دگردیسی سازمان مجاهدین خلق و درس هایش


خسرو صدری


• کسانی که به اتحاد اقشار مردم و نیروهای سیاسی در بیرون راندن شاه، بدون فکر کردن به جایگزینش، همیشه ایراد می گیرند، اینک همان روش را در مبارزه با ج. اسلامی تجویز می کنند. هرچند خودشان خوب می دانند که چه سرنوشتی در انتظار خواهد بود و این بار"گز نکرده، بریدن"، سرنوشتی به مراتب وخیم تر برایمان رقم خواهد زد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ بهمن ۱٣٨۹ -  ۲۵ ژانويه ۲۰۱۱


در مبارزه سیاسی این عملکرد فرد یا گروه است که "چپ" یا "راست" بودنش را مشخص می کند و نه شعارهای او. از این رو با سرخ ترین ادعاها هم می شود در منتهی الیه راست، یعنی کنار نئوکان های آمریکا ایستاد.
۲۲ دسامبر ۲۰۱۰، سازمان مجاهدین خلق، در کنفرانس خود در پاریس میزبان راست ترین چهره های دولت بوش بود. سایت رادیو فرانسه، ۲٣ دسامبر دراین باره می نویسد:"تعدادی از مسئولان پیشین بلند پایه آمریکائی دولت جرج بوش ضمن اعلام پشتیبانی خود از سازمان مجاهدین خلق، خواستار تغییر سیاست کنونی و اتخاذ یک سیاست قاطع در مقابله با تهدیدات جمهوری اسلامی ایران شدند. این مسئولان بلند پایه آمریکائی بعنوان سخنران درکنفرانس بین المللی سازمان داده شده بوسیله سازمان مجاهدین خلق تحت عنوان "اشرف و سیاست در باره ایران" که دیروز (چهارشنبه) در پاریس برگزارشد، شرکت میکردند. "تام ریج" وزیر سابق امنیت داخلی آمریکا، "مایکل موکیزی وزیر سابق دادگستری آمریکا، "رودلف جولیانی" شهردار سابق نیویورک و فرانسیس تاونزند مشاورپرزیدنت جرج بوش در امنیت ملی و ضد تروریست از جمله شخصیت های آمریکائی شرکت کننده در این کنفرانس بودند".
آقای ابوالحسن بنی صدر، در مصاحبه خود با رادیو فرانسه در این رابطه می گوید: "این چرخش ۱٨۰ درجه در مواضع سازمانی است که روزی آمریکایی ها را ترور می کرد".
بخشی از کارنامه مجاهدین خلق در رابطه با آمریکا از این قرار است:
- بمب گزاری در انجمن ایران و آمریکا در آستانه سفر نیکسون به ایران در سال ۱۹۷۲؛
- ترور مستشار آمریکایی در تهران در سال ۷٣؛
- حمله به چند شرکت آمریکایی در آستانه سفر کیسینجر به ایران در سال ۷۴؛
- ترور دومستشار نظامی آمریکا در تهران در سال ۷۵ ؛ - ترور دوشهروند آمریکایی در سال ۷۶ ؛ و...
-در ۶ اردیبهشت ۱٣۵٨ ، محمد رضا سعادتی ، از رهبران مجاهدین ،هنگام تماس با دبیر اول سفارت شوروی ، با کمک سرویس های امنیتی آمریکا، دستگیر و سپس به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام می شود.
-در سپتامبر۱۹٨۰ ، مجاهدین خلق، کشور عراق را که دارای پیوندهای عمیق نظامی و استراتژیک با اتحاد شوروی بود، به عنوان پایگاه اصلی فعالیت انتخاب می کنند.( احزاب بعث و جنبش های ناسیونالیستی اعراب ، دارای روابط محکم با اتحاد شوروی بودند. برخلاف اسلامگرایی افراطی که زمانی به صورت دوفاکتو ، در مقابل شوروی از حمایت آمریکا و اینک ، چین برخورداراست).
-عزت الله سحابی در کتاب خاطراتش"نیم قرن خاطره و تجربه" می نویسد:" البته من پس از آزادی از زندان در سال ۵۷ از دوستان قدیمی شنیدم که آقای میرفندرسکی که در آن زمان سفیر ایران در شوروی بوده است در خاطرات خود آورده است که پس از ختم محاکمه مسعود رجوی، از طرف رئیس دولت شوروی (لئونید برژنف) مرا احضار کردند و صریحا به وسیله من به شاه پیام فوری فرستاد که مسعود رجوی نباید اعدام شود و من به تهران آمدم و این پیام را به اعلیحضرت رسانیدم و به دنبال همین پیام بود که مسعود رجوی مشمول عفو شاه قرار گرفت ."(ص ٣۲۰).
-آقای بنی صدر در مصاحبه فوق با رادیو فرانسه می گوید که آمریکایی ها پس از اشغال عراق، با این که گروه رجوی وابسته به صدام بود و آمریکایی ها ادعا می کردند که برای مبارزه با تروریسم صدام را سرنگون کردند، با این حال پایگاه اشرف را زیر کنترل و حمایت خود در آوردند.
همان گونه که از ظاهر امر بر می آید، تشکل و انسجام نسبی سازمان مجاهدین، در مقایسه با دیگر نیروهای اپوزیسیون، آمریکایی ها را به این وسوسه انداخت که سرپرستی این "کودک یتیم" پرورش یافته در دامن دشمن را به عهده گیرد و رهبرانش را به قول بنی صدر، ۱٨۰ درجه بچرخاند. نتیجه کار را هم پس از اشغال عراق به تدریج می بینیم. ابتدا کشورهای اروپایی نام مجاهدین خلق را از لیست سازمان های تروریستی خارج کرد، در حالی که سال ٨۶ فرانسه آن ها را از این کشور اخراج کرده بود، و اینک آمریکا همان راه را می رود.
ولی آیا رهبران یک سازمان، توان این را دارند که در مدتی کوتاه، با زد و بند های پشت پرده و یا فرضا با ارزیابی های جدید، سکان کشتی را ناگهان از چپ به راست بچرخانند، آن گونه که آب هم در دل اعضا و هوادارانش تکان نخورد؟ درسی که از سرنوشت مجاهدین خلق می توان گرفت درست در تحلیل همین واقعیت است:
رهبران سازمانی که سال هاست به هواداران خود آموخته اند که مقدس ترین هدف، سرنگونی جمهوری اسلامی، به هر قیمت است و "چپ" و "راست" بودن از دور یا نزدیک بودن به این رژیم است که معنا پیدا می کند و نه دوری یا نزدیکی به سلطه گران و سوداگران بین المللی، آن گونه که تمام احزاب چپ دنیا بیش از یک قرن است راهنمای عمل خود قرار داده اند، اینک می تواند حتی با پوزیسیون "چپ"، دست دوستی و همکاری به راست ترین و بدنام ترین چهره های تاریخ سیاسی معاصر دهد.
در بین دیگر نیروهای اپوزیسیون هم، جایگاه حاکمیت ج.ا ، سی سال است که بی وقفه مورد ارزیابی و بازبینی قرا می گیرد و همین امروز هم بحث داغ آن، بخصوص بین هواداران سازمان اکثریت، جریان دارد. خلاصه تمام داستان از این قرار است:
دو گروه هستند که با آگاهی کامل مواضع خود را انتخاب کرده اند و ذره ای هم از آن عدول نمی کنند. این دو گروه در رقابت با یکدیگر، سعی دارند که نیروهای سرگردان را به سمت خود بکشانند. گروه اول کسانی هستند که معتقدند، بدون تماس با آمریکایی ها، شانسی برای برانداختن رژیم وجود ندارد. آن ها وضع جهان و آرایش نیروها را درک می کنند و اگر هم در تماس مستقیم با ارگان های آمریکایی نباشند، بر اساس باورهای خود، آرزوی بازگشت به "ایام خوش گذشته" را در سر می پرورند. میدان مانور این گروه در بین اپوزیسون، جنایات و سرکوب ها و دیکتاتوری در کشور است. این حقایق تلخ در کشورمان دست و بال این گروه را برای هل دادن و سراندن دیگران به سمت قبله عالم، باز می گذارد. نقطه ضعف این ها، جنایات آمریکا، بدبختی بسیاری از کشورهای وابسته به آن و ضعف بنیه اقتصادی و در نتیجه نظامی اش در شرایط فعلی است. از طرف دیگر، توجیه نقش آمریکا در سازماندهی کودتای ۲٨ مرداد و سرنگون ساختن آزادترین و دمکرات ترین حکومت تاریخ ایران، برای این گروه کاری است سخت و دشوار. البته گرایش عدالت خواهانه چپ های سرگردان هم موی دماغ این جماعت برای جذب آنهاست که تغییراتی در حلقه های واسطه، چون تبدیل نام حزب مشروطه به حزب لیبرال دمکرات و یااظهارات "سوسیال دمکرات" مابانه رهبران آن در این رابطه را می توان تلاشی در جهت پر کردن این خلاء بحساب آورد. ملاط اصلی کار ولی همان نفرت از جمهوری اسلامی است. هدف نهایی هم چیزی بیش ازآماده نگاه داشتن گروهی از ایرانیان برای حمایت از حمله احتمالی نظامی به ایران، در گسیل آن ها به شهرها و خیابان های اروپا و آمریکا نیست. آن ها خوب می دانند که پس از تحقق چنین سناریویی، همه افراد ساده دل را با فروافتادن اولین بمب های ناپالم بر سر مردم از دست خواهند داد. پیوستن مجاهدین خلق به این دسته، مسلما به رقابت واختلافات این جریانات دامن خواهد زد.
گروه دیگر کسانی هستند که مانند تمام نیروهای چپ جهان، مواضع اصلی خود را بر اساس موقعیت بازیگران صحنه بین المللی تنظیم و تعریف می کنند. از این رو، با وجود زخم های بسیاری که از جمهوری اسلامی بر تن دارند، حاضر به قبول سرنگونی رژیم به قیمت حاکم شدن دوباره آمریکایی ها بر سرنوشت کشور نیستند. این گروه مسلما در بحث با گروه اول، بر سر لزوم سرنگونی یا امکان اصلاح رژیم، با دشواری و تنگنا و نیز بجان خریدن برچسب ها مواجه هستند، ولی تا زمانی که یگانه فعال مایشاء پس از فروپاشی نظام را، آمریکا می بینند، تنها می توانند به اصلاح نظام امید بندند.
ما اگرهم بپذیریم که انقلاب نباید رخ می داد و رژیم شاه خیلی بهتر از ج. اسلامی بود، باز هم واقعیت های موجود کشورمان و آسیب هایی را که برفرض محال بازگشت به مدارآمریکا محوری، بار دیگر، چون دوران انقلاب، به ما وار خواهد آمد ، نمی توانیم نادیده انگاریم. کسانی که به اتحاد اقشار مردم و نیروهای سیاسی در بیرون راندن شاه، بدون فکر کردن به جایگزینش، همیشه ایراد می گیرند، اینک همان روش را در مبارزه با ج. اسلامی تجویز می کنند. هرچند خودشان خوب می دانند که چه سرنوشتی در انتظار خواهد بود و این بار"گز نکرده، بریدن"، سرنوشتی به مراتب وخیم تر برایمان رقم خواهد زد.

خسرو صدری
khosro-sadri.blogspot.com