یکی ز سرخ گلِ من خبر نمی آرد


فتح اله شکیبایی


• یکی ز سرخ گلِ من خبر نمی آرد
مرا چگونه کسی در نظر نمی آرد

نهال عشق نشاندیم و هیچ سود نداشت
درین دیار مگر عشق، بر نمی آرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ شهريور ۱٣۹۰ -  ۱ سپتامبر ۲۰۱۱


 یکی ز سرخ گلِ من خبر نمی آرد
مرا چگونه کسی در نظر نمی آرد
نهال عشق نشاندیم و هیچ سود نداشت
درین دیار مگر عشق، بر نمی آرد
چه لعبتی ست ندانم بهار آزادی
که چرخِ پیر از آن خوبتر نمی آرد
درون محبس تاریک شب شدیم هلاک
نسیم نافه خبر از سحر نمی آرد
به جستجوی دُری این چنین زدیم به آب
دل نشسته به خونم گهر نمی آرد
کبوتری ست محبت که گر پرش شکنی
به هیچ روی دگر بال و پر نمی آرد
همیشه در پی گل بوسه های شور وُ شریم
شرابِ جام تو جز شور وُ شر نمی آرد
مگر ز پرتو مهری شکوفه ای بدهی
وگرنه شاخه ی خشکی ثمر نمی آرد
شکر ز قند لبان تو رنگ خواهد باخت
چنین شکر به خدا نیشکر نمی آرد
به جز مسافر شوریده حال دگر، دگری
چنان شکفته گلی از سفر نمی آرد
هوای یاد تو کردیم و دل به غم دادیم
فدای ناز تو کاین غم به سر نمی آرد
دو چشم خسته ی من خیره بر گذرگه اوست
یکی ز سرخ گل من خبر نمی آرد.