ماشین اعدام راباید از کار انداخت!


تقی روزبه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ دی ۱٣٨۹ -  ۲۹ دسامبر ۲۰۱۰


۱-مدتهاست که نظام ولایت فقیه واردفاز گندیدگی وانحطاط کامل شده است. ازویژگی های مرحله گندیدگی این هیولای وحشی تشدید خوی انسان خواری است.چراکه منبع تغذیه وتداوم حیاتش را اساسا مرگ آفرینی وستاندن جان آزادیخواهان وهراس افکنی ودریک کلام شعار"مرگ برزندگی" تشکیل می دهد.سندروم وسوسه توسل به کشتن وستاندن جان مخالفان به مثابه راهی برای نجات وبرون رفت ازبحران موجودیت، همواره گرییان نظام های مستبدوضدبشری را به چنگ می گیرد.بااین وجود تصورابلهانه جمهوری اسلامی براین محاسبه مالیخولیائی استوار است که گویا دیگر دیکتاتورها بدلیل نشان دادن ضعف وتزلزل درکشتار، درقعرتاریخ مدفون شدند وحال آنکه یک نظام مذهبی که مشروعیت خویش را ازآسمان می گیرد،فاقد ضعف مزبوربوده وباوجدانی آسوده ترومصمم ترمی تواند دست به کشتاربزند. اما زهی خیال باطل! واقعیت چرائی دفن شدگان مستبدین تاریخ چیزدیگری است که حکومت اسلامی استثنائی برآن ها نیست: هم اکنون نظام استبدادی ولایت فقیه دربازتولید خود درهمه حوزه های اصلی دچاربحران عمیقی شده است.شکاف های درونی اش بی پایان است،فشارهای بین المللی روبگسترش ومهمترازهمه دشمنان واقعی اش اکنون مردم ایران بوده و اکثریت بزرگی ازآن بویژه نسل جوان دربرابرش قرارگرفته اند.بازتولیدچنین نظام جهنمی به یک اقتصاد کارآمد وتابع منافع وباید ونبایدهای ولایت فقیه، یک پایگاه اجتماعی وحمایتی گسترده ، وبه حمایت جهانی نیازدارد.وحال آنکه نظام حاکم درهمه این حوزه ها دستخوش شدیدترین چالش هاست که درکل سبب بحران موجودیت آن گردیده است.شاید درمقاطعی بکارگیری خشونت وسرکوب برای حفظ ونجات یک نظام درکناروجود زمینه ها وبسترهای عینی لازم،می توانست ویابتواند به مثابه یک قابله درکناررفرم به بازسازی یک نظام فرسوده یاری رساند؛اما درغیاب چنین پیش داده هائی،سرکوب به تنهائی قادربه تأمین حفظ وبازتولید چنین نظامی نخواهد بود.نظامی که پس ازسپری شدن بیش ازسه دهه ازعمرننگین اش به ناگهان زیرپای خود را خالی می بیند، ودراین میان به تنها اهرمی که برای بقاء خود امیدمی بندد همانا سرکوب وسرکوب بیشتراست. ولی همانطورکه اشاره شد این اهرم به تنهائی قادرنیست جایگزین مولفه های لازم برای تجدید سازمان و بازتولید یک نظام پوسیده بشود.
۲-اما تیغ سرکوب وتروردولتی علیه مردم ناراضی، درزمانه ما بردمعین ومحدودی دارد.مساله آنست که خود اراده سرکوب نیزتابعی است از متغیرهائی که نهایتا خارج ازاراده رژیم قراردارد وازقضا منشأآنها زمینی است.امروزه هراعدام وجنایتی با چنان پژواک جهانی وهرینه هاوپس زلزله هائی همراه است ومی تواند با ابعادبه مراتب بیشتری همراه گردد،که هیچ حکومتی نمی تواند کاربردمستقیم آن را وسیله ای مطمئن وپایدار برای حفظ و تحکیم اقتدار خویش تلقی کند. درواقع ارزیابی جمهوری اسلامی درخلوت خود آنست که با کشتن واعدام حداکثر چندصدتن می توان مردم را مرعوب ورام کرد واوضاع را تحت کنترل خود درآورد.بزعم آنها اگرهرآینه شاه چندصدتن را می گرفت واعدام می گرد چنان سرنوشتی درانتظارش نبود.بنابراین قماری که جمهوری اسلامی واردبازی آن شده،این است که کل طوفان وزیده ودرحال وزیدن ویا بالقوه آماده برای وزیدن را می توان با کشتن چندصدتن وایجاد ترس ورعب حاصل ازآن مهارکرد.امااگرچنین نشد چی؟! تمامی عرض وطول عقل محاسبه گراین جنایتکار ازاین محدوده فراترنمی رود. آنچه که رژیم تبه کارولایت فقیه را به صرافت چنین جنونی برای نجات ازفرجام فروپاشی رسانده است،همانا تجربه به اصطلاح خاموش کردن جنبش اعتراض خیابانی اخیربا توسل به کشتن دهها نفر وانجام جنایاتی هم چون کهریزک است.این واقعیتی است که جنبش اعتراضی درمرحله اول خیز بلندخود نتوانست کاررژیم را چنانکه باید بسازد وسرمار را چنان که شاید به سنگ بکوبدکه اگرنه به مرگ، که حداقل به ازدست دادن توان برخاستن سریع آن منجربشود. ولاجرم مارزخم خورده ورهیده ازخطرمرگ با کینه وخشمی دوچندان به فکر برقراری ترمیدورجدیدی افتاده است.دربلوچستان جوانان زندانی وغیرزندانی را صرفا برای انتقام گیری وهراس افکنی اعدام می کند.درکردستان وتهران و... چوبه های دارآویخته است.درزندان وکیل آباد مشهدصدها تن غیرسیاسی را دراعدامی خاموش سربه نیست کرده است.اما همانطورکه اشاره شد بازگشت به ترمیدوراین باردرشرایط سترونی وناتوانی کامل ازبازتولید خود به مثابه یک نظام سرمایه داری باخصلت استبدادی-مذهبی صورت می گیرد،که بحران هویت وبحران موجودیت ازمشخصات مهم آن است. درمواجهه با جنبش اخیررژیم دریافت که خطرتابیخ گوشش آمده وتمامی آنچه که درطی ٣۲ سال بافته بود رشته شده وبطورکامل ببادرفته است.اکنون تجدید سازماندهی وتجدید حیات نه برپایه های گذشته ممکن است ونه رژیم آمادگی آن را داردکه این تجدید حیات را براساس پایه ها وقواعد سیاسی واقتصادی یک نظام سرمایه داری متعارف والزامات بین المللی آن صورت دهد،گرچه خود، مدیریت جراحی ودستورالعمل های سرمایه جهانی را بامید حفظ وتضمین منافع اخص خود به عهده گرفته است. هم چنین به طریق اولی فاصله اش با یک نظام مردمی بامشخصه آزادی وبرابری اجتماعی وخود حکومتی نیزبه مراتب نجومی ترشده وکفکیربه ته دیگ شعارهای توخالی وعوامفریبانه باصطلاح استضعاف پناهی واستکبارستیزی اش خورده است.اکنون مأموریت تاریخی اجرای هارترین سیاست های نئولیبرالی بردوش کسانی که مدعی بزرگترین دشمن نظم کنونی حاکم بر جهان بودند افتاده است.رژیم اکنون ناچارشده است با چهره وماهیت واقعی وروتوش نشده خود به روی صحنه ظاهرشود وچقدراین چهره زشت و وحشتناک است! وچه فراافکنی هائی که برای پوشاندن آن انجام نمی دهد!.
٣-تشدید خشونت وتوسل به اعدام ،البته با جراحی اقتصادی وخطربروزاعتراضات واعتصابات گسترده وسراسری برای خروج ازبحران اقتصادی بی ارتباط نیست که درمقالات دیگر مورد بحث قرارگرفته است
۴-تاکتیک رژیم دراعدام های جدیدمنتسب کردن افراداعدامی به این یا آن گروه براندازو"محارب"است تاباصطلاح آسان تربتواند مبادرت به جنایت بکند. وحال آنکه جرم مثلا علی صارمی شرکت وسخنرانی درمراسم خاوران بوده است.علاوه برآن درمورد حبیب اله لطیفی وعلی صارمی شاهدآنیم که درگامی جدید رژیم حتی به دستگیری دسته جمعی خانواده های آنها هم مبادرت ورزیده است تاهم اصل اعدام را تحت الشعاع قراردهد وهم ازنقش موثرآنها درافشاگری قبل وبعد اعدام ممانعت کند وهم سایرخانواده ها را ازتبلیغ ومصاحبه وافشاگری بترساند. درسنندج حتی دامنه یورش خود را فراتراز دستگیری خانواده ها برده و به بازداشت تعداد قابل توجهی ازفعالین حوزه های گوناگون اجتماعی، به "جرم" شرکت درفراخوان اعتراضی علیه اعدام حییب اله لطیفی،مبادرت کرده است.بی شک برگزاری چنین اعتراضی درشهرسنندج ونیز فشارهای جهانی درمتوقف کردن موقتی اعدام حبیب اله لطیفی موثربوده است،اما خطرنه فقط هنوزرفع نشده است،بلکه دستگیری خانواده وی و شماری ازفعالین وآزادیخواهان شهروهم چنین اعدام غافگیرانه واعلام نشده علی صارمی واکبرسیادت درزندان اوین بااتهام های واهی وخود خوانده، بدون اطلاع خانواده ووکیل آنها،نشان دهنده آن است که جنایتکاران درترس ازاعتراضات داخلی وجهانی، تاچه حد آماده ارتکاب اعدام های پنهانی وبدون رعایت حتی موازین وتشریفات قانونی خودهستند.ازهمین روتوسل به تاکتیک اعدام های غافگیرانه راباید جدی گرفت وبا هوشیاری وافشاگری نیرومندتری پاسخ داد .
۵-نباید فراموش کنیم که دراین مرحله جدید باتوجه به نقطه ثقل سرکوب که متوجه حوزه اقتصادی -معیشتی است وطبعا بیش ازهرزمانی مستقیما توده های زحمتکش ولایه های پائینی جامعه را آماج خود قرارداده است.ودرهمین رابطه نگرانی ازبروز اعتصابات واعتراضات توده ای وامکان سیاسی شدن سریع آنها وگره خوردن مطالبات اقتصادی-معیشتی با مطالبات کلان سیاسی،لبه عمده خشونت وسرکوب را دراین دوره متوجه نیروهای رادیکال وساختارشکن وفعالان ومدافعان جنبش های طبقاتی-اجتماعی زحمتکشان کرده است.دستگیری رئیس دانا وهم چنین اعدام های اخیرنیزبخوبی نشاندهنده همین سمت گیری است. البته فشاربه اقشار ونیروهای سیاسی دیگرهم چنان ادامه خواهد یافت ولی همانطورکه اشاره شددرفازجدید ثقل آن،باخشونت وشدت بیشتری متوجه نیروهای رادیکال، ساختارشکن و مدافعان آزادی وبرابری است.بی شک چنین واقعیتی هوشیاری وآماده باش وتحرک سیاسی بیش ازپیش این نیروها را بویژه درداخل وخارج کشور می طلبد.دست شتن ازمنافع خردوحقیر فرقه ای واندیشیدن به منافع عمومی جنبش،به خطرمشترک،دردمشترک واقدام مشترک ومستمر، وبدورازهژمونی طلبی های مرسوم،ازجمله الزامات خودآگاهی ناظربه درک اهمیت لحظه خطیرکنونی ودفع تهاجم دشمن است.

۶-درمقابله با چنین وضعیتی اولین مساله آنست که دریابیم این درست است که برای کاهش هزینه های مبارزه واحتراز ازبکارگیری اشکال خشونت آمیزمبارزه ویا غیرمنطبق با توازن قوای کنونی حتی الامکان باید تلاش ورزید،امانباید فراموش کردکه علیرغم آن پدیده ای هم چون جمهوری اسلامی جز باتسلیم کامل طرف مقابل، ازکاربرد خشونت درهرشکل آن ابائی ندارد وپاسخ هراعتراضی را با زندان وشکنجه واتهام محاربه واعدام می دهد.واین درحالی است که ازسوی دیگر هیچ جنبشی بدون مقابله وپرداخت هزینه مقاومت نتوانسته است خود را ازشر استبداد رها سازد.بنابراین درفازجدیدی که جنبش واردآن شده است،ما هم چنان به تقویت روحیه مقاومت وهزینه های اجتناب ناپذیرآن نیازمندیم. دومین نکته آن است که گرچه اکنون خوشبختانه دامنه حساسیت واعتراض ها علیه شکنجه واعدام وخشونت وبرای آزادی زندانیان سیاسی ویا حمایت ازسایرمطالبات ومبارزات کارگران وزحمتکشان وسایرجنبشهای اجتماعی گسترش یافته است، ولی معلوم است که هنوزبه قدرکافی نتوانسته است هزینه این جنایات را برای رژیم چنان سنگین کند که ازارتکاب آنها پشیمان شود.امری که مستلزم استمرارو جهانی کردن هرچه بیشتر این مبارزه است تا عرصه را درداخل وخارج برای رژیم چنان تنگ کندکه جرئت ارتکاب به این گونه جنایات را ازدست بدهد.رژیم میخواهد وانمودسازد دربرابرچنین فشارهائی وازجمله محکوم شدن درسازمان ملل بخاطرنقض حقوق بشرونظایرآن، عکس العمل شدیدتری نشان خواهد داد تا بلکه فعالین وکنشگران را ناامیدکرده وبه انفعال بکشاند.هم چنانکه باعکس العمل های خود می کوشد تاخانواده ها وفعالین داخل کشور را نسبت به اثرات مثبت وبازدارنده افشاگری ها و رسانه ای کردن جنایتهایش ناامید سازد. ولی درواقعیت امر همه این تلاش های مذبوحانه برای پوشاندن آسیب پذیری اش ازاین گونه افشاگری ها و کمپین های سراسری است.او حتی نگران است که مانند سنندج گروه هائی از مردم برای ممانعت وجلوگیری ازاعدام یک زندانی وارد صحنه شوند وجنبش ضداعدام واردمراحل جدید بشود.
ازهمین رو دراین جا با کشمکش بین مرگ وزندگی مواجهیم،که دوسوی طرفین این معادله بدین قرارند: یک طرف باازدست دادن آینده وخالی شدن زیرپایش درهراس ازسقوط بهمن اعتراضات، کشتن واشاعه ترس را تنها راه مفرخود می پندارد، وطرف دیگربی شمارانی هستندکه نبض زندگی ومسیرآینده را رقم می زنند.دراین میان آنکس برنده است که آینده را دارد و درجهت آزادی ورهائی گام برمی دارد وآنکس بازنده است که گذشته را نمایندگی می کند و باتوسل به استراتژی ترمیدوروایجاد ترس، ولی دراوج شکنندگی، درصدد تداوم بردگی ونکبت مردم است. دراین مبارزه نابرابراما زمان بسود زندگی است واین نبرد تا برافتادن این هیولای وحشی ومرگ آفرین، ادامه خواهد داشت!