گزارش فروپاشی حکومت صفویه از نگاه یک شاهد مسیحی
روایت عقلانی تاریخ از نگاه یک مبلغ مسیحی


علی صدیقی


• کتاب "سقوط اصفهان به روایت کروسنسکی " گزارشی است هولناک از یک واقعه بزرگ تاریخی با مضمون چگونگی فروریزی پادشاهی صفوی. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۷ می ۲۰۱۱


 معرفی و بررسی کتاب


روایت عقلانی تاریخ از نگاه یک مبلغ مسیحی
   ------------------------------------------

گزارش فروپاشی حکومت صفویه از نگاه یک شاهد مسیحی

-------------------------------------------
نام کتاب: سقوط اصفهان به روایت کروسنسکی
باز نوشت: سید جواد طباطبایی
ناشر: نگاه معاصر
چاپ دوم: ۱٣٨۴ /   ۹۰ صفحه

------------
علی صدیقی
--------------


کتاب "سقوط اصفهان به روایت کروسنسکی " گزارشی است هولناک از یک واقعه بزرگ تاریخی با مضمون چگونگی فروریزی پادشاهی صفوی. این کتاب کم حجم، اما دقیق و بی نظیر به جهت ثبت مستند رخدادها، بیش از هر چیز از آن جهت اثری برجسته است که روایتگر آن شاهدی است اروپایی با دقت های غیر جانبدارانه و کم و بیش علمی در نگارش ماجرای سقوط اصفهان یا فروپاشی حکومت شاه سلطان حسین صفوی. کروسنسکی، گزارشگر این واقعه ی تاریخی، هنگام شورش مردم قندهار، حدود بیست سال بود که در شهر اصفهان در لباس مبلغ مسیحی می زیست و با مردم جامعه ی سال های انتهایی قرن هفده و ابتدای قرن هیجدهم ایران و نیز با درباریان شاه سلطان حسین صفوی به خوبی آشنایی داشت. این کشیش کاتولیک فرقه یسوعی بنا به تبعیت از پیشینیان خود، هر زمان می باید گزارشی را به عنوان مبلغ دینی، از موقعیت کاری و هم از اوضاع محل اقامتش به مقر مذهبی خود در فرانسه می فرستاد، که به راستی " روایت سقوط اصفهان" از او، فراتر از یک گزارش اداری، هم چون یک اثر تاریخی، مرجع و ماندگار ماند. این اثر که به مانند پندنامه ای گرانبها می بایست پس از نشر آن در اروپا، مورد توجه ایرانیان واقع می شد، بسیار دیر به فارسی برگرداننده شد. نخستین بار این اثر، پس از شکست ایران در دو جنگ حکومت فحتعلی شاه قاجار با روسیه، یعنی پس از یکصد و چند سال، به واسطه ولیعهد روشن بین اش، عباس میرزا، به فارسی برگردانده شد. ترجمه نخست کتاب سقوط اصفهان هنگامی صورت گرفت که اروپایی ها آن را در سال بعد سقوط صفویه، به چندین زبان منتشر کردند و ترکان عثمانی نیز کوتاه زمانی پس از نشر اروپایی، آن را به زبان خود برگرداندند. دقت اروپایی ها به موضوع سقوط سلسه صفویه که متحد آنان در شرق محسوب می شد، پیش از چاپ گزارش کروسنسکی، به کتاب دو جلدی" انقلاب ایران" به قلم نویسنده و مورخ فرانسوی کشیش" دو سرسو" که کتابش را از روی گزارش کروسنسکی نوشته بود، جذب گردید. نظر به اهمیت موضوع ایران صفوی در زمان خود، انتشار کتاب " در فرانسه، بسیار مورد توجه قرار گرفت ، نخست، متن کامل آن در دو مجلد به زبان انگلیسی ترجمه شد و آن گاه خلاصه ای از آن به زبان ایتالیایی منتشر گردید. ... در انگلستان ادوارد گیبون، نویسنده کتاب تاریخ انحظاط سقوط امپراتوری رم و به ویژه در فرانسه، نویسندگانی مانند مونتسکیو و ولتر، بسیاری از آگاهی های خود در باره ی ایران را از این کتاب گرفته و برخی نظرات مطرح شده در آن را بسط داده اند"(ص ۶ پیشگفتار کتاب)
اطلاعات دست اولی که دو سرسو بر پایه آن، کتاب دو جلدی خود را نوشت، "سقوط اصفهان به روایت کروسنسکی" نام دارد و سید جواد طباطبایی، پژوهشگر ارزنده تاریخ " اندیشه سیاسی" در ایران، توانسته است این اثر خواندنی را به زبانی ساده و سلیس بازنویسی کرده و در اختیار علاقه مندان تاریخ، خاصه دوستداران و پژوهشگران عصر صفوی قرار دهد . طباطبایی در اهمیت این کتابچه و نظرگاه حاکم بر آن در مقدمه کار خود می نویسد:" می توان به خوبی دریافت که در آغاز سده هیجدهم چه شکاف ژرفی میان دریافت های اهل نظر کشورهای اروپایی و ایران ایجاد شده بود و حتی راهبان مسیحی تا چه پایه با اندیشه جدیدی که با نوزایش تکوین پیدا کرده بود، آشتایی به هم رسانده بودند. این نکته را نیز باید بیفزایم که رساله حاضر تنها گزارشی کوتاه از حوادث یورش افغانان و توضیح برخی علت های فروپاشی ایران در عصر صفوی است، اما صرف کتاب تاریخی نیست، بلکه در عین حال، رساله ای در اندیشه ی سیاسی و سیر تاریخ نویسی نیز هست."(ص ۱۲)
به رغم نظر باز نویس سقوط اصفهان، جواد طباطبایی، که معتقد است:" کروسینسکی در گزارش خود عوامل مختلف فروپاشی شاهنشاهی صفویان را از جنبه های متنوع مورد برسی قرار داده و کوشیده است اهمیت هر یک از آن عوامل را به درستی روشن کند"؛ به باور این قلم، دو موضوع اساسی و مهم از نگاه کروسنسکی در روایت سقوط اصفهان پنهان مانده است که یک مورد از آن خود از مهم ترین دلایل انحطاط و فروپاشی حکومت صفویه است. در پایان این مقال به این موارد اشاره اشاره خواهد رفت، اما بی هیچ شبهه ای، چنان که طباطبایی نیز تاکید دارد، گزارش سقوط اصفهان اثری ممتاز و به تناسب دوره خود، روایتی علمی و دقیق از چگونگی سقوط صفویه است. خلاصه ای از مهم ترین عوامل در فروپاشی پادشاهی صفوی در روایت کروسنسکی چنین است:

نرمش حکومت در برابر بانی شورش

کروسنسکی که یک روحانی مسیحی شناخته شده در شهر اصفهان بود از هیجده سال پیش از یورش افغانان زیر نظر اسقف اصفهان در این شهر به خدمت دینی و به احتمال،به فعالیت سیاسی و اقتصادی نیز مشغول بود. " او با وزیران ایرانی دوستی داشت و چنان با آنان نزدیک بود که افزون بر مناسبات خصوصی با آنان، گاهی در نشست های مذاکرات مهم حکومتی نیز شرکت می کرد".(ص ۱۴) از این نظر مشاهدات و دانسته های او به وی کمک می کرد تا در تحلیل و جمع بندی عوامل سقوط دستگاه حکومت صفویه سخنانی تازه و مستند به خواننده اش ارایه دهد. با این همه، دقیق ترین روایت از منظر این کشیش یسوعی، مشاهدات او از روزهای محاصره اصفهان، و تاثیر گام به گام محاصره تا خوردن گوشت انسان از سوی مردم گرسنه و دیگر دیده های اوست که یقینا به دلیل حضور او در اصفهان، تنها به پایتخت شاه سلطان حسین معطوف است. در امور دیگر که به نگرش تحلیلی او بر می گردد قطعا نگاه های متفاوتی نسبت به شخصیت ها و حتی سیر رویداد ها در تاریخ نویسی ایران موجود است، اما بنا به دلایلی که عنوان شد روایت او از اعتبار تاریخی دقیق تری برخوردار است.
نخستین اشتباه از نطر کروسنسکی در مورد افغانان زمانی در دستگاه حکومت شاه سلطان حسین رخ داد که دربار و شاه با " میرویس "( پدر محمود افغان) که کلانتر قندهار بود و احتمال نافرمانی او می رفت، برخوردی مهربانانه داشت اند. او که مردی ناراضی از حکومت مرکزی بود و در میان مردم قندهار محبوبیت داشت، به درخواست فرمانده نظامی ایران گرگین خان، به اصفهان تبعید شد. او در زمان تبعید، خود را به دربار و خواجگان نزدیک کرد و به بسیاری از رموز حکومتی و نظامی وقوف یافت. کروسنسکی می نویسد در چنین مواقعی که عثمانیان تنها به آوردن سر چنان شخصی رضایت می دادند، شاه سلطان حسین رضایت داد میرویس که مردی تیزهوش و سنی مذهب بود، در تبعید به زیارت مکه برود. میرویس در مکه نظر بزرگان اهل سنت را در کسب فتوایی دال بر جهاد علیه حکومت شیعه و نافرمانی در پرداخت مالیات، به خود جلب کرد و پس از آن با استقبال مردم دیارش به قند هار برگشت و در فرصتی مناسب گرگین خان فرمانده نظامی بلند پایه ایرانی گرجی تبار را کشت و مقدمات یورش به سمت پایتخت را با بزرگان منطقه خود درمیان نهاد، اما پیش از حمله به ایران خود درگذشت. پسرش محمود غلجایی که نامش در تاریخ ایران به محمود افغان شهرت یافت، در فرصتی مناسب دنباله کار پدر را گرفت.


نقش خواجگان در انحطاط دستگاه پادشاهی

" چیرگی خواجه سرایان بر امور کشور را باید از عمده ترین نشانه های انحطاط ایران بشمار آورد." ( ص ۲۲) خواجگان دربار که در عصر پادشاه قدرتمند صفوی شاه عباس، از نقاط دور دست ایران انتخاب می شدند، تنها محافظ حرمسرا شاه بودند و مسئولیت نگهداری تختخواب پادشاه را به عهده داشتند. تنها وظیفه مهمی که شاه عباس به آنان سپرده بود خزانه داری توسط آنان بود . اینان چون وارث نداشتد برای نگهبانی از خزانه شاهی مناسب دانسته می شدند. در زمان شاه سلیمان صفوی این که خواجگان تنها می بایست از نقاط بسیار دور دست و بیگانه انتخاب می شدند منسوخ شد و او اجازه داد برخی از ایرانیان نیز به خواجه سرایی برسند و همین امر سبب شد که خواجگان در ثروت اندوزی، نه برای خود، بلکه برای نزدیکانشان وارد زد و بند های درباری شوند. خواجگان که از منزلت شخصی و اجتماعی بی بهره بودند در حکومت شاه سلطان حسین با کسب جایگاه تازه برای خود
در تصمیمات مهم دربار و خرید و فروش عنوان های دولتی به اشخاص، کم کم " با زرق برق بسیار" در میان مردم ظاهر شدند و مورد احترام قرار گرفتند. کار آنان به آن جا کشید که " رتق و فتق همه ی امور" را به دست گرفتند و مقامات حکومتی بدون" صواب دید خواجه سرایان کاری انجام نمی دادند. خواجگان با فروش مناصب به افراد، مشتی از بی مایگان را بی هیچ شایستگی وارد حساس ترین نقاط حکومتی می کردند و خود بر آنان فرمان می راندند. نفوذ آنان به همین جا ختم نشد، گاه به نام شاه هم فرمان صادر می کردند که معروف ترین آن " ممنوعیت خروس بازی" بود.

اختلاف و دو دستگی در میان امیران و سرداران سپاه ایران

در ایران دوره شاه سلطان حسین بر اثر توطئه و دسیسه چینی درباریان برای سرداران کاردان و مدبر "خطر پیروز شدن از شکست خوردن بیشتر" بود. چنان که سردار بزرگ آن دوره لطف علی خان را وقتی از لشکر کشی ناتمام ( به دلیل نرسیدن پول دربار به ناوگان دریایی پرتقالی ها ی حامل لشکر ایران ) در سرکوب شیخ "مسقط" بازگشت، درباریان با او رفتاری ناشایست داشتند. و از آن بدتر وقتی او که پس از محاصره کرمان و سقوط این شهر به دست محمود افغان با سپاه خود بر او تاخت " و شکست سختی بر محمود وارد ساخت"، کارگزاران حکومتی و دسیسه چینان دربار برای این که لطف علی خان محبوبیت زیادی بین مردم و پادشاه نیابد، به بهانه ای او را در شهر شیراز دستگیر، زندانی و اموال او و سربازانش را مصادره کردند. بدین طریق دستگاه فاسد حکومتی در بحرانی ترین لحظه های حیات سلسله صفوی فرمانده نظامی بزرگ کشور را " خانه نشین " کرد و سیاست مدار بزرگ و دانای آن زمان، اعتمادالدوله را نیز بخاطر نسبت نسبی با لطف علی خان - با مشوش سازی ذهن پادشاه - دستگیر، و چشمانش را کور کردند. این دو شخصیت به تعبیر کروسنسکی برجستگانی بودند که می توانستند در رایزنی با پادشاه، خطر تهدیدات بر کشور را دفع نمایند.   
در همین زمان تعداد بسیاری از سرداران سپاه ایران گرجی تبار بودند و امیران ایرانی، آنان را همواره به عنوان رقیب خود می دانستند. هر دسته از دو طرف در صدد بودند تا بی لیاقتی طرف دیگر آشکار سازند. از مهم ترین حوادث درون سپاه ایران یکی آن بود که خبر قتل گرگین خان که در دربار ایران دارای مخالفانی بود، چندان جدی تلقی نشد و قاتلش میرویس، مورد تنبیه و مجازات قرار نگرفت و دولت ایران نسبت به حوادث قندهار توجه نشان نداد. همین بی توجه ای دو سال به طول انجامید و میرویس توانست در تقویت موقعیت خود بیش از پیش بکوشد. پس از قتل گرگین خان، برادر زاده اش خسرو خان به سرداری لشکر ایران انتخاب شد تا شورش قندهار را سرکوب کند. احتمال دفع شورش قندهار از سوی سپاه ایران در حالی که کار چندان سختی نبود، با دسته بندی درون لشکر و با توطئه های دربار و خواجگان در نرساندن بودجه کافی به سرلشکر جنگ، از پیروزی او که پس از آن احتمالا محبوبیت فراوانی خواهد یافت، جلوگیری کردند. اختلاف و توطئه و دسیسه و تفرقه در لشکر ایران به حاسوسی نیز انجامید. یکی از امیران سپاه ایران، اسرار جنگ و نظام ایران را به شورشیان افغان فروخت. کروسینسکی می نویسد:" این جاسوس مسکین به کار بدتری نیز دست زدو آن این بود که پس از خیانت به سردار خود به شورشیان پیوست و به عنوان راهنما آنان را به اصفهان هدایت کرد." (ص ٣۵)


--------------------------------------
ادامه دارد