افکار محصول اختناق


محمود قزوینی


• جنبش همبستگی با کارگران ایران بدنبال ازادی تشکل و تشکیل تشکلهای کارگری از هر نوع است. بحث رفرمیست و سندیکالیست و...نیست. تشکل مستقل کارگری با رفرمیست ترین افقها، اگر واقعا مستقل باشد، یکی از ابزارهای مهم طبقه کارگر برای اتحاد و مبارزه است و در ایران چنین تشکلی اجبارا وارد نبرد با رژیم میشود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ تير ۱٣۹۰ -  ۶ ژوئيه ۲۰۱۱


رضا رخشان در پاسخ کسانی که به او انتقاد کرده اند که چرا وسط دعوای رژیم با حرکت همبستگی با کارگران ایران در خارج از کشور، چوب لای چرخ جنبش همبستگی با کارگران ایران میگذارید، پاسخی نوشته است که دیدگاه طرح شده در آن محصول اختناق در جمهوری اسلامی است.
رضا رخشان مینویسد که به سندیکاهای فرانسه نامه نوشته است تا آنها را با خبر سازد که حرکتهای همبستگی با کارگران ایران در خارج از کشور ضد سندیکایی هستند و به سندیکا لطمه میزنند. این توجیه بی اساس تر از آن است که کسی آن را باور کند. جنبش همبستگی با کارگران ایران در خارج کشور سالهاست موجودیت دارد و هدف آن جلب همبستگی اتحادیه های کارگری و سازمانهای حقوق بشری از کارگران ایران و توجه آنها به سرکوبها و زندانها و دارا نبودن کارگران ایران از ابتدایی ترین حقوق شناخته شده بین المللی است. اساسا نهادهای همبستگی با کارگران ایران به هیچ وجه منعکس کننده گرایشات مختلف و یا اختلافات موجود در جنبش کارگری ایران نیستند. حرکت نهم ژوئن با تلاش محوری " اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران" شکل گرفت که بحث سندیکا و ضد سندیکا و یا بدتر از آن تبلیغات ضد سندیکایی را نمیتوان به آن چسباند. اما بیاییم فرض را بر این بگذاریم که نهاد و جمعی که بخشی از اعضای آن به سندیکاها نقد دارند و خواهان ایجاد تشکل دیگری مثلا شورا و یا هر نهاد دیگری هستند، برای آزادی تشکل و در همبستگی با کارگران ایران دست به کمپین و تلاشی بزنند، چه کسی میتواند در تلاش آنها برای جلب حمایت بین المللی از کارگران ایران، توجه به سرکوب آنها و اعتراض به دستگیریها و برقراری آزادی تشکل و دیگر حقوق شناخته شده و به رسمیت شناخته شده بین المللی زیر نام اینکه اینها مخالف سندیکا هستند بایستد و دست به خرابکاری بزند. گویا از این به بعد باید بر سر در هر نهاد حمایت کننده از کارگران ایران نوشته شود" اعتقاد قلبی به سندیکا"   
طرح مسئله تبلیغات ضد سندیکایی، هم به طور کلی و هم بطور مشخص یعنی در حرکت نهم ژوئن ناچسب تر از آن است که بتوان آن را به خورد کسی داد. مشکل این است که وسط یک کمپین بر علیه دستگیریها و سرکوبهای کارگری در ایران یکی از کسانی که به عنوان نماینده یک سندیکای کارگری شناخته میشود به سندیکاهای دیگر کشورها نامه مینویسد و در کار همبستگی با کارگران ایران خرابکاری میکند. یعنی کاری که خانه کارگر و شوراهای اسلامی و یا نهادهای دیگر رژیم میبایست انجام دهند توسط یک نفر به عنوان نماینده کارگران صورت میگیرد و این صورت زشت مسئله است.

شرط مکتبی ارتباط با سندیکاها

رضا رخشان با عتاب مینویسد شماها که مخالف سندیکاها هستید چرا به سندیکاها رجوع میکنید. معلوم نیست مخاطب این حرفهای رضا رخشان چه کسی است. چه کسانی مخالف سندیکا بودند و به سندیکا رجوع کردند. ایا رضا رخشان میتواند یک نهاد و یا فرد را نام ببرد که به سندیکاهای فرانسه و سوئیس رجوع کرده و به هر تعبیری که رضا رخشان از مسئله ضدیت با سندیکا دارد آنها را مخالفین سندیکاها نامید؟
بحث اینکه "چه تشکل توده ای" در شرائط امروز ایران باید شکل بگیرد و ممکن است، ربطی به مسئله همبستگی با کارگران ایران و حرکت نهم ژوئن ندارد. رضا رخشان میتواند مقاله بنویسد و دیگران را نقد کند. اما این عمل مشخص رضا رخشان یک عمل اعتصاب شکنانه در وسط یک حرکت به نفع کارگران ایران و به ضرر کارفرمایان ورژیم بوده است.
رضا رخشان برای توجیه این عمل خود مکتبی میشود و در پاسخش به منتقدین مینویسد کسی که سندیکا را رفرمیستی میداند نباید به سندیکاها رجوع کند و نباید در حمایت از سندیکاها در ایران کاری کند!
این افکارچیزی جز محصول اختناق جمهوری اسلامی نیست. این تعیین ملاک ایدئولوژیک برای انجام یک فعالیت عمومی و اجتماعی است. با این تعریف در مقابل قتلهای زنجیره ای، درمقابل اعدامها، در مقابل ترورها، هر بار باید فعالین اجتماعی یکبار نهادهای حقوق بشر را از نظر ایدئولوژیک رصد کنند و یکبار هم اعتقاد و مواضع سیاسی افراد مخالف رژیم قربانی ترور و سرکوب را. با این حساب اگر بختیار و فروهرها ترور و مثله شدند، اگر ترور رستوران میکونوس اتفاق افتاد، اگر غلام کشاورز ترور شد و...هر گروه و نهادی باید بنشیند و اعتقاد و مواضع سیاسی این افراد را رصد کند و سپس ببیند به کدام ارگان رجوع کند که به آن اعتقاد مکتبی اش میخورد. از این به بعد رهبران کارگری و سوسیالیستها در کشورهای اروپایی باید ببینند به پارلمان اعتقاد مکتبی دارند یا نه تا در آن شرکت کنند.
در طول تاریخ اتحادیه ها در کشورهای اروپایی به طور مرتب اپوزیسیون اتحادیه ای در اتحادیه ها شکل گرفته است. رادیکالها خواهان کنار زدن سازشکارها میشوند و یا در اتحادیه ها انشعاب صورت میگیرد و اتحادیه های جدید تشکیل میشوند. فعالین رادیکال کارگری و سوسیالیستها همیشه تاکتیکشان این بوده است که در اتحادیه های زرد و ارتجاعی فعالیت کنند. اما حالا یکی پیدا شده و میگوید کسی که به اتحادیه ها اعتقاد مکتبی ندارد نباید حتی برای جلب توجه به سرکوب و زندانی کردن فعالین کارگری به آنها رجوع کند.
بسیاری از سندیکاهای مورد رجوع نهادهای همبستگی با کارگران ایران در خارج کشور، نه انقلابی، بلکه حتی رفرمیستی هم نیستند. برای اطلاع رضا رخشان باید گفت بعضی از این سندیکاها گاها در زدن سطح رفاه جامعه جلوتر از حزبشان، حزب سوسیال دموکرات، قدم بر میدارند، گاها با احزاب راستتر جامعه همکاری میکنند و در برخی از کشورها جناح راست حزب سوسیال دموکرات را تشکیل میدهند. رجوع نهادها و فعالین کارگری به اینها، نه از سر اعتقاد یا عدم اعتقاد به سندیکا، بلکه از سر حقوق پایه ای شناخته شده بین المللی کارگران است که این نهادها آن را امضاء کرده اند و برای آن تلاش میکنند. هم چنین فشار کارگران به طور دائم بر این اتحادیه ها اعمال میشود و بسیار طبیعی است که نهادهای ایرانی به این اتحادیه ها رجوع کنند. هم چنین در همه کشورها اتحادیه ها و سندیکاها و شخصیتهای شناخته شده کارگری وجود دارند که جناح چپ این اتحادیه ها را تشکیل میدهند. کانال ورود نهادهای همبستگی با جنبش کارگری ایران بیشتر این سندیکاها و رهبران کارگری هستند. در ضمن سوسیالیستهای رادیکال این کشورها مجازند و باید برای تماس با توده وسیعتر وارد این اتحادیه ها شوند و به تبلیغات خود از جمله بر علیه رهبری و ساختار این اتحادیه ها بپردازند. خوشبختانه اروپا ایران نیست که کسی بتواند با اعتقاد مکتبی به این و یا آن چیز، جلوی فعالیت سیاسی و ابراز وجود را سد و ممنوع کند و برای این و آن فعالیت و یا انتخابات شرط اعتقاد به ولایت فقیه را جلوی طرف بگذارند. اقای رضا رخشان از الان دارد اعلام میکند که ورود رادیکالها و چپها به سندیکاها ممنوع است. کاری که در راست ترین اتحادیه های کارگری در اروپا از آن اثری نیست. کسی که امروز برای رجوع به اتحادیه ها ملاک عقیدتی پیش میکشد، روشن است فردا برای عضویت در اتحادیه ها هزار اما و اگر پیش پای فعالین رادیکال کارگری بگذارد. البته او هیچ مشکلی ندارد که پیشنهاد شرکت کارگران در مجلس و کمیسیون یارانه های مجلس اسلامی را طرح کند و در آنجا نمیگوید کارگران به مجلس اعتقاد دارند یا نه. روشن است رضا رخشان این شرط مکتبی را برای توجیه عمل اعتصاب شکنانه خود ساخته است. وگرنه نه خود به آن باور دارد و نه با پیشنهاد درخشان او برای شرکت در مجلس ایلامی جور در میاید.
همانطور که رجوع به نهادهای حقوق بشری نشانه اعتقاد مکتبی به آن نهادها نیست و نباید باشد، همبستگی با کارگران ایران و از جمله سندیکاها هم اعتقاد مکتبی به سندیکا و شورا نمیخواهد.

رضا درخشان و منازعات جناحی

رضا رخشان برای فائق آمدن بر مشکل خود، نظری را بی پایه به طرف مقابل میچسباند بعد به نقد آن میپردازد. مینویسد منتقدین او از او خواسته اند که کارگران و سندیکا را به حمایت از جنبش عمومی مردم بکشاند. بعید میدانم هر انسانی که ذره ای عقل داشته باشد از سندیکایی علنی در شرائط اختناق چنین انتظاری داشته باشد. آنهم رهبران سندیکایی که به دلیل سرکوب حتی نمیتوانند به محل کار خود نزدیک شوند و کارگران را برای به سر کار برگرداندن خود بسیج کنند.
از رضا رخشان انتقاد میشود که شما چرا وارد منازعات جناحی میشوید؟ چرا به طور علنی به مسئله جنبش عمومی مردم که به هست و نیست رژیم مربوط است میپردازید و بر علیه آن قلم میزنید. چرا در کار حرکت همبستگی با کارگران ایران در خارج کشور سنگ اندازی میکنید، چرا اطلاعیه میدهید و از مطبوعات خارج از کشور میخواهید اتهام وحکم زندان فعالین کارگری را آنطور که دادگاه جمهوری اسلامی صادر کرده بیان کنند و ...به جای پاسخ ادعا میکند که منتقدین از او میخواهند سندیکا را به حمایت از جنبش توده ای مردم بکشاند. این کذب محض است. منتقدین از او ایراد گرفتند که چرا خواهان شرکت کارگران در مجلس اسلامی میشوید؟ چرا رژیم را به جناح طرفدار سرمایه دار و مخالف سرمایه دار تقسیم میکنید، چرا میگوئید در ایران وضعیت ازادی برای تشکل کارگری بهتر از برخی از کشورهای امریکای لاتین است، چرا زمانی که رهبران و فعالین و یا تشکل کارگری نباید و نمیتواند (فقط به دلیل سرکوب و اختناق) با قدرت و صلابت از ازادی تظاهرات و بر علیه سرکوب مردم حرف بزند، بر علیه قتل نداها و سهرابها و دهها نفر دیگر اطلاعیه بدهد، بر علیه کهریزک و سرکوب دردانشگاهها در جریان جنبش مردم اظهار نظر کند، به اظهار نظر در باره جنبش مردم میپردازید. اظهار نظر علنی در شرائط اختناق بر علیه جنبش توده ای مردم به نفع مستقیم رژیم میباشد. اگر رضا رخشان میتوانست محکم از قتلها و کهریزکها و ....حرف بزند و آن را محکوم کند، آنوقت شاید اظهار نظر او در یک کاتگوری دیگری قرار میگرفت. اما اظهار نظر رضا رخشان در شرائط ایران هم به نفع جناح حاکم بوده است و هم همراه با توهم به این جناح بوده است. منتقدین در شرائط اختناق امروز خواهان عدم دخالت تشکلها و فعالین علنی کارگری در مسائل جناحی و مبارزه عمومی مردم هستند و نه دخالتشان.
مسلما فردا در شرائط ازادی و یا نیمه ازادی که امکان اظهار وجود ازادانه وجود دارد، مسائل همه دگرگون میشود. درآن صورت فقط یک سندیکای ارتجاعی میتواند خود را از مسائل عمومی مربوط به ازادی و شکل حکومت و مسائل عدیده دیگر دور نگه دارد.   

بهبود وضع کارگر یا مانور رژیم

از اقای رضا رخشان خواسته میشود به جای این توهم پراکنیها و خرابکاری در کار جنبش همبستگی با کارگران ایران، به سندیکا و مشکلات آن بپردازد. سندیکایی که در اثر سرکوب دیگر عملا موجودیت خود را از دست داده است. پاسخ میدهد: "با وجودی که اکثریت هیئت مدیره سندیکا از کار اخراج شده اند ولی با توجه به پیگیریهای قبلی و بعدی و همچنین وجود سندیکا به عنوان اهرم فشار بر کارفرما حتی ازجنبه روانی، موجب بهبودی اوضاع کارگران شده است."
اکثریت هیئت مدیره اخراج شده اند، کارگران اجازه ندارند تا به نام سندیکا و از طریق سندیکا تجمع کنند. پس دیگر چه چیزی از سندیکا مانده است. هر کارگر کمی پیشرو میداند که همیشه کارفرماها و دولت برای سرکوب مبارزه و تشکلات کارگری دست به رفرمهایی میزنند. نمونه هفت تپه هم همین است. نام سندیکا و مبارزه کارگران اهرم فشاری بر کارفرما است، اما کارفرما و دولت با سرکوب سندیکا و تن دادن به رفرمهایی دارند آن را خنثی میکنند. یک کارگر پیشرو مبارز میداند داشتن تشکل مهمتر از هر رفرم و بهبودی موقتی است. رفرم و بهبود را پس میگیرند، اما تشکل میتواند چنان قدرتی در کارگر ایجاد کند که بهبودی دائمی در وضعیت طبقه را ایجاد کند و برای اهداف حال و اینده کل طبقه مفید است . اتحاد و تشکل طبقه ضامن بهبود وضع طبقه است. اگر رژیم دراثر فشار کارگران مانور دهد و اجازه دهد تشکلهای کارگری حتی کمی مستقل تشکیل شوند این به نفع کارگر است. اما مانوری که با زدن سندیکا و رهبران کارگری، حقوق کارگران را بالا میبرد به ضرر کارگران و به نفع رژیم و کارفرمایان میباشد. رضا رخشان البته معتقد است که کلا در دوره احمدی نژاد بهبود در وضعیت کارگران ایجاد شده است و بطور مثبتی ادعا میکند، کارگران طرفدار احمدی نژادند: "اما شرایط در دوره سوم (دولت نهم و دهم) بسیار بهتر از گذشته می باشد بطوریکه در این دوره بسیاری از کارگران توان خرید خودرو پیدا کردند و سطح زندگی کارگران ارتقا پیدا کرد. البته این در هفت تپه و یا شرکت واحد نتیجه مبارزات خود کارگران هم بود اما در مجموع در مورد کارگران بخشهای متعددی صدق می کرد. بخاطرهمین بود که در زمان انتخابات سال گذشته (٨٨) دولت احمدی نژاد بشدت ازطرف طیف کارگر و بازنشستگان مورد اقبال قرار گرفت. قطعا نقش طبقه کارگر و بازنشستگان درانتخابات و پیروزی دولت دهم نقش مهم واساسی داشته است. و این نشان می‌دهد که حداقل بخشهای وسیعی از کارگران این دولت را بر دولتهای نوع قبلی ترجیح می دادند".
رضا رخشان که متوهم به احمدی نژاد است حتما سندیکا را برای چنین بهبودهایی در زندگی کارگران میخواهد! اگر زمان انتخابات، جناحی از حکومت با استفاده از موقعیت خود دست به مانور بزند و حقوق بازنشستگان را بالا ببرد، برای رضا رخشان همین نشانه بهبود واقعی در وضع مردم است، در آن اغراق میکند و به توهم پراکنی دست میزند.

سندیکای مورد مشورت کارفرما!

سندیکای هفت تپه را سرکوب کردند، رهبران و نمایندگان کارگران را اخراج کرده اند. کارگران نمیتوانند به نام سندیکا حتی حرف بزنند. اما رضا رخشان دوست دارد سندیکای هفت تپه را استقرار یافته قلمداد کند و چند ماه پس از تشکیل سندیکا اعلام کرد که سندیکا مورد مشورت کارفرما قرار میگیرد. همراه با سرکوب سندیکا گویا مدیریت در چند ماه اول در کارهایش با برخی از نمایندگان بصورت فردی به مشورت میپرداخته است. این ذلت کارگر است که به جای متشکل ظاهر شدن و مانند پتروشیمی ماهشهر با دولت و کارفرمایان مذاکره کردن و قراداد امضاء کردن به این افتخار کند که مورد مشورت کارفرما قرار میگیرد. گویا کارگران سندیکا تشکیل داده اند که به کارفرما مشورت دهند. اگر سندیکا سندیکاست، اگر نمایندگان منتخب هم چنان نماینده کارگران هستند و قدرت کارگران پشت سرشان است، باید به عنوان نماینده کارگران ظاهر شوند. جلسات و بحثهایشان با کارفرما و دولت باید رسمیت داشته باشد و احیانا به امضاء قراداد کتبی بر سر این و یا آن مسئله منجر شود. نمیشود سندیکا تشکیل داد و بعد از عدم رسمیت یافتن سندیکا و سرکوب و دستگیری و اخراج رهبران و نمایندگان، در گوشه دفتر مدیر کارخانه یکی به کارفرما مشورت دهد و ادعا شود سندیکا دایر است و مشغول مشورت دادن به مدیریت است. نه آن مشورت دادن به کارفرما مهر سندیکا و نمایندگی کارگران را بر خود دارد و نه آن کسی که به عنوان نماینده انتخاب شده است میتواند عنوان نمایندگی را یدک بکشد. سندیکا باید به رسمیت شناخته شود. حتی اگر قانون آن را به رسمیت نمیشناسد، به رسمیت شناختن دو فاکتو آن باید روشن باشد. اگر کارگران پتروشیمی ماهشهر توانستند در یک مورد خود را تحمیل کنند و کارفرما و دولت مجبور به مذاکره و امضاء قراداد با آنها شد. سندیکا باید بتواند این وضعیت را به یک وضعیت دائمی تبدیل کند. یعنی کارفرما و دولت مجبور به پذیرش سندیکا باشند و سندیکا واقعا کارگران را نمایندگی کند. نمیشود نه کارگران توان حرف زدن و فعل و انفعال و جمع شدن به نام سندیکا را داشته باشند، نه دولت و کارفرما آن را به رسمیت بشناسد و نه مبارزه مشهودی برای به رسمیت شناختن سندیکا در جریان باشد و اساسا نمایندگان کارگران دستگیر و اخراج شده باشند و کار چندانی از آنها ساخته نباشد. بعد صحبت از یک سندیکای دایر باشد که موجودیت آن در اطلاعیه های آن و یا پچ پچ کردن نماینده باقیمانده آن با کارفرما در گوشه دفتر شرکت، آنهم نه به نام نماینده کارگران و سندیکا بلکه به عنوان فرد باشد.
رضا رخشان به عنوان رئیس هیات مدیره سندیکا تاکنون بی توجه به مسائل و معضلات سندیکا، خود را درگیر مسائلی نظیر همین مورد چوب لای چرخ گذاشتن در حرکت همبستگی با کارگران ایران و یا اظهار نظرها و دادن اطلاعیه های فردی نموده است. از سندیکای هفت تپه مدت سه سالی است خبری نیست. تاکنون بعد از ٣ سال، کارگران برای حتی یکبار هم بر سر این و یا آن موضوع به نام سندیکا تجمعی (نه الزاما اعتراضی) برگزار نکرده اند، از مجمع عمومی آن خبری نیست. سندیکا نمیتواند یک نامه به اعضایش بنویسد. نه کارگران و نه نمایندگان انها میتوانند به نام سندیکا در مقابل کارفرما ظاهر شوند و اظهار وجود کنند. با چنین وضعیتی ادعای داشتن سندیکا و دایر بودن آن بی پایه است.
جنبش همبستگی با کارگران ایران بدنبال ازادی تشکل و تشکیل تشکلهای کارگری از هر نوع است. بحث رفرمیست و سندیکالیست و...نیست. تشکل مستقل کارگری با رفرمیست ترین افقها، اگر واقعا مستقل باشد، یکی از ابزارهای مهم طبقه کارگر برای اتحاد و مبارزه است و در ایران چنین تشکلی اجبارا وارد نبرد با رژیم میشود که خودبخود وارد نبرد سیاسی بر سر آزادی و ازادی تشکل میشود.
اگر سندیکا سرکوب شد و در شرائط دشواری قرار گرفته است راه حل این است که این شرائط دشوار با کارگران و جامعه در میان گذاشته شود و نه اینکه لاپوشانی شود و اعلام شود سندیکا دایر است، چون به کارفرما مشورت میدهد. فعالین جدی کارگری با سرکوب یک تشکل کارگری به حفظ نام آن در فضای مجازی بسنده نمیکنند، بلکه بدنبال راه حل معضل تشکل در شرائط جدید میگردند. اگر سندیکا و تشکل پایدار دیگر ممکن نیست راه دیگری را در پیش میگیرند.
هیات مدیره منتخب سال ٨٧ سندیکای هفت تپه، اخیرا جلسه ای برگزار کرد و در آن اعلام نمود که به مشکلات و معضلات سندیکا و برگشت به کار نمایندگان اخراجی میپردازد. امیدوارم هیات مدیره واقعا و با جدیت و با تکیه به توده کارگران به سمت حل مشکلات و معضلات سندیکا و به رسمیت شناسایی سندیکا برود و به این وضعیت پا در هوای سندیکا پایان دهد.