بیمارستانهای روانی و سرکوب فرودستان


مزدک دانشور


• این بیماران بیگانگانی در جامعه ی انسانی ای هستند که خود بیگانه ساز است و با این بیگانگان گویی می توان طوری رفتار کرد که با "خودیها" نمی توان صورت داد. و البته که جامعه از پزشکانی که در جایگاه خداوندی برای این مطرودان طرح و درمان می دهند بازخواستی نخواهد کرد و بدین صورت است که امکان بازتولید فجایعی از آن دست که ذکر شد افزایش میابد و درد و رنج بی صدایان تداوم میابد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ خرداد ۱٣۹۰ -  ۱٨ ژوئن ۲۰۱۱


از زمانی که فیلسوف فرانسوی، میشل فوکو، در کوشش برای تبارشناسی جنون به گذشته ی انسانی نقبی زد تا دستگاه "دیگری ساز" بشری را بازیابد و سرچشمه های نفرت از "مجانین" را بازبشناسد تا هنگامی که جولیان جینز (1990) در تلاش برای یافتن پایه های مادی آنچه الهام و جذبه و جنون خوانده می شود، به رگ ریشه های مغز انسانی در تاریخ کوتاهش پرداخت، زمان زیادی نگذشته است. اما تلاشهای این دو به خصوص فوکو – شاید به خاطر هاله ای جذاب از رازورزی و تفنن ادبی در کارهایش – سبب ساز تحقیقات بسیاری در رابطه با کسانی شد که "سنت عقل" آنان را طرد کرده و با آنان سخن نمی گوید. این تحقیقات نوین در رابطه با نحوه ی رفتار با "مجانین" و "بستری شدگان در بیمارستانهای روانی" نشان داد که این "بی صدایان" نه فقط در قرون وسطی و عصر تاریکی در تحقیر و طرد شدگی طی می شدند بلکه در قرن بیستم نیز تداوم سنت عقل به سرکوب و طرد آنان می پرداخت.
در سنت آمریکایی "دکتر هنری کاتن" نامی آشنا، هرچند نه به خوشنامی است. او یکی از فرانکشتاینهای زاده ی مدرنیته بود که سالها (از سال 1916 تا1933) ریاست بیمارستان ایالتی ترنت را برعهده داشت و بر مبنای یک عقیده ی کاملا عامیانه folk belief که عفونتهای کانونی و پنهان را عامل مسمومیت درونی و در نتیجه جنون می دانست، اقدام به درمانهای رادیکال می کرد. او ادعا داشت که با برداشتن این کانونهای عفونی می توان به درمان بیماریهای روانی سخت درمان همت گماشت. علی رغم مخالفتهای اولیه او با کمک یک کارزار تبلیغاتی، جراحیهای تهاجمی (چون کشیدن دندان، برداشتن لوزه، و بعضی مواقع ارگانهای تناسلی و کولون) را بر روی صدها بیمار توجیه کرد. در مقالاتی که او در رابطه با نتایج اعمالش انتشار داد ادعا شده بود که از این جراحیها تا 85% بهبود حاصل شده است. این میزان موفقیت چیزی بسیار دور از دسترس هر یک از پزشکانی بود که در این وادی به "درمان" بیماران روانی می پرداختند. این میزان موفقیت البته یادآورد ضرب المثل معروف آمریکایی نیز بود: "همه چیز آنقدر خوب پیش می رفت که بعید بود واقعی باشد." کوس رسوایی آقای دکتر وقتی بر زمین افتاد، معلوم شد که او 30% مرگ و میر بیماران را گزارش نکرده است و تفسیر موسعی از مفهوم "درمان" برای بیماران جراحی شده داشته و هر تغییر کوچکی را نشانه ی بهبود فرض کرده است. (Scull,2005)
این تنها باری نبود که یک تئوری ضعیف به علت جایگاه بیان کننده ی آن (یعنی پزشک) توان پوشاندن بدنه ی ضعیف دلایل را داشت. در همان بازه ی زمانی نیز "جنون لبوتومی" تازه آغاز شده بود و پزشکان نابغه (مونیس پرتغالی و بعدها فریمن آمریکایی) با برداشتن تکه هایی از مغز و یا قطع رابطه ی دو بخش مغز ادعا می کردند که بیماریهای روانی سخت درمان را بهبود می بخشند. در این "جنون" پزشکی، تنها چیزی که مراعات نمی شد البته می توان حدس زد که حق و حال بیمار بود. تمایلی بیمارگونه برای بالا رفتن از مدارج ترقی پزشکی و انجام کاری که تا آن زمان ممکن نبود پزشکان نابغه ی ما را به چنان "جنون سرعتی" کشانده بود که بیمارانشان را بدون رعایت ملاحظات اخلاقی تحت درمانهای تهاجمی قرار می دادند و مرگ آنان نه تاثری انسانی که تاسفی از جنس سرمایه سالاران برای از دست دادن "سرمایه ی" در ایشان برمی انگیخت. (Deshauer, 2009)
شاید برخی ادعا کنند که مورد دکتر کاتن نمونه ای تراژیک اما محدود به نوع خود است در حالیکه نمونه های یافت شده (چون لبوتومی) و یا ادعا شده (چون دوران آلمان نازی و رفتار پزشکان نازی با بیماران روانی و یا معلولان ذهنی) حکایت از ساختارهایی دارد که در جوامع انسانی مدرن تداوم توحش را رقم می زنند. پنداری که مدرنیته ی تک بعدی و مبتنی بر سرمایه فقط توان ارضا و کسب رضایت (consent) کسانی را دارد که در عرصه ی عمومی صدایشان شنیده می شود و بی صدایان و محذوفان نه انسانهایی صاحب اختیار که "ابژه هایی" تهی از عناصر انسانی اند که هر برنامه ی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی (و البته درمانی!) را می توان برای آنان طرح ریخت و تنها بهره وری فوری و بی دردسر و بعضا حتی شعبده بازانه را انتظار داشت. بهره وری که انسان را لحاظ نمی کند و از درد و رنجی که انسان اسیر ساختار در این سیر می برد، البته بی خبر است. چرا که محکومان در هر دوره ی تاریخی از "صدا" محرومند و یا توان به عرصه ی عمومی کشاندن "صدایشان" را ندارند پس محکوم و بسته به صلیب سرنوشت باقی می مانند.
بیمارستانهای روانی در دوران مدرن نه تنها بخشی از این ساختار پیچیده که حتی بزرگ نمایی شده آنند. نهادی از نهادهای همین جامعه که برای کسانی برنامه ریزی می کند که از "صدا" محرومند و یا صدایشان به بی رحمانه ترین شکل موجود چه در عرصه مفاهیم و چه در صحنه ی عمومی با تحقیر و سرکوب و "دیگری سازی" همراه است. مفهوم دلسوزی – که در بطن خود درک دیگری را همراه دارد - اگر برای بیماران معمولی نقدی رایج در میان مردمان است، از بیماران روانی دریغ شده است. اگر اختیار در درمان در رابطه با بیماران معمولی از حقوق حقه ی آنان است از بیمارانی که "عقل" درستی ندارند گرفته می شود. اگر رفتار بد پزشکان و یا کادر درمانی در بیمارستانهای معمولی شکایتی را بر می انگیزد، در بیمارستانهای روانی هیچ صدایی از بدرفتاری و سهل انگاری کادر درمانی البته که وجود ندارد. این بیماران بیگانگانی در جامعه ی انسانی ای هستند که خود بیگانه ساز است و با این بیگانگان گویی می توان طوری رفتار کرد که با "خودیها" نمی توان صورت داد. و البته که جامعه از پزشکانی که در جایگاه خداوندی برای این مطرودان طرح و درمان می دهند بازخواستی نخواهد کرد و بدین صورت است که امکان بازتولید فجایعی از آن دست که ذکر شد افزایش میابد و درد و رنج بی صدایان تداوم میابد.

جینز جولیان [1990] 1380 خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهنیت دوجایگاهی. ترجمه خسرو پارسا و همکاران. تهران: نشر آگه
Deshauer, D. 2009 An Anatomy of Malpractice. Canadian Medical Association Journal. May 2009 180(11) Pp.1139
Scull, A. 2005 Madhouse: A tragic Tale Of Megalomania and Modern Medicine Yale: Yale University Press