موقعیت دشوار سحابی


کاظم کردوانی


• مهندس سحابی از دوران جوانی تا پایان زندگی شریفانه اش، همواره انسانی بود آزادی خواه و عدالت طلب. اما، در این جا که نشسته ایم می بایست از وضعیتی سخن بگوییم که به تعبیرِ منِ بنده می توان آن را موقعیت دشوار مهندس سحابی نامید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ خرداد ۱٣۹۰ -  ۱۴ ژوئن ۲۰۱۱


متنی که در پی می آید گفتار کوتاهی است که در جلسه « بزرگداشت مهندس سحابی » در شهر برلن ( ۱۱ ژوئن ۲۰۱۱ برابر با ۲۱ خرداد ۱٣۹۰) بیان کرده ام.


زنده یاد مهندس عزت الله سحابی شخصیت دیرآشنای عرصه سیاست و آزادی خواهی ایران است و زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایشان در این جمع که حضور داریم نیازی به بازگویی ندارد.
زنده یاد سحابی، انسانی بود ملی، متدین، سلیم النفس، صبور، مقاوم، خیرخواه مردم و کشور، یاورِ روزهای سخت بسیاری از کسان حتی به رغم اختلاف های نظری که با آنان داشت.
مهندس سحابی از دوران جوانی تا پایان زندگی شریفانه اش، همواره انسانی بود آزادی خواه و عدالت طلب. اما، در این جا که نشسته ایم می بایست از وضعیتی سخن بگوییم که به تعبیرِ منِ بنده می توان آن را موقعیت دشوار مهندس سحابی نامید.
مهندس سحابی به آن نحله ی فکری تعلق داشت که معتقد به تقابل میان اسلام و ملی گرایی یا اسلام و ایرانیت نیست و افزون بر آن معتقد است که در عرصه ی سیاست و اداره ی امروزینِ امورکشور نیزمی بایست با جمع این دوعنصر به میدان آمد و این رهیافت کارآمد است. نحله ی فکری که به یک معنا به آن بخش از تاریخ کهن ما تکیه می کند که شاهد سازگاری میان عنصر دینی و ملی-ایرانی در ایران پس از اسلام است. نحله فکری که برجسته ترین نماینده ی آن در دوران پس از مشروطیت حسن مدرس است و در دوره ی پس از شهریور بیست، مهندس بازرگان. این تکیه گاه فکری واین رهیافت سیاسی، مهندس سحابی را چه در دوران شاه وچه در دوران حکومت جمهوری اسلامی، در موقعیتی دشوار و بغرنج (در مفهوم فلسفی کلمه) قرار داد.
دست تصادف روزگار یا تقدیر یا امر واقع، هر نامی که می خواهید بر آن بنهید، سرنوشتی را برای مهندس سحابی رقم زد که در دوحکومت با دو سازوکار و دو نگاه به جهان و انسانِ کاملأ مغایر زندگی کرد و زندگانی پیشه کرد و کنش گری فعال بود که هیچ یک از این دو حکومت با دو پاره ی همبسته ی اساسی الگویِ فکری او هم خوانی نداشتند وهر دو حکومت در برخورد با مخالفان خود سرکوب پیشه کردند و صدای مخالف را برنتابیدند و هر دو حکومت در «دایره مینا» ی استبداد چرخیده اند.
در دوران حکومت سلطنت مطلقه، شاه تنها بر یک عنصر تاریخی ایرانی، یعنی ناسیونالیسم تکیه کرد و به دیگر عناصر تشکیل دهنده ی هویت ملی ایرانی، بی اعتنا ماند. و همان عنصری را هم که در مقام مشروعیت حکومت اش انتخاب کرده بود، نه تنها با سنت ناسیونالیسم ایرانی که در قرن های نوزده و بیست رشد یافت و جنبه ی شدید ضداستعماری داشت در تعارض بود؛ بلکه با پذیرفتن و پذیرفتن عاملیت کودتای بیست و هشت مرداد، مشروعیت همان ناسیونالیسم خود اعلام کرده را هم ملغی کرد.
حکومت جمهوری اسلامی نیز، مشروعیت خود را تنها بر یک عنصر هویت تاریخی ایران بنا کرد و آن هم مذهب بود. و تمام هم و غم حکومت در بازسازی هویتی اسلامی-ایدئولوژیک خلاصه شد. و سیاست گذاری های هویتی به طور رسمی و با شدتی اعجاب انگیز – حتی در دوران جنگ عراق علیه ایران – روی به کاهش شدید وزنه ی ویژگی ملی ایرانی و میراث کهن آن داشته اند و دارند. طرفه آن که حکومت نوع دینی برخاسته از انقلاب ایران، نه تنها با پیشینه وتجربه ی تاریخی کشور ما – حتی در بعد مذهبی آن – سازگاری ندارد؛ که بیش تر به نوع حکومت خلافتی نزدیک است که فقه شیعی با آن در ستیز بوده است.
به گمان من، مهندس سحابی به این موقعیت دشوار آگاه بود و استقلال سیاسی حکومت جمهوری اسلامی از قدرت های خارجی (که یکی از دغدغه های اساسی مهندس سحابی بود) و صبغه ی دینی حکومت (که به چشم او برای حفظ تمامیت ارضی ایران ضروری بود)، این موقعیت دشوار را برای او دشوارتر کرده بود. مهندس سحابی با آگاهی، این موقعیت دشوار و بغرنج را زیست و به اصول فکری خود وفادار ماند، و در مقام ایرانی مومن و معتقد، در تمام عمر نفس ها و قدم هایش را با سه کلید واژه تنظیم کرد: استقلال ایران، آزادی، عدالت.

یادش گرامی باد