترل می تواند با آموزش و دیالوگ افزایش پیدا کند.
فرم طولانی مدت خشم و اوجگیری اختلاف. تضادها زمانی پایدارتر هستند که اختلاف ریشه در نگرش مذهبی، باور سیاسی داشته باشد و یا اینکه به روابط بسیار خصوصی افراد مربوط شوند. اختلافهای فرهنگی، شیوه ی زندگی و جهانبینی متفاوت می تواند به بدفهمی و یا تعبیر غلط از شرایط را بدنبال بیاورد. عدم برخورد به اختلاف در هر مرحله و اوجگیری پله ای آن می تواند حل اختلاف را مشکلتر کند. اگر احساسات افراد باعث بالاگرفتن اختلافات باشد کنترل و پائین آوردن/حل آن بسیار ساده تر از اختلافهای پرنسیبی و ادراکها و ساخته های ایدئولوژیک خواهد بود.
بدین ترتیب جدالهای طبقاتی و مذهبی کاتگوریهای ویژه ای هستند در دیسیپلین حل اختلافها که معمولن کارشناسان بسیار ورزیده و یا دیپلماتهائی که در این نوع دیالوگها آزموده هستند موفقتر بودند. جنگ ایران و عراق و میانجیگری الوف پالمه و یان الیاسون بین ایران و عراق نمونه ی بسیار خوبی در نوع خودش هست. بنظر طبیعی میآید که پذیرفت که حل این چنین اختلافها سختتر از اختلافاتی هست که منشاء آن ریشه در احساسات ما دارد. فراموش نکنیم که احساسهای ما در تکامل خود می تواند تبدیل به ادراک و اندیشه شود. ترکیب خشمی که ریشه در ترس و توهین داشته و سبب اوجگیری تنشهای درونی افراد شود ؛ با خشم و بروز احساسهائی که ناشی از توهین به باور، مذهب و ایدئولوژی انسانها شکل می گیرند می تواند تاثیرات مخرب بیشتری داشته باشد. تجربیات و مطالعات انجام شده نشان می دهد که اختلافهای ناشی شده از این نوع تضادها عمیقتر و در پروسه ی زمانی پایدارتراز دو نوع اولی و دومی خواهد بود.
مثالی جهت توضیح تداخل و ارتباط انواع تضادهای توضیح داده شده در متن بالا و نیز برای ساده کردن دیاگرام بالا می آورم:
حمید از دست ناصر عصبانی است چرا که او فکر می کند که ناصر مثل یک حیوان رفتار می کند. ناصر در هنگام حرف زدن داد می کشد/آمرانه حرف می زند و همیشه فرد مقابل را تحقیر یا مسخره می کند.حمید باتقلید از طرز ایستادن و حالت دست ناصر موضوع را توضیح می دهد.حمید فکر می کند که تمامی ...اینطور هستند.
ناصر در مقابل می گوید که حمید آدم تنبل و بی مسئولیتی است و از زیر کار در می رود. کارهای انجام نیافته ی حمید اغلب روی میز ناصر و یا دیگر همکاران قرار می گیرد. ناصر فکر می کند که رئیس شرکت باید حمید را اخراج کند. اختلاف و برخورد حمید و ناصر جو بسیار بدی در شرکت و بین سایر همکاران بوجود آورده و اختلاف این دو و جهتگیری سایرین بر له و یا علیه این دو احتمال دارد که درگیری را به یک سطح دیگری رشد پیدا کند.
این دو از طرح مشکلات ما بین خود در یک جلسه و گفتگو باهمدیگر خوداری می کنند و می گویند که کار از این حرفها گذشته. پشت سر همدیگر حرف زده و همدیگر را به ...متهم می کنند. هنگام برخورد بهمدیگر از کنار هم با حالت قهر و خشم رد می شوند و در جلسات عمومی نیز از دیالوگ باهم پرهیز می کنند.
در این مثال به عادات و رفتار غلط افراد برخورد می شود. مسئولین موضوع را نادیده گرفته و تاکنون امکان دیالوگ یا جلساتی که مشکلات کارمندان و شرکت در آن بررسی شود فراهم نمی شود. افراد درگیر در صحبتهای خود به مشکلات روزمره و ... شرایط بسیار بد کاری اشاره می کنند. این نوع اختلافها در طبقه بندی می توانند از نوع تضادهای بین افراد حساب شوند و در عین حال ایجاد اختلاف موضوعی است که ارگان یا سیستم نیز بر می گردد. چرا که سیستم عاجز از ایجاد سیاست خوب کاری و تنظیم روابط در بین کارمندان خود می باشد.   



با این تفاصیل یک مبحث از قلم افتاده ی مشخص یعنی تاثیر سطوح و حوزهای بروز تضاد بر همدیگر توضیح داده شد. در رابطه با اشکال نیازهای اجتماعی و رابطه ی آن با ایجاد اختلافهای فردی، گروهی و سیستمی بعد از توضیح مراحل هفت گانه اوج گیری اختلافهای آنگاه که حل نمی شوند در مبحث بعدی پرداخته خواهد شد.