بروشنی، از چه "حقی" دفاع می کنیم؟


جواد قاسم آبادی


• حق حاکمیت مستقیم بر سرنوشت خویش در ایران امروز، عمومی ترین "حق" در سراسر ایران است. "حقی" که چه به لحاظ حقیقی، چه به لحاظ زمانی و چه بلحاظ حقوقی در درانداختن دولتی مدرن و متحد در فردای ِجمهوری اسلامی در اولویت قرار دارد. "حقی" که اگر در ایران به "ظهور" نرسد، باز تولید نشود و تداوم نیابد در فردائی نه چندان دور در سراسر ایران آش همین آش و کاسه هم همین کاسه خواهد بود. یا همین خواهد بود و یا شاید بالکانیزه شدن ایران ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۰ خرداد ۱٣٨۵ -  ۲۰ ژوئن ۲۰۰۶


برغم تذکرهای مکرر بخشی از روشنفکران ایرانی در لزوم بحث و بررسی کارشناسانهء امرِعدم تمرکز قدرت سیاسی در آیندهء ایران ، این امر به بهانه های مختلف و در راس آن پیشگیری از اختلافات در محاق قرار گرفته بود و به سکوت برگزار می گردید . قیام قهرمانانهء مردم تبریز در پاسخ به توهین یک روزنامهء دولتی به هم میهنان ترک زبان ، بر بستر ِستم های چند گانه بر ملل دور از مرکز ، بسرعت عمومی شد و با این عمومی شدن مردم شهرهای دیگر آذربایجان را نیز به صحنه آورد . جنبشی که بروشنی تمامی اقتدار مرکزی را به چالش کشید و رژیم جمهوری اسلامی را که قصد هیچ نوع عقب نشینی در سراسر ایران ندارد به سرکوب بیرحمانهء مردم پرداخت و باز هم شهروندان غیور آذربایجانی ما را به دنبال سرکوب کردستان ، خوزستان و بلوچستان به خاک و خون کشید
 
تا اینجای داستان برای آنهائی که مسائل این میهن دربند را دنبال می کنند تازگی نداشت . مردم هر نقطهء ای از این خاک پاک کم رادیوآکتیو که بر پای خود می ایستند و حقوق انسانی حداقل خود را مطالبه می کنند با    یورش این رژیم و سرکوب خونین روبرو شده اند ، می شوند و ؛ در صورت بقای این نظام ؛ خواهند شد. اما آنچه که برای من تازگی داشت بروز گرایشات شوونیستی برخی از دانشمندان محترم بویژه خارج کشوری است که بنام دفاع از این "مردم" و یا آن "خلق" ادبیاتی را می آفرینند که به عدم توجه به منافع مشترک "ملل هم سرنوشت" در سه محور زیر خلاصه می شود
 
یکم: برتری دادن به یکی از ملل ایرانی بر ملل دیگر و راه انداختن جنگ های حیدری و نعمتی بر سر    مسائل گوناگون اختلاف برانگیز، بویژه   مرزهای هر یک از این مناطق با مناطق دیگر . بطور مثال پای صحبت این آقایان که می نشینیم می بینیم که تنها بر سر مرزهای خارجی ایران توافق دارند و هیچ یک با دیگری بر سر مرزهای مناطق خودی توافق ندارند و حتی برای یکدیگر از همین امروز خط و نشان هم می کشند . اگر اوضاع بر وفق مراد این گرایشات برتری جو طی شود وای به فردای پس از جمهوری اسلامی
 
دوم : ایجاد این جوّ غیر واقعی که گوئی در ایران این فارس زبانان ؛ بقول ایشان "ملت فارس" ؛ هستند که در قدرتند و این "ملت فارس" است   که سایر ملل را به انقیاد درآورده است . این دروغ بزرگی در ایران امروز است . چه رژیم جمهوری اسلامی ایران نمایندهء هیچ ملتی نیست ، نمایندهء خدای شیعیان اثنی عشری بر روی زمین است . نمایندهء قشر کوچک ِ"خودی"های کلم بر سر است   و نمایندهء هیچ یک از ملل ایرانی نمی باشد . هم از این روست که اکثریت مردم سراسر ایران را برغم آنکه در کجای این کشور ساکن هستند و به چه زبانی سخن میگویند را "غیر خودی" و بزبان قدما "خارجی" می دانند و به مجرد آنکه این مردم حقی را از این تیرانی ِمرکزی ِخود محور ِهستی بین طلب کنند آنها را به خاک و خون می کشد
 
سوم : برخی از این دانشمندان خارج از کشوری که از این قیام های مردمی به هیجان آمده اند ، بی محابا از منطقهء خود و آیندهء آن بی ارتباط با مبارزات مردم سایر مناطق ایران سخن می گویند و در این راستا کوچکترین عنایتی به اتحاد ملل هم سرنوشت ایرانی نشان نمی دهند و در این مسیر "مبارزاتی"   مشت و لگد است که بویژه نثار برنامهء دموکراتیک و سراسری ِکمونیست ها می نمایند  
 
هدف این پرچانگی در گام نخست نشان دادن آبشخور غیر دموکراتیک و رو به گذشتهء این نوع ادبیات تفرقه برانگیز دانشمندانه   از یکطرف و از طرف دیگر کمک به این دانشمندان است تا خدای ناکرده در راستای"مبارزه" با رژیم مذهبی حاکم سر از سنای آمریکا در نیاورند و به روند بالکانیزاسیون ایران دامن نزنند
 
 
• بر وزن: رجوع به تاریخ آغاز ِقرن گذشته در منتخب ِمجموعه آثار لنین ، "در باره حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" در برخورد به نظرات رزا لوکزامبورگ
 
لنین بدون اینکه "قهر" کند در پاسخ رزا لوکزامبورگ بسیاری چیزها می گوید. من این چند چیز را خوب فهمیده ام :
 
یکم: حق تعیین سرنوشت ملل تحت ستم یعنی خواست تاریخی بورژوازی این ملل جهت کسب "حق جدائی و تشکیل دولت مستقل" نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم، قابل توجه دانشمند محترم آقای هدایت سلطانزاده :
 
دوم : در بارهء "مسالهء ملی" مارکسیسم به ما می آموزد که چون هر مسالهء دیگر، با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به قضاوت بنشینیم .
 
سوم : پس شرایط ایرلند یا هر جای دیگری قابل الگو برداری برای ملل تحت ِستم ِباز مانده از روسیهء تزاری آنهم "کیلوئی" و کلهم الاجمعین نمی باشد .
 
چهارم : بر این اساس لنین به رزا می گوید که سوسیال - دموکرات ها در مجمع الجزایر تزاری تنها به منافع کارگران ، زحمتکشان و دهقانان ِاین ملل و بویژه ملل تحت ستم مضاعف (ستم فئودال – بورژوازی تزاری و ستم ِبورژوا - ملاکین خودی ) در این مجمع الجزایر می اندیشند ، رزا هم قهر نمی کند .
 
پنجم : بورژوازی این ملل در گریز از اقتدار بورژوازی ستمگر مرکزی ، همواره خواست "حق تعیین سرنوشت ملل ستمدیده و تشکیل یک دولت مستقل" را دارد که در دورانی که این یک "حق" تاریخی باشد ، حمایت سایر اقشار وطبقات این ملل را نیز بهمراه خواهد داشت . ایرلند و جمهوری و سلطنت و کاتولیسیسم و پروتستانتیزم و جدائی فنلاند و .... از این نمونه ها می باشند
 
بر مبنای این اصول رفیق ما لنین به رفیق دیگر ما   رزا در آغاز قرن گذشته   می گوید که سوسیال - دموکرات ها در هر شرایطی در جستجوی یک برنامهء سراسری برای ملل هم سرنوشت با در نظر گرفتن منافع مستقیم   کارگران ، زحمتکشان و دهقانان (و با گذشت چند سال در همان کشورسربازان نیز به این جبهه می پیوندند و طلوع انفجار و رزمناو پوتمکین و قس علیهذا ) این ملل هستند .
 
  امری که با در نظر گرفتن شرایط امروز ایران، در یک کلام ، کمونیست ها بایستی بدنبال برنامه ای مستقل و "ملی" در دفاع   از منافع مستقیم کارگران و زحمتکشان این ملل   بویژه ملل تحت ستم مضاعف و دور از مرکز باشند . این کوشش در بارهء آیندهء ایران تصادفی نیست، خواننده با کمی مرور تاریخ بیست و هفت سالهء "تجربه ، خون ، تجربهء" مبارزه   با رژیم جمهوری اسلامی ایران و تکرار ِ این تجربه ها و فهم اینکه از تخم "اژدها" ، "مرغ"   ظهور نخواهد فرمود به این نتیجه خواهد رسید که این برنامه در سال های   گذشته از طرف اپوزیسیون دموکرات ِاین رژیم مذهبی بایستی مورد بحث و حتی تدوین قرار گرفته باشد .
 
• بر وزن : براستی در ایران امروز از چه "حقی" دفاع می کنیم ؟
حال این "حق تعیین سرنوشت" آنهم برای   "ملل غیر خودی"   جهت "تشکیل دولت ِمستقل" بورژوائی   آنهم   در عصر ِکنونی ِاحداث خاورمیانهء بزرگ ِآمریکائی چه ارتباطی بقول لنین با "ملل هم سرنوشت " ایرانی؛ و در دوران ناصرالدین شاهی "ممالک محروسهء ایران"؛ و جنبش های آزادیخواهانه و عدالت جویانهء سراسری ِمردمی می تواند داشته باشد ؟
 
برخی از رفقای ما (من در مقامی نیستم که نه با بورژوازی در حال خداحافظی بومی ایران و نه با بورژوازی توسعه طلب، تجاوز و تجزیه گرِ بالکانیست بین المللی وارد بحث و گفتگو شوم . از این بابت است که روی سخن من در این بحث فقط و فقط دموکرات های مساوات طلب سراسر این میهن و آنهم در رابطه با یک طرح ِمدافع ِمنافع مستقیم اکثریت جوان مردمان زجمتکش تمامی ملل هم سرنوشت ایران می باشد و گر نه ، نه وقتی می گذاشتم و نه سری را بدرد می آوردم . چه این بحث سر ِهر آنکس را که از بنیان "ستم های چندگانه" را نمی فهمد ، جز "درد ِسر" نخواهد آورد ) این "صیغه" را به عنوان یک اصل کمونیستی از کجا اخراج کرده اند ؟ از تاریخ استخراج فرموده اند و یا آنطور که لنین می خواهد با تحلیل مشخص از شرایط مشخص مناطق مختلف ایران و با بکارگیری ِمنطق دیالکتیک - ماتریالیستی از جامعهء امروز ایران و جهان آنرا استنباط فرموده اند !؟
 
• بر وزن : موقعیت خطیر کنونی ، خطر و خطرکردن
در شرایط خطیری قرار داریم که فهم و دفاع   از حقوق از دست رفتهء چند گانهء زنان ، کارگران و زحمتکشان ِملل دور از مرکز ایران چون شمشیری دو دم بکار خواهد آمد. از یکطرف این جنبش های تیز و برنده در خدمت وحدت این ملل ایرانی ، حاکمیت مستقیم آحاد مردم ملل گوناگون ، اتحاد داوطلبانهء آنها بر پایهء آزادی ، مساوات ، استقلال ، استقرار دموکراسی ، بقای "ایران" و کوشش در راه تحقق عدالت اجتماعی قرار دارد . از طرف دیگر   این جنبش های تیز و برنده در راه ِ"هرکه براه خود" و در انطباق ِهر چه سریعترِ با زور پر زور "خاورمیانهء بزرگ" و   تلاشی ایران، می تواند مورد استفادهء بورژوازی سلطه جوی محلی و پشتیبانی امپریالیسم جهانی جهت ِپیشبردن خواست "تشکیل دولت مستقل" قرار گیرد . خلاصه کنم این جنبش های اجتماعی امروز ایران ازسمت چپ و یا به طرف راست "الگوی اقتدار" مردم در آیندهء ایران را می برند (از مصدر بریدن). امروز در شرایط مشخص این شیر گربه فلات پهناور ، در منطقهء پرآشوب خاورمیانه ، براستی ما کمونیست ها از چه الگوئی دفاع می کنیم ؟
 
کمونیست ها بایستی در ادبیات   خود روشن و همه فهم بگویند که از چه برنامه ای برای اقتدارِهر یک از این ملل دفاع می کنند. من امروز در اولین قدم از "حق" در هم شکستن ماشین رژیم سرمایه داری مذهبی در سراسر ایران و استقرار آزادی و "حاکمیت مستقیم شهروندان مساوی بر سرنوشت خویش" باز هم در سراسر ایران و برای همهء ملل ایرانی دفاع می کنم. من از "حق"   بازگشت هیچ یک از ملل ایرانی به رژیم شاهنشاهی، جمهوری موروثی و یا مشروطهء لیبرال اسلامی، یا همینی که هست و یا هر چیز دیگر از این قبیل قدرت ها و دولت های مقتدرِ مرکزی که حاکمیت مستقیم و مساوی اکثریت مردم "غیر خودی" در سرنوشت سیاسی خود را نقض می فرمایند، دفاع که نمی کنم هیچ ، بلکه به عنوان یک کمونسیت از همین امروز با قلم   و در قدم ؛ بقول برخی دن کیشوت وار و یکتنه ؛ با آن مبارزه می کنم .
 
این درست است که امروز با این انبارهای باروت ِنفی ِهشتاد سالهء حقوق اولیهء انسانی شهروندان غیر خودی ِدور از مرکز ؛ بخاطر جلوگیری از سوء استفادهء امپریالیست - بالکانیست ها ؛ خیلی بایستی "با احتیاط"   رفتار کرد ولی در جریان مقاومت ناگزیر در مقابله با رژیم اسلامی بناگزیر بایستی رفتار کرد. و بایستی بدرستی رفتار کرد. ما کمونیست ها در نقاط مختلف ایران بویژه دور از مرکز چه می خواهیم ؟ من حق مساوی بهره مندی از تمامی حقوق یک شهروند ایرانی در چهارچوب قانون اساسی که با تشکیل یک دولت مدرن و غیر متمرکز، حق دخالت مستقیم و مساوی بر سرنوشت خویش را برای شهروندان ایرانی فراهم آورد؛ و از این حق چون مردمک تخم چشم بوسیلهء همین جوانان حفاظت کند؛ را می خواهم. از حق دخالت مستقیم در سرنوشت خویش در سراسر ایران امروز دفاع   و فردا حفاظت خواهم کرد تا با این جوانان کوشش در   راه استقرار ِعدالت اجتماعی ، این آرزوی هزاران سالهء مردم ایران و جهان را سازمان دهیم .
 
من می خواهم که در سراسر ایران ِفردا ، اکثریت ِمردم ِجوان ِزحمتکش و آگاه ؛ این نسل انقلاب ؛ ارادهء خود را در شهر ها و روستاها با تشکیل انجمن ها و شوراها و انتخاب تمامی مسولین ایالتی و ولایتی ( که البته از "ولایات" می آید و هیچ ربطی به "ولایت" آقایان و "فقیه" و از این قبیل ندارد، رنگتان نپرد!) مملکتی تا نهاد ریاست جمهوری ؛ از   الف ِانجمن تا یای ِریاست جمهوری ؛ را شهروندان ِمساوی ، در انتخابات آزاد و با رای مخفی و دوره ای مستقیم سازمان دهند .
 
• بر وزن: بیائید از خواب بیدار شویم
حال اگر در منطقه یا مناطقی از ایران ؛ تنها به دلیل عقب نگه داشته شدن در قرن گذشته و تحمل ستم های مضاعف و حتی چندگانهء موجود؛ اکثریت مردم خواستند که به دوران خان خانی باز گردند ما کمونیست ها از این خواست دفاع خواهیم کرد؟
 
حال اگر در مرکز و یا نقاط   دیگری از ایران اکثریتی خواستند که زیر سایهء "حضرتی" اصلا حکومت اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم ِامروز را حفظ کنند، ما از این "حفاظت"ِ خونبار دفاع خواهیم کرد؟
 
حال اگر در منطقه یا مناطقی از ایران با "روکردن" بنچاق های دوران ماقبل رضا شاهی اکثریت مردم منطقه ای رابا وعدهء "کویت نامبر تو"   فریفتند و به سبک تگزاسی بر سر چاه های نفت "آباء و اجدادی" شان چمبره زدند ما از این تصمیم "داهیانهء مردمی"   آنهم بیش از پنجاه سال پس از ملی شدن نفت ایران، با هلهله استقبال خواهیم کرد؟
 
حال اگر برخی در نقطه ای از ایران بخواهند بنام ملتی "جمهوری موروثی"، که پسر جانشین پدر شود ! احداث فرمایند ما صد سال پس از مشروطیت، پنجاه و دو سال پس از ملی شدن صنعت نفت و بیست و هفت سال پس از انقلاب با این برخی مخالفت نخواهیم کرد؟
 
  اصلا اگر اکثریت همهء ملل ایرانی دست در دست و یا جدا جدا با طرح خاورمیانهء بزرگ آمریکائی (بخوانید تسلیم بدون قید و شرط   در مقابل گردش ِ"آزاد" ِسرمایه های جهانی) موافقت فرموده و حاکمیت بر سرنوشت خویش و آیندگانمان؛ و نابودی حیات بر کرهء زمین و شاید سراسر "کائنات" یا "هستی" یا "خلقت" یا هر چیز دیگری می خواهید بنامیدش؛ را به فرهنگ مصرف و ابتذال ِسرمایه های بدخیم جهانی بسپارند، ما در مقابل آن سکوت   خواهیم کرد؟
 
نه من از این نوع راه حل های هزاره های گذشته از طرف هر یک از طبقات صاحب سرمایهء ملل گوناگون ایرانی، حتی اگر فقط برای ملت خودش، به عبارتی "شهروندان خودی" پیشنهاد شود، دفاع که نخواهم کرد هیچ بلکه با تمام قوا با این نئولیبرال -   ناسیونالیسم ِنافی حقوق مساوی شهروندان ایران و جهانی در هر نقطه ای از گیتی اگر دستم برسد مبارزه خواهم کرد .
 
• بر وزن: مردم را خلع سلاح کردن
براستی با این نوع دفاع از "حق تعیین سرنوشت"؛ یا بقول لنین "حق جدائی بورژوائی برای ملل تحت ستم"؛ چه ایراد جدی به سازمان ها و احزاب منطقه ای که از همین امروز به دنبال منافع ملی خویش دارند یواشکی دررفتن (از مصدر فرار فرمودن) از مبارزهء دموکراتیک و مساوات طلبانه در چهارچوب یک برنامهء سراسری برای ایران را تجویز می کنند، می توانم داشته باشم؟ این سازمان ها و احزاب هر یک ادعا می کنند که نمایندگی اکثریت مردم منطقهء خویش را دارا هستند و حکومت دموکراتیک احزاب را در فردای جدائی از مام میهن؛ در خاورمیانهء بزرگ آمریکائی؛ به مردم ستمدیدهء هم زبانشان وعده می دهند. این احزاب و سازمان ها به آرامش   از همین حالا در تدارک حل مسائل مردم مناطق خویش در تطبیق با طرح خاورمیانهء بزرگ می باشند. آزادی و دموکراسی که اگر بقیهء ملل به آمریکائی – کویتی شدن ایران رضایت ندهند ناچار خواهند شد تا با "خروج" از نقشهء سیاسی ِایران، این شیر را که در طول هزاران سال در اثر   فشارهای خارجی و خط و خط کشی های امپریالیستی به صورت یک "پیر" گربهء از قدرت بدور نگاه داشته شده درآمده است را "مثله" فرمایند . هر کس تکه ای از این پیر ِچند هزار ساله را بکند (از مصدر کندن) و ببرد (از مصدر بردن) سهم خود را (چه "بریدن از سهم خود" کار این آقایان نیست بطوری که سهم خود را در این سالهای تبعید، نه تنها نبریده اند و کم نیز نکرده اند بلکه گسترش نیز داده اند و اخیرا یکی از این آقایان نه تنها از طرف مردم هم زبان خودش بلکه از جانب مردم سراسر ایران انتخاب ِمجدد و تقلب آمیز آقای دبلیو جونیور را   تبریک گفتند و باز هم بدتر، از این نمایندهء هارترین جناح امپریالیستی برای کسب آزادی و استقرار دموکراسی در "ایران" تقاضای کمک فرمودند. سوال من از این آقایان و بویژه شاهزادهء سابق (که هر سال تابستان سر راه رفتن به جنوب فرانسه و اقامت در کنار ساحل لاجوردی ِمدیترانه ) در پاریس از سران کشورهای امپریالیستی تقاضای کمک می فرمایند اینست که بیایند و برای ما "شهروندان ِبی ادب" ِایرانی (که همانا چون دوران پدر تاجدارشان مستحق مرگیم) توضیح دهند که این نیروهای متجاور ِاشغالگر ِبین المللی چه کمکی به مردم ایران می توانند بکنند؟ بیائید و یکبار هم که شده روشن و همه فهم (که خود دبلیو جونیور نیز قادر به فهم آن باشد) بگوئید که جهانخواران بین المللی چگونه می توانند به مردم ایران برای استقرار حاکمیت ِدموکراتیک خویش کمک کنند؟ اما این که تقاضای کمک ِدر سبد اخلاص گذاشته شده چه ارتباطی با تحولات عراق و خاورمیانهء بزرگ دارد امری است که بر کارشناسان ایرانی مسلح به منطق پوشیده نیست. این تقاضای کمک از گردن کلفت های بین المللی، درخواست ِکمک به این آقایان جهت جایگزینی ایشان در مسند رژیم جمهوری اسلامی ایران می باشد، نه یک کلام بیشتر و نه یک کلمه کمتر. با همهء این حرف ها ما براستی چه ایرادی به آنها داریم؟ آیا ایراد ما در بود و نبود "شکلی"ِ این تنها شیر گربه فلات چند هزار سالهء پنج حرفی، "ایران" و بالا و پائین رفتن و یا نرفتن ِیک پرچم سه رنگ است؟ اگر ایراد جدی بر سر برنامهء استقرار آزادی، مساوات و استقلال در بخشی از ایران با آنها نداریم؛ و اوضاع جهانی امروز را بلحاظ ِدخالت های ِسیاست های پر زور نئولیبرالیستی با آستانهء انقلاب متفاوت نمی بینیم؛ چرا با این هموطنان خواهان گریز از مرکز، در ایجاد منطقه یا مناطقی از ایران که از این نکبت ِ"اسلامی" جدا و در امان باشند، چون روزهای پس از انقلاب، در دفاع مشترک از آزادی و مساوات و در ستیز با آپارتاید ِجمهوری اسلامی، همکاری و کوشش مشترک و هماهنگ نمی کنیم؟
 
• بر وزن: از دیروز تا امروز این سیب ِکوچک جهانی بیست و هفت   چرخ سه صد و شصت و چند روزه زده است
این چرخیدن چرخ کبود اثر خود را بر ایران نیز گذاشته است. در آن عصر من نیز در راه آزاد کردن گوشه ای از ایران از اقتدار نکبت بار مذهبی گام برمی داشتم. اگر چه در آن عصر فکر و قلم   و میکروفنش را دیگران "می زدند" ( این که "فکر کردن" را "فکر زدن" و "میکرفن در دست گرفتن" را نیز "میکروفن زدن" آورده ام نه از سر کم سوادی است زیرا در طول پنجاه سال   گذشته؛ که من از آن باخبرم؛ بویژه در خارج کشور که "مبارزه" مالیات مستقیم نداشت برخی این سه امر را طوری بجا می آوردند که بی شبهات با کاری که انسان با "مِی" می کند، نبود و حالتی که در این دانشمندان پس از "ابلاغ رسالت" بجای وفای به عهد در انجام مسولیت، در خود ایجاد می فرمودند بی شباهت با نخوت ناشی از مِی گساری نبود، در ذهن کوچک ِ من از آنجا که مِی را میزنند، من نیز در مورد این دانشمندان از زدن "فکر، قلم و میکرفن" استفاده کرده ام) و نسل من؛ نسل پس از کودتای ارزان بیست وهشت مرداد، که جوانتر بودیم چه در زندان های شاهی و ولایتی و یا اگر شانس می آوردیم و کارمان به زندان نمی کشید؛ در خیابان های شهرهای ایران آمریکا و اروپا "قدمش" را می زدیم و کفشش را پاره می کردیم. اما من امروز با توجه به آنچه امروز در ایران می گذرد بر این باورم که در ایران نیز چون همهء اقتصاد های بیمار چند محصولی ( که قرار است فراورده های اتمی نیز به قیمت آلودگی خاک پاک ایران چون خاک امروز نیجر به آن اضافه شود، البته اگر و فقط اگر رژیم جمهوری اسلامی با ارادهء عمومی مردم ایران جایگزین نشود) اکثریت جمعیت محروم در حاشیهء شهرهای بزرگ متمرکز می شوند. این اقتصادها هر چه بیمارتر، جمعیت بیشتری را در متروپل هائی؛ هر چه گسترده تر؛ با قانونی جنگلی تر و احیای اصل بقای "اصلح" (بخوانید زوردارتر که در ایران بقای "مسلح" بایستی نوشته شود) یا حذف ضعیفتر را سازمان می دهند. در این اقتصاد های متمرکزِ بیمار، در هم شکستن قدرت مرکزی؛ در راس این هیرارشی ِقدرت؛ تنها راه جلوگیری از بازگشت آن در آینده ای نه چندان دور در مناطق گوناگون ایران و حتی نقاط دور از مرکز خواهد بود. چه دیو از سر گنده (به ذم ِگاف) گردد نی ز دم. در شرایط خاص ایران بایستی بپذیریم که در هر کجای ایران (چه آمریکا با رژیم کنونی به توافق "به" رسد یا "نه" رسد ، چه کارشناسان "هسته ای اسلامی" به سلاح هسته ای دست یابند و چه نیابند) کار من ِشهروند ایرانی با اقتدار مسلح نطام جمهوری اسلامی روزی یکسره خواهد شد که تکلیف همهء "ما" با این پدیده در تهران بزرگ روشن شده باشد .
 
عدم همکاری امروز من با چنین تشکل های منطقه ای از این زاویه است که؛ بفرض نفی قدرت مرکزی در منطقه ای از ایران؛ به خاطر عدم امکان مقاومت در مقابل   زور پر زور نئولیبرالیسم، برای ِمردم ِاین مناطق در بهترین حالت، دموکراسی از "احزاب" (بدبختانه می توانیم بخوانیم اقتدار سازمان ها و احزاب   منطقه ای در مقابل   اقتدار مستقیم و مساوات طلبانهء شهروندان) منطبق با طرح خاورمیانهء بزرگ را   به ارمغان خواهیم آورد. اما آنچه را که من ِکمونیست از بررسی بی طرفانهء تحولات سی سالهء اخیر ایران می فهمم اینست که ترکیب جوان، با سواد و زحمتکش جامعهء ایران که اکثریت قاطع جمعیت سراسر ایران را تشکیل می دهند، بویژه در مناطق دور از مرکز و حتی در مرکز، از دموکراسی چیزی بجز حاکمیت مساوی و مستقیم و دوره ای مردم بر سرنوشت خویش در سراسر ِایران را نمی فهمند .
 
  من بر این باورم که امروز در چهارگوشهء ایران؛ و متاسفانه نه هنوز در مرکز؛ مردم گوناگون این فلات پهناور با بیش از سه صد روز آسمان فیروزه ای، آماده اند تا سرنوشت خویش را با انتخاب   معتمیدنشان مستقیما در دست گیرند. من از این نوع دموکراسی مستقیم   برای همهء ملل   در سراسر ایران و حتی سراسر جهان دفاع می کرده ام، می کنم و خواهم کرد. دموکراسی که در آن در سراسر ایران مردم ِملل   گوناگون ایرانی شوراهای معتمدین خود و تمامی مسولین منطقهء خود و سپس کشوری را از پائین تا بالا با رای مستقیم، مخفی و دوره ای انتخاب کنند و قس علیهذا .
من از دموکراسی در ایران امروز، سازماندهی چنین قدرت دوره ای در سراسر این کشور را می فهمم و نه یک کلمه کمتر. پیشنهاد من به رفقای آزادیخواه و مساوات طلب ِ"مستقل" ِمناطق مختلف ایران که خود را دموکرات نیز می نامند اینست که به ما سوسیال – دموکرات های ایرانی و بویژه مردم مناطق خویش؛ بدور از پلمیک های مدل خانم یا آقای "س. حاتملوی" که کماکان در آستانهء هزارهء سوم سعی در عدم ِتعریف خود و تنها ضدیت با دیگران می نماید؛ روشن و همه فهم بگوئید که شما در فردای جمهوری اسلامی آرزومندید که چه شکلی از قدرت را در منطقهء خود سازمان دهید؟
 
• بر وزن: این مردم سراسر ایران خواهند بود که در فردای نظام مذهبی برای "دموکراسی" تصمیم خواهند گرفت
  این مردم مناطق مختلف ایران خواهند بود که بین شکلگیری قدرت پیشنهادی از سوی شما؛ "فدرالیسم" ی که کماکان مضمون "قدرت اجرائی" ِمحلی، منطقه ای و سراسری در آن بلحاظ حقوقی برای مردم ایران ناروشن است؛ و "حاکمیت شورا ها و انجمن های شهروندان مساوی جمهور ِمردم ایران" دلخواه ِکمونیست ها و سایر پروژه های مدافع اقشار و طبقات میانی و مرفه، در صبح وعده داده شدهء پس از شب ِحکومت اسلامی ، یکی را آزادانه و آگاهانه در سراسر ایران انتخاب خواهند کرد. روشنفکران ِآذری، اصفهانی، استان های ساحلی، بلوچ، خراسانی، خوزستانی، سیستانی، فارس، کرد، کرمانی، گیلانی، گرگانی، لر، مازندرانی، بجای نفی دیگران به تدوین روشن برنامهء خود بپردازید. بیائید و بگوئید برای استقرار آزادی، حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی و چگونگی تحقق مساوات حقوق شهروندی و چگونگی کوشش در راه تحقق عدالت اجتماعی، حداقل برای منطقهء خود چه می خواهید؟ اگر دموکرات هستید بدون جار و جنجال در "ضدیت" با برنامهء سراسری کمونیست ها در جهت ِاقتدار مستقیم مردم ایران، به شهروندان مناطق خود اجازه دهید که بین جمهوری متکی بر انجمن ها و شوراهای ملل سراسر ایران و برنامهء منطقه ای شما؛ اگر با هم سرِناسازگاری دارند؛ پس از آگاهی، خود آزادانه شکلگیری قدرت جایگزین را سازماندهی کنند .
 
• بر وزن: "حقیقت" نویسی با شرف و خون
  و اما ای روشنفکران طرفدار "حق تعیین سرنوشت و تشکیل دولت مستقل"، هیچ نیروئی در این هستی، نه با خواهش و تمنا، نه به زور ِجدل های سیاسی غیرمنطبق با شرایط امروز ایران و جهان و نه با ارعاب و تهدید و تحدید نخواهید توانست مانع "حقیقت" نویسان در تدوین و ارائهء یک برنامهء سراسری برای اتحاد ِاکثریت کارگران و زحمتکشان جوان و آگاه ِاین ملل هم سرنوشت شوید. چه هیچ زوری در جهان قادر به زدودن نور "حقیقت" از قلم وقدم کمونیست ها نخواهد بود. من بعید می دانم که این نوع بازگشت به قرن گذشته، در ایران امروز در دل اکثریت مردم جوان و آگاه و زحمتکش این میهن و بویژه دموکرات ها جائی بیابد. وقت خود را در رد برنامهء سراسری کمونیست ها تلف نکنید. اگر با برنامهء سراسری ما سرِسازگاری ندارید برنامهء خود را؛ حتی اگر برای ملل سراسر ایران قادر به توضیح نمی باشید، بیائید جدا جدا هم که شده ولی روشن؛ حداقل به مردم بخشی از ایران که ظاهرا (بسبک تمام خلقی) از منافع آن ها "تمام و کمال" دفاع می کنید، ارائه دهید. راه حل تان را نه بریده بریده بلکه تمام و کمال و بصورت یک برنامهء مدون ارائه دهید تا رای این مردم را نه با جار و جنجال بر سر ترم های ِتعریف نشده و بزور ِ تحریک احساسات ملی (و گاه شونیستی که نزد هر یک از ملل عالم که باشد نه تنها ناپسند بلکه ضد انسانی است و در حوصلهء این بحث نمی باشد)، بلکه با توضیح مضمون این "فدرالیسم"   و انتخاب آگاهانهء مردم ایران در فردای ِممکن ِپس از جمهوری اسلامی، بدست آورید. چه بسا که در صورت تحقق چنین کوششی بفهمیم که همه به قول ملای رومی بدنبال "انگوریم" و من مجددا چون گذشته ای نه چندان دور برای آزادی سراسر ایران به دنبال شما براه افتادم. این مضمون را بویژه در چگونگی شکل گیری قوای اجرائی؛ از پائین تا بالا؛ به همه ارائه دهید تا در فردای فرضی ِ"پیروزی" و طلاق از "ایران" حداقل در منطقهء خود به سرنوشت امروز ِنظام مذهبی، یک روند طولانی بی تفاوتی، مقاومت، نفی مردمی و جنگ داخلی و باز هم تجزیه به مناطق کوچکتر دچار نشوید. ما کمونیست ها در صورت امکان انتخاب برای شهروندان ایرانی امروز آرزوئی بیش از "حاکمیت مستقیم و دوره ای آحاد مردم سراسر ایران بر سرنوشت خویش و در انداختن ِطرح ِنوین ِکنفدراسیون ملل ایرانی" در این دهکدهء کوچک جهانی نداریم .
 
• بر وزن: اما آن "برنامهء عموم ملل هم سرنوشت ایرانی" که ما کمونیست ها بطور تاریخی به آن می اندیشیم، تدوین و به شکل عمومی به مردم ایران ارائه گردیده است؟
نه. چه اگر چنین کاری بخاطر مصلحت و "دنیاپرستی" از یکطرف و فرقه گرائی از طرف دیگر بوسیلهء اپورتونیست های راست و چپ این جنبش به عقب نیفتاده بود، ما امروز در این موقعیت قرار نداشتیم. چه بسیار بودند کمونیست های شریف و کم آگاهی که در این سالها با قرار گرفتن در کنار بورژوازی این ملل تحت ستم از تدوین چنین برنامهء سراسری برای ملل هم سرنوشت ایرانی طفره رفتند. ما از آلترناتیو سوسیالیستی سخن می گوئیم. ما از انقلاب اجتماعی سخن می گوئیم. انقلاب اجتماعی که "قرار" است نخست رژیم جمهوری اسلامی را از قدرت بزیر کشد و با تحقق تمامی آنچه صد سالی است مردم سراسر ایران فریاد می زنند کوشش عمومی در جهت تحقق "عدالت اجتماعی" را در   یک جوان "آلترناتیو سوسیالیستی" بمنصهء "ظهور" رساند، جامعهء ایران را از کانال شکلگیری نوینی از قدرت کیفا و برای همیشه متحول گرداند و امکان بازگشت حکومت اقلیت بر اکثریت را با این سازماندهی نوین از قدرت از ریشه در این کشور های جند هزار سال بلادیده خشک نمایند. آلترناتیوسراسری که استقلال را می فهمد. آلترناتیوی که امپریالیسم و سیاست های تمرکز گرایانه، تجاوزکارانه و اشغالگرانهء برآمده از جوهر این پدیده را می فهمد. آلترناتیوی که بطور سراسری با هر سلطه جوئی نافی مساوات خط و مرز روشن دارد. آلترناتیوی که با تدوین یک اقتصاد برنامه ریزی شده براساس منافع ملی بیرون آمده ارادهء مستقیم ملل متحد در این کنفدراسیون "استقلال این ملل هم سرنوشت" را در حاکمیت مستقیم بر سرنوشت خویش عینیت می بخشند. از اشکال و واژه های ناروشن عبور کنیم و به مضامین و چگونگی اعمال قدرت این مردم بپردازیم. این اکثریت مردم ایران با چه ابزاری بجز شوراها و انجمن ها در این کشور ثروتمند (و به ارزیابی من ثروتمندترین کشور جهان، نه تنها بخاطر خرمنابع متنوع "زیر زمینی"   بلکه بویژه بخاطر کلان نیروی "رو زمینی" ِجوان و آگاه برآمده از انقلاب بهمن "در سراسر ایران" که امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم در مرکز هستی قرار گرفته اند ) قادر به اعمال ِارادهء مستقیم خویش خواهند بود؟
 
  ای درود بر شما جوان مردمان که هر نفسی که فرو می دهید "ممد حیات است   و چون بر می اید مفرح ذات"ِ وجدان عمومی این دهکدهء کوچک جهانی و برای هر یک از ما که با موی سفید چه در داخل و چه در خارج از کشور شما را می نگریم "در هر نفسی" که شما می کشید برای ما سر سفیدان "دو نعمت موجود است و برهرنعمت شکری واجب" (بحث این نعمت دو گانه نیز در حوصلهء این بحث نمی باشد. اگر عمری باقی بود و به آزادی دست یافتیم به "نعمت" و "شکر" هم خواهم پرداخت). براستی بجز به نیروی ارادهء شما جوانان با چه نیروئی قادر به این طی طریق و کوشش در تحقق مساوات و عدالت اجتماعی خواهیم بود ؟
 
• بر وزن: فرض محال که محال نیست، اگر چرخش چرخ کبود در ایران بر خلاف پیش بینی های من ِقاسم آبادی چرخید
حال گیریم به هر دلیلی اکثریت یک یا چند از ملل ایرانی برنامهء مساوات طلبانه و دموکراتیک سراسری کمونیست ها برای آیندهء ایران را نپذیرند و تصمیم به خروج از این کنفدراسیون ِغیبی؛ که قرار است از دل مبارزات سراسری ِسه دههء گذشتهء مردم ایران بر علیه رژیم مذهبی بیرون بیاید؛ را از همین امروز بفرمایند، منِ ِکمونیست چه خواهم کرد؟ من ِکمونسیت از همین امروز در کنار اقلیتی از این ملل خواهم بود که تمام قوای یک مملکت را ناشی از مردم آن می دانند. مردمی که می خواهند قوای مستقل و چند گانه را برای پیشبرد امور مردم سازمان دهند. مردمی که با نظارت بر حسن اجرای قوانین، جهت باز تولید دموکراسی بمثابه شرط لازم و کافی ِوحدت کنفدراسیون ملل ایرانی جهت مواجهه با تهاجم بی حد و مرز سرمایه ها و فرهنگ امپریالیستی باور داشته باشند و در این راه دست در دست یکدیگر تا پای جان بایستند
 
من در یک کلام و به هزار و چند صد دلیل که در حوصلهء این مقاله نمی باشد، برقراری حاکمیت مستقیم مردم سراسر ایران را تنها سریش ِوحدت ِ"کنفدراسیون ملل گوناگون   ایرانی" می دانم. تنها این چنین قدرتی   قادر به نفی نظام "خودی"، "ناخودی" و "نخودی" گرائی ناشی از حاکمیت مذهبی است. تنها   با تحقق مساوات، مسلح شدن به دولتی مدرن و غیر ایدئولوژیک و با انتخاب آزادانهء مسولین معتمد مردم در سراسر کشور   قادر به شکل دادن به این "اتحاد ملل ایرانی" بدون خونریزی و داوطلبانه خواهیم بود. این جوان مردم ِسراسر ایران قادر به زائیدن قدرت لایزال ِجایگزین ِناشی از ارادهء "شهروندان مساوی" در شوراها و انجمن ها درسراسر ایران خواهند بود. همین قدرت خواهد بود که مناطق گوناگون را بر مبنای رای مستقیم اکثریت مردم جوان و زحمتکش هر آبادی، هر محل و در سراسر ایران شکل خواهد داد. همین قدرت است که مجلس شورای هر منطقه را تشکیل خواهد داد. همین قدرت خواهد بود که نمایندگان مناطق مختلف کشور را بر مبنای جمعیت ِهر منطقه ای، راهی مجلس موسسان خواهد نمود. همین قدرت است که از فردای جمهوری اسلامی؛ تا قیام القیامه؛ قوهء قضائیهء مستقل در سراسر ایران را سازمان خواهد داد. همین قدرت است که در شهر و ده آموزش خواندن و نوشتن بزبان مادری را با امکانات محلی بسیار گسترده تر از همین امروز، حتی قبل از هفت سالگی، آغاز خواهد نمود. همین قدرت است که مرزهای مناطق مختلف ایران را با رای مستقیم و انتخاب آگاهانهء (که در عرض این سه دهه خوب خائنین امروزی و خادمین فردا را بازشناسی کرده اند) مردم هر محل؛ نه با "تجربیات" ِتاریخی دانشمندان ِمناطق ِگوناگون، بل با رای مستقیم ناشی از خواست امروزهء مردم هر محل؛ ترسیم خواهد نمود. همین قدرت است که از مساوات دورترین شهروندان از مرکز، با اراده و ثروت تمامی ِشهروندان ِ"ایران" ی حراست خواهد نمود. همین قدرت های منتخب با رای آزاد، مخفی، مساوی و دوره ای محلی، ضابطین قوهء قضائیهء مستقل در سراسر کشور خواهند بود. همین قدرت های محلی مردمی خواهند بود که بر گمرکات هزاران کیلومتری با هفده همسایهء ایران نظارت خواهند نمود. همین قدرت های محلی خواهند بود که روابط گمرکات با سایر ملل ایرانی که بر اثر خط و خط کشی های امپریالیستی به نا حق و به ناچار در خارج از این کنفدراسیون سوسیال – دموکراتیک قرار خواهند گرفت را با خواست مردم این مناطق تطبیق، تنظیم و تدوین خواهند نمود و راه بازگشت این ملل را به این    "کنفدراسیون اقتدار مستقیم   مردم منطقه" را هموار خواهند نمود (این درجه از آزادی و استقلال در این منطقه مطمئنا خوشایند امپریالیست های طرح خاورمیانهء بزرگ نخواهد بود. امپریالیست ها آنچه که امروز نمی خواهند الگوئی دموکراتیک، آزاد، آباد، مستقل و متحد، رو به آینده و در حال رشد است که خدای ناکرده ممکن است سر مشق سایر ملل تحت ستم سراسرجهان قرار گیرد و طرح خاورمیانهء بزرگ نئولیبرال - اسلامی را به خاورمیانه ای بزرگ ، دموکراتیک و متحد بدل نماید). همین قدرت خواهد بود که آزادی عقیده و قلم و بیان و فعالیت های بی حد و حصر   سیاسی را در سراسر ایران تحمل و فرهنگ نوین ایرانی مدرن و مستقل ِبرآمده از هزاران سال تاریخ ِستایش آزادی ، برابری و عدالت درایران را تولید و باز تولید خواهد نمود .
 
من از این قدرت دفاع می کنم ولاغیر. اینکه زمان "ظهور" این "حضرت" (که در همهء کتاب های جهان که انسان را در محور بحث خود قرار داده اند از این تحول کیفی و ناگزیر و ورود به دوران ِمثبت ِتاریخ ِجامعهء بشری سخن گفته اند) در ایران فرارسیده است و یا نه را، جوانان آگاه و زحمتکش سراسر این شیر گربه فلات پهناور، بزودی با اعمال ارادهء جنبش های اجتماعی، در تحولات ناگزیر ِآیندهء ایران نشان خواهند داد. نهایتا آذری و بلوچ و ترک و کرد و لر و سیستانی و گیلانی و مازندرانی و فارس و عرب و هر خانوار ِدور از مرکز ایران و بویژه مقیم در مرکز؛ در کلان شهر که "تهران بزرگ" می نامندش؛ دست در دست، این طرح نوین را در خواهند انداخت. اما آنچه باز هم ناگزیر است پذیرش این حقیقت است که اگر به این دموکراسی مستقیم   مساوات طلبانهء جمهور مردم در سراسر ایران ؛ چه در مرکز و چه خیلی دور از مرکز؛ تن ندهیم به تجزیهء قومی ایران تن خواهیم داد. تجزیه ای که در صورتی که نیروهای بین المللی بخاطر حفظ و گسترش منافع خود وسط   دعوا نیایند؛ به جنگ داخلی منجر خواهد گردید. جنگ داخلی که اینبار بر خلاف نظر برخی از این آقایان جنگ بین ملت زورگوی فارس با سایر ملل تحت ستم نخواهد بود. این بار جنگ سالاران امپریالیست برای کشیدن بی رحمانه تر و پر استفاده تر خون ِ جامعهء جوان این میهن و فروش ارزانتر و بیشتر اعضای بدن ِجوانشان در بازارهای جهانی، جنگ آذری و کرد (مراجعه کنید به ادبیات "ناسیونالیستی ِمنطقه ای" در باب ِتظاهرات قهرمانانهء مردم تبریز و رجوع این دانشمندان به تاریخ منطقه جهت تعیین از همین امروز مرزهای مناطق مختلف ایران بدون توجه به خواست اهالی هر محل. آقایان گلمرادی ها اگر روزی مردم   دهات مرزی آذربایجان غربی و کشور ترکیه همگی با رای مستقیم خواستار شرکت در قدرت ِشکل گرفته در استان کردستان را داشته باشند و آذربایجان غربی از داشتن مرز با کشور ترکیه و استفاده از این گمرکات محروم شود حضرتعالی چه خواهید کرد؟ آیا این نوع تعیین مرزهای مناطق مختلف ایران را خواهد پذیرفت یا بر مبنای نوشتجات "خودی" با دفتر و دستک و کتاب های تاریخ و توافقات قرن گذشته بر سر این مردم می کوبید و مردم   این دهات مرزی را نه تنها سرکوب کرده بلکه وادار شان خواهید کرد تا پس از هشتاد سال تحمیل زبان فارسی و محرومیت از امکان آموزش به زبان کردی اینبار بجای فراگرفتن خواندن و نوشتن بزبان مادریشان خواندن و نوشتن را هشتاد سال هم بزبان ترکی بیاموزند تا ببینند که خدا بعدا چه خواهد خواست! هم میهنان گرامی آیا شما بر این باورید که این مردم سری به علامت تائید به خواست شما تکان خواهند داد و خواهند گفت باشد تا ببینیم چه می شود؟ خانمها و آقایان بیائید در این دوران و با گذشت سه دهه رنج و خون کمی جدی تر باشیم)، جنگ کرد و عرب، جنگ عرب و بلوچ، جنگ بلوچ و سیستانی، جنگ سیستانی و خراسانی، جنگ خراسانی و خزری و جنگ خزری و آذربایجانی را؛ برای خوشمزه تر و سرمایه پسندتر شدن با چاشنی کمونیست کشی؛ دامن خواهند زد. البته جنگ های دیگری از نوع جنگ های کردها با کردها آذری ها با آذری ها (جنگ های منطقه ای شرقی غربی و شمالی و جنوبی و ....) و جنگ تمامی این ملل با فارس زبانان و خود فارس زبانان بر سر ادیان و انواع دیگر اختلافات را نباید از قلم انداخت. همهء اینها بکوشش بورژوازی سلطه طلب ِملل تحت ستم و بخاطر تن ندادن اقلیتی از این ملل به مساوات حقوق شهروندی در سراسر ایران! اینکه طرح "ملی" کمونیست ها برای سراسر ایران در تحقق مساوات، عدالت اجتماعی، استقلال و وحدت آگاهانهء ملل هم سرنوشت ایرانی در سراسر ایران به پیش می رود نه در اثر سخنرانی این رفیق و یا آن رفیق و یا موضع این و یا آن سازمان سراسری است. بر نیاشوبیم این پیشرفت در میان تمامی اقشار و طبقات، تمامی ترکیبهای سِنی، شغلی و غیره بخاطر واقعیت مبارزهء واحد و بیست و هفت سالهء مردم ایران بر علیه رژیم مذهبی است که از قرار برخی از رهبران "ملی" (بخوانید بورژوازی مناطق) از آن بی خبرند. چه بسا که در این سال ها به جای نگاه به مبارزات مساوات طلبانهء جوان مردم ِزحمتکش ِمساوات طلب سراسر ایران به فروپاشی سوسیالیسم واقعا نا موجود و "جمهوری" های فقیر ِباز مانده از آن، در شمال این میهن پهناور نظر داشته اند. (چنانکه یکی از همین رهبران ملی و "دموکرات" که روزگاری خود را   یکی از آموزگاران سوسیالیسم به حساب می آورد در یک مقالهء تحلیلی" با آمار و ارقام "در آورده است"   که جنایاتی که در طول قرن گذشته "بنام سوسیالیسم" صورت گرفته است از جنایاتی که در چند صد سال گذشته در جهت اقتدار سرمایه انجام گرفته است بیشتر است! من هر چه زور زدم نفهمیدم که اگر این جنایات بر فرض هم که در این مقیاس گستردهء مورد ادعای ایشان؛ بوسیلهء آقایان استالین ها و پل پت ها به هر دلیلی صورت گرفته باشد چه ربطی به آزادی و مساواتی که امروز من و امثال من در سراسر جهان از آن دفاع می کنیم می تواند داشته باشد). آقایان ِنمایندگان طبقات میانی ملل تحت ستم ایرانی شایسته است که بدون جار و جنجال و سر در آوردن از "سناها و کنگره های مدافع سرمایهء جهانی" به تدوین روشن و ارائهء برنامهء غیر و گاه ضد سوسیالیستی - نئولیبرالیستی خود بپردازید تا با استفاده از آزادی های پس از رژیم اسلامی و ارتباطات بین المللی هم نظران خود را در چهارگوشهء ایران باز یابید، اما شما را به خدا؛ اگر برخی هنوز بدان باور دارید؛ با گارد گرفتن پشت کلماتی از نوع "دموکراسی"، "فدرالیسم"، "حقوق ملی" و یا هر ترم دیگری بدون روشن کردن مضمون آن، وقت خود و دیگران را در ضدیت با کمونیست ها و برنامهء روشن و سراسری آنها برای آزادی، مساوات، استقرار حاکمیت مستقیم مردم، آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی، اتحاد داوطلبانهء دموکراتیک برای تمامی ملل ایرانی و حتی روزی ایجاد کنفدراسیون سوسیال – دموکراتی فرای مرزهای ایران امروز، بهدر ندهید که ره به جائی نخواهید برد بجز کاشتن تخم تناقض در جهان داخلتان (چه فردی و چه جمعی). تناقض با جهان ِحادث در فردای ِناگزیر ِحاکمیت اسلامی. هم میهنان عزیز   آنچه که جمهوری اسلامی ایران می نامندش، "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" نیست که از "تلاشی" (که در مورد جمهوری اسلامی این تلاشی خواب و خیال است و ناممکن است چه رژیم جمهوری اسلامی را چون هر اقلیت مسلح در قدرت دیگر، بایستی از از عرش حاکمیت بزیر کشید که متاشفانه امروز هنوز آنجا نیستیم و این بحث هنوز در حوصلهء این مقاله نمی باشد ) آن "جمهوری" های ترک زبانی بیرون آیند که با توجه به عقب ماندگی های تاریخی، به صورت پایگاه مستقیم امپریالیسم آمریکا مورد استفاده قرار گیرند .
 
اگر هم کسانی سعی در پاشیدن این تخم "تجزیه" بر بستر ظلم و ستم یک قرن گذشته بنمایند تا در "فردائی مجهول" حاصل آنرا درو بفرمایند، کمونیست ها در پیشاپیش تمامی زحمتکشان ایران این تخم های تفرقه و نفاق "ژنیتیکمان" با شرایط ایران وفق داده شده را با کار شبانه روزی جمع خواهند کرد. تخم نفاقی که آحاد گوناگون ملل ایرانی را نه دارای خقوق و مالکیت مساوی بر کل این فلات ِپهناور، بل در "تفاوت" و برتری ملتی بر ملت دیگر و منطقه ای بر مناطق دیگر، به همشهریانشان وعده می دهند. آری شما بر مبنای منافع خود و در تضاد با هندسهء اقلیدسی ایران این تخم ها را می پاشید ما کمونیست ها تیز بر اساس دفاع از منافع کارگزان و زحمتگشان سراسر ایران و در جهت مقابلهء خانمان سوز با یورش سرمایه های جهانی چاره ای در جمع کردن یک به یک این تخم ها نخواهیم داشت. شما بپاشید این تخم ها را که اقتضای طبیعت تان اینست و ما بناچار با کار و کوشش مداوم وشبانه روزی هم با قلم و هم در قدم، تنها با تکیه بر آزادی، مساوات همهء شهروندان ایرانی، حاکمیت مستقیم ِمردم ِهمهء ملل بر سرنوشت خویش از توسعه و گسترش این تخم ِنفاق در سراسر این فلات پهناور و در سراسر جهان جلوگیری خواهیم کرد. جوان مردمان آگاه ایران ریشه و علت العلل تمامی جنگ های خانمانسوز بشری را؛ که در طول ِتاریخ، سلطه طلبی و برتری جوئی مللی بر ملل دیگر می باشند را از ریشه در ذهن انسان نوین ایرانی و بدنبال آن در مقیاس دهکدهء کوچک جهانی، با اتکاء به وجدان عمومی جهانی، خشک خواهیم کرد. هم میهنان عزیز، دانشمندان دور از مرکزیت ِوحدت طلبانه، مساوات طلبانه، دموکراتیک و عدالت جویانه جهت اتحاد ملل هم سرنوشت ایرانی، حاکمیت مستقیم بر سرنوشت خویش در ایران امروز ، عمومی ترین "حق" در سراسر ایران است. "حقی" که چه به لحاظ حقیقی، چه به لحاظ زمانی و چه بلحاظ حقوقی در درانداختن دولتی مدرن و متحد در فردای ِجمهوری اسلامی در اولویت قرار دارد. این "حق" در سراسر ایران، در تمامی روستاها و تمامی محلات بر تمامی سایر حقوق، جهت شکلگیری ارادهء مستقیم مردم، پاسداری و بازتولید آن تقدم دارد. "حقی" که اگر در ایران به "ظهور" نرسد، باز تولید نشود و تداوم نیابد در فردائی نه چندان دور در سراسر ایران آش همین آش و کاسه هم همین کاسه خواهد بود. یا همین خواهد بود و یا شاید با بالکانیزه شدن ایران آش بسیار تلخ تر از امروز و کاسه ای در کار نخواهد بود. آیا این چنین آینده ای برای شما ابهام دارد؟ اگر ندارد چرا در کنار اکثریت مردم جوان و زحمتکش سراسر ِایران و سایر دموکرات ها، برای تحقق چنین "اقتدار مساوی و مستقیم ایرانی" آنهم برای تمامی ملل ایرانی نمی باشید؟
 
جواد قاسم آبادی ، بیست و دوم خرداد هشتاد و پنج ، همزمان با سالگرد تظاهر به خواست "آزادی و مساوات برای مردم سراسر ایران" از طرف زنان قهرمان ایرانی