آیا حاکمیت در ایران تغییر خواهد کرد؟


خسرو صدری


• این ساده اندیشی که گویا در کشوری به اهمیت ایران، می توان صرفا با اراده شهروندان و حذف عوامل خارجی، تغییرات ساختاری بوجود آورد، نه تنها بین جوانان، بلکه میان "سالخوردگان سیاسی" نیزبه وفور دیده می شود. کسانی هم که دل به "حمله نظامی" آمریکا بسته اند، توجه نمی کنند که آمریکایی ها دروضعیتی به مراتب وخیم تراز آن قرار دارند که قادر به انجام چنین کاری با عواقب نامعلومش باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۷ آبان ۱٣٨۹ -  ۱٨ نوامبر ۲۰۱۰


به نظر من، هیچگونه تغییری که پایه های اصلی قدرت را در ایران جابجا کند، در آینده نزدیک رخ نخواهد داد. "حاکمیت ولایت فقیه" شاید تغییرشکل دهد و درقالب های مناسبت تری از قبیل شله قلمکار"ملیت و مذهب" و یا... که در تضاد مستقیم با افکار و خواست های اکثریت مردم نباشد، فرو رود، "قدرت" ولی حفظ خواهد شد.
"گربه قدرت" در ایران، باید بتواند موش بگیرد. با عبا و عمامه، یا بدون آن. خلاصه آن که: شانس و انگیزه ای برای تغییرمدار گردش ایران در سطح جهانی، وجود ندارد.
حمله نظامی آمریکا به منطقه، تلاشی دیوانه وار برای جلوگیری از حذف مسالمت آمیز آمریکا از مدیریت بلامنازع بر جهان بود. اقدامی که هرچه می گذرد، بیشتر مشخص می گردد که نه تنها با ناکامی در رسیدن به هدف مواجه گردید، بلکه خود به عامل تسریع فروپاشی هژمونی ابرقدرت تبدیل شد. سناریوی حمله به خاورمیانه، بر اساس تئاتر ۱۱ سپتامبر، ریسکی بود که به سادگی در بین محافل اصلی تصمیم گیری در آمریکا پذیرفته نشد. کافی است به رقابت انتخاباتی "ال گور-بوش" نظری دوباره بیاندازید تا متوجه شوید که آن کش و قوس تاریخی از اختلاف نظرهای تاریخی در پشت پرده ، برای تعیین سیاست های آتی آمریکا، در یکی از حساس ترین لحظات تاریخی این کشور حکایت می کرد. مشخصا بحث تا دقیقه نود بر سر این بوده است که: ماجراجویی بهتر است (بوش)، یا پذیرفتن قواعد بازی در عرصه بین المللی (ال گور)؟ آمریکا در عراق و افغانستان با شکست روبرو شد. اوباما ( گارباچف آمریکا) آمد، اوضاع بدتر شد و او انتخابات میاندوره ای را باخت. اینک آمریکایی ها باز بر سر یک دوراهی قرار گرفته اند: مشت آهنین جمهوری خواهان را نشان دهند و یا با اوباما همچنان از نردبان پایین تر آیند؟ در حالی که نتیجه لشکرکشی و نیز تهدیدات توخالی بوش و چنی، در دو سال آخر، در مورد حمله به ایران، اعتبار و آبرویی برای "مشت آهنین" باقی نگذاشته است، معلوم نیست که این عرض اندام جدید جمهوری خواهان، چه کسی را می خواهد بترساند؟
بدون حضور قدرتمند آمریکا در منطقه، جمهوری اسلامی با خروارها مشکل داخلی، که در دوسه ماه آینده به اوج خواهد رسید، همچنان قادر به حفظ سکان قدرت خواهد بود. سرنگونی های انقلابی دوران جنگ سرد قانونمندی های خود را داشت که با فروپاشی شوروی محمل آن ها نیز از بین رفت. "انقلابات رنگین" نیز تنها با کمک مستقیم آمریکا، معنی و مفهوم دارد که با کسالت های ابرقدرت، پروژه هایش متوقف شده و در اوکرائین و گرجستان هم رنگ باخته است. ازآن گذشته، ما سی سال فعال مایشائی آمریکا در کشورمان را تجربه کرده ایم. آن هم به بهای بربادرفتن آزادترین و دمکرات ترین دولت تمام تاریخ کشورمان، بوسیله کودتای ننگین همین آمریکا و عوامل داخلیش.
درحال حاضر در ایران، تنها به دمکراتیزه شدن شرایط زندگی مادی و معنوی، در چارچوب های موجود می توان امید داشت. که تازه آن هم بدون فشار و مبارزه دست یافتنی نیست.
این ساده اندیشی که گویا در کشوری به اهمیت ایران، می توان صرفا با اراده شهروندان و حذف عوامل خارجی، تغییرات ساختاری بوجود آورد، نه تنها بین جوانان، بلکه میان "سالخوردگان سیاسی" نیزبه وفور دیده می شود. کسانی هم که دل به "حمله نظامی" آمریکا بسته اند، توجه نمی کنند که آمریکایی ها دروضعیتی به مراتب وخیم تراز آن قرار دارند که قادر به انجام چنین کاری با عواقب نامعلومش باشند. تهدیدات و تبلیغات در این مورد از جانب آن ها، بیشتر با قصد تاثیرگذاری بر حاشیه ها صورت می گیرد. شیوه اسرائیلی ها نیز تاکنون آنگونه بوده است که به مراکز مورد نظرشان، بدون اعلان و اخطار و جنجال قبلی حمله کرده اند. در بمباران ایران نیز اگر تاکنون ذره ای امید موفقیت می دیدند، چون حمله آزمایشی به لبنان، سوریه و جاهای دیگر، لحظه ای درنگ در آزمودن شانس خود نمی کردند.
حملات نظامی، بخصوص با هدف تضعیف پایه های حاکمیت، بسیار دور از ذهن می باشد.

خسرو صدری
khosro-sadri.blogspot.com