سرکوب مردم با هواپیمای جنگی
جای «آدمخوار لیبیایی» روی صندلی متهم در لاهه است


سهراب مبشری


• نگاهی به فیلمهای گرفته شده از لیبی بیاندازید. به گمانم، تصوری که رسانه های غربی بدان می زنند، این تصور که مردم لیبی بس عقب مانده اند و اسیر در مناسبات عشیره ای، زیاد درست نباشد. شاید چنین می گویند تا توجیه کنند سالها همدستی با آدمخوار را ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣ اسفند ۱٣٨۹ -  ۲۲ فوريه ۲۰۱۱


از دیروز که شنیدم به دستور قذافی هواپیماهای جنگی مردم لیبی را سرکوب می کنند، این پرسش که انسان با انسان چه ها می کند، مرا رها نکرده است. در کتابی می خواندم که یک قرن پیش، یک سیرک ایتالیایی برای شیری که نمایش می داده، لقب «آدمخوار لیبیایی» را برگزیده بود. لابد از نظر برخی ایتالیایی ها، استعمارگران درجه دو که از طعمه آفریقا بیش از مختصری و از جمله لیبی نصیبشان نشده بود، آفریقا همان لیبی بوده و شیر نگون بخت کنیایی یا تانزانیایی را که از بندری در لیبی به مقصد اروپا بار زده بودند، شناسنامه لیبیایی داده بودند. و چه بدشانس بوده آن حیوان بینوا که نه تنها اسیرش کرده بودند و زجرش می دادند، بلکه برچسبی هم بر او زده بودند یکسره ناروا. حیوان زبان بسته با هیکلی دو – سه برابر انسان، در همه عمرش به اندازه خوراک یک شهروند متوسط اروپایی گوشت گیر نمی آورد و اگر انسان بی رحم مزاحمش نشود، از هر چه انسان است فراری است. اما لقب «آدمخوار لیبیایی» به او داده اند که به راستی شایسته کسی نیست جز معمر قذافی. انسان، واژه ها را هم از کار می اندازد و آن قدر بی اثرشان می کند که امروز زبانمان از توصیف آنچه بر انسانها می رود عاجز است. امیدوارم هر چه زودتر، آدمخوار لیبیایی جایگاه واقعی خود را بر روی صندلی متهم در لاهه بیابد.
قذافی نخستین آدمخواری نیست که به دستور او شهروندان کشوری را که ناسلامتی مسئول اداره آن است، از هوا بمباران می کنند. فرانکو در گوئرنیکا برای بمباران هموطنانش از لژیون «عقاب» نیروی هوایی هیتلر کمک گرفت، و در ایران خودمان نیز در همان سالهای نخست انقلاب، حکومت خمینی شهروندان کردستان ایران را بمباران هوایی کرد. اما اکنون سال ۲۰۱۱ است. همه دم از حقوق بشر و انسانیت می زنند. دیکتاتورهایی مانند مبارک در فرستادن ارتش به جنگ مردم ناکام می مانند. اما در لیبی مردم باید برای به زیر کشیدن آدمخوار، زیر بمباران هوایی هم ایستادگی کنند.
و می کنند. نگاهی به فیلمهای گرفته شده از لیبی بیاندازید. به گمانم، تصوری که رسانه های غربی بدان می زنند، این تصور که مردم لیبی بس عقب مانده اند و اسیر در مناسبات عشیره ای، زیاد درست نباشد. شاید چنین می گویند تا توجیه کنند سالها همدستی با آدمخوار را. امروز هم اروپایی که مسئول اصلی سیه روزی آفریقاست، بیشتر نگران این است که مبادا موج آزادی در شمال آفریقا، چند هزار نفری بیشتر پناهنده به سواحل شمال دریای مدیترانه بیاندازد. سالها به قذافی پول و امکانات داده اند تا سیاهان پناهجو را در اردوگاه های دهشتناک صحرای لیبی زندانی کند. اسلحه هم داده اند. سلاحهایی که امروز از مردم لیبی صدها قربانی می گیرد. شرم بر این جهان «متمدن» باد. شرم برآنهایی باد که ده ها سال است می گویند مردمی امثال لیبیایی ها «لایق» دمکراسی نیستند. مردمی که برای آزادی ظرف چند روز این شمار عظیم قربانی داده اند لایق دمکراسی اند یا آلمانی هایی که به هیتلر رأی دادند، تا آخرین نفر برایش جنگیدند و باقی ماندگانشان، آزادی را از ارتش های متفقین هدیه گرفتند؟
در ایران ما هم کسانی می گفتند (و شمار کمتری هنوز می گویند) که ایران هنوز برای دمکراسی آماده نیست، شرایط ایران با کشورهایی که دمکراسی دارند قابل مقایسه نیست و ادعاهایی از این قبیل. ته خط این استدلالها که بروی چیزی نمی یابی جز این سخن یاوه که «هر ملتی لایق حکومتی است که دارد». مردم ایران در یک سال و نیم اخیر بر همه این ادعاها خط بطلان کشیده اند. مردم ایران نشان دادند که حکومت جمهوری اسلامی را جایگاهی شایسته نیست جز زباله دان تاریخ. امروز حتی عبدالکریم سروش نیز همین را می گوید. این یگانگی در سخن، ارزان به دست نیامده است. خون جوانان ایران، درخت این یگانگی را سیراب کرده است. این یگانگی را پاس داریم و دستمایه ساختن ایرانی کنیم که در آن به قول آقای سروش نه کسی شکنجه شود نه کسی شکنجه گر. شاید زائد است این توضیح که یگانگی سخن همچو منی با آقای سروش، زمانی ارزش بیشتری می یابد که بدانیم چقدر ارزشها، نگاه و باورهای او و من متفاوت است.