یالتای جدید برای تقسیم قدرت فرامرزی


اردشیر زارعی قنواتی


• با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، جهان وارد مرحله نوینی از سیر تکوینی خود شد که در یک مرحله انتقالی هژمونی یکجانبه آمریکایی را موجب گردید و هم اینک با عبور از این مرحله انتقالی گام به دوران عصر نوین گذاشته است. یکی از مشخصه های عصر نوین تثبیت هژمونی اقتصاد بر سیاست بوده است و به همین جهت جهش اژدهای زرد به راس هرم قدرت، نوع جدیدی از مناسبات قدرت را الزام آور کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ بهمن ۱٣٨۹ -  ٣۱ ژانويه ۲۰۱۱


دیدار سه روزه "هو جین تائو" رئیس جمهوری چین در روزهای ۱٨ تا ۲۱ ژانویه از ایالات متحده آمریکا را می توان یک دیدار تاریخی به حساب آورد. قبل از این دیدار مقامات ارشد دو کشور برای ایجاد زمینه های لازم و رئوس مذاکرات دوجانبه در نشست های دو رهبر، به طور متناوب با همدیگر رایزنی کرده اند. در آخرین مورد "رابرت گیتس" وزیر دفاع آمریکا با سفر به چین و در دیدار با ژنرال "لیانگ گانگلی" وزیر دفاع این کشور در خصوص مسائل نظامی و امنیت منطقه یی – جهانی به بحث و تبادل نظر پرداخت. گفته می شود در مذاکرات گیتس با همتای چینی خود در مورد مناسبات جدید جهت دستیابی به درک درست از سیاست های یکدیگر در خصوص سلاح های استراژیک، جنگ های سایبری، دفاع موشکی و استفاده از فضا برای اهداف نظامی هسته یی تبادل نظر صورت گرفته است. در حوزه سیاست خارجی نیز خانم "هیلاری کلینتون" روز ۱۴ ژانویه اظهار داشت "از زمان برقراری روابط دیپلماتیک بین دو کشور، چین به توسعه چشمگیری نایل آمده است و آمریکا نیز از این توسعه سود برده و از آن استقبال می کند". در یک نشست خبری در آستانه سفر هو جین تائو به آمریکا "تسوی تیان کایی" معاون وزارت امور خارجه چین نیز می گوید "این کشور انتظار دارد این دیدار به همکاری های همه جانبه بین دو کشور یاری رسانده و برای توسعه روابط بین آنان در عصر جدید راهگشا باشد". در عرصه اقتصاد هم با توجه به قدرت روز افزون چین و ارتقای موقعیت آن به عنوان دومین قدرت اقتصاد جهانی، پذیرش متقابل حریم منافع دو کشور یک الزام غیرقابل انکار است که نقشه اکونومی بین المللی را دگرگون می کند. هر چند که واشینگتن و پکن هر کدام پکیجی از درخواست و مطالبات مهم را برای مذاکرات چند روزه بین دو رهبر تدارک دیده اند اما هر دو در یک نکته اتفاق نظر داشته و آن اینکه این انتظارات متقابل می بایست در فضای همکاری و به رسمیت شناختن حریم دو قدرت برتر جهانی مورد بحث قرار گیرد. تاکید مقامات دو کشور مبنی بر اینکه رابطه ی بین چین و آمریکا مهم ترین رابطه بین المللی در عصر معاصر است و به همین دلیل ضرورت هماهنگی بین این دو قدرت از اولویت و اهمیت برخوردار می باشد، نشان می دهد که تقسیم قدرت و پذیرش حوزه های نفوذ دو کشور به یک امر اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. هم اکنون پکن و واشینگتن در مجموع چیزی حدود ۴٣ درصد از حجم اقتصاد جهانی را در اختیار دارند. با توجه به افول قدرت های اروپایی و ژاپن، اقتصاد اول جهان که در حال رکود است به هماهنگی و بسط مناسبات با اقتصاد دوم جهان که رشد جهشی نزدیک به ۱۰ درصد را تجربه می کند، برای شکل بخشی به نظم نوین بین المللی و بالانس وضعیت درونی احتیاج مبرمی خواهد داشت. این هماهنگی بدون یک تغییر اساسی در مناسبات بین المللی و پذیرش شرایط جدید به هیچ وجه قابل تصور نبوده و به همین جهت یک ضرورت اجتناب ناپذیر و معادله متقابل، این دو قدرت برتر جهانی را به سمت یک تقسیم قدرت و پذیرندگی دوسویه سوق می دهد. نکته جالب در این بین تاثیر و سطح حجمی اقتصاد چین و آمریکا بر یکدیگر است که در شرایط کنونی دو قدرت رقیب را به دو شریک اصلی حتی در حوزه داخلی یکدیگر نیز تبدیل کرده است. به همین دلیل معادله جدید به یک معادله ارگانیکی دو مجهولی جهت می یابد که به همان میزان که برای حوزه داخلی دو کشور مهم می باشد برای ثبات عرصه بین المللی نیز از اهمیت و نقش تعیین کنندگی برخوردار است. سفر هو جین تائو به آمریکا در چنین شرایط و فضایی انجام می گیرد و به همین دلیل می بایست فارغ از بحث های موردی در خصوص اختلافات بین دو کشور، مدنظر قرار گیرد.                                    
بعد از جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین بر فاشیسم، "تئودور روزولت" رئیس جمهوری آمریکا در طی دو نشست در تهران و یالتا با "ژوزف استالین" رهبر شوروی و "وینستون چرچیل" نخست وزیر بریتانیا به عنوان پیروزمندان جهان پس از جنگ، نقشه سرزمینی جهان را دگرباره ترسیم کردند. در آن دوران تقسیم قدرت به صورت بازبینی در مرزهای سرزمینی و ترسیم حدود و ثغور حوزه های نفوذ انجام گردید. الزامات مناسبات قدرت در چنین وضعیتی با وجود اختلافات فاحش و ایدئولوژیک حداقل بین شوروی با دو عضو دیگر، منجر به ترسیم نقشه راهی گردید که حتی تا پایان دوران جنگ سرد به طور نسبی رعایت می شد. با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، جهان وارد مرحله نوینی از سیر تکوینی خود شد که در یک مرحله انتقالی هژمونی یکجانبه آمریکایی را موجب گردید و هم اینک با عبور از این مرحله انتقالی گام به دوران عصر نوین گذاشته است. یکی از مشخصه های عصر نوین تثبیت هژمونی اقتصاد بر سیاست بوده است و به همین جهت جهش اژدهای زرد به راس هرم قدرت، نوع جدیدی از مناسبات قدرت را الزام آور کرده است. اینکه در دوران کوتاه ریاست جمهوری "باراک اوباما" وی با لحاظ دیدار اخیر، ٨ بار با همتای چینی خود دیدار و رایزنی داشته است دقیقا گویای همین موقعیت عینی می باشد. حضور ٣ روزه رهبر چین در آمریکا به طور روشن موید یک "یالتای جدید" در وضعیت نوین بین المللی است که دو هژمون جهانی می بایست به مسائل دوجانبه و بین المللی رسیدگی کنند. هر چند که با توجه به تکثر در جهان معاصر دوران "تعیین تکلیف هرمی" برای بدنه ی تحتانی و میانی تا حدود زیادی سپری شده است اما این موضوع هرگز نافی نقش متفاوت و تعیین کنندگی قدرت های هژمونیک نخواهد بود. حضور اکتیو چین در عرصه بین المللی به خصوص در شرق آسیا، آسیای میانه، آمریکای لاتین و آفریقا و به تازگی در اروپای بحران زده، پتانسیل بالقوه و بالفعل این کشور را در حوزه فرامنطقه یی به محیط ژئوپلتیک و ژئواکونومیک جهانی تحمیل کرده است. از آنجا که الفبای سیاست و رمز سیاستمداری در دوران مدرن بر مدار درک درست از اوضاع و چربش همکاری بر رقابت برای کسب منافع بیشتر استوار می باشد، حداقل در فاز هرم قدرت جایگاه و موقعیت هژمون های برتر مسیر پذیرندگی را بر مسیر حذف ارجحیت می بخشد. در عینیت چنین شرایطی چین و آمریکا در چارچوب همکاری – رقابت در موقعیت نوین بین المللی به ناچار یا به اختیار دست به ترسیم مناسبات جدید زده و جایگاه خود را برای نظم بخشی به معادلات تازه بازتعریف خواهند کرد.