برخیز و آبی به رخ زن


فتح اله شکیبایی


• برخیز و آبی به رخ زن، فرزانه آهنگری شو
از جام چشمه بنوشان، یکباره نیلوفری شو

شبدیزِ غم را رها کن، ورنه زند بر زمین ات
خسرو نه ای، ماتمی نیست، فرهاد رامشگری شو ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۶ آبان ۱٣٨۹ -  ۲٨ اکتبر ۲۰۱۰



برخیز و آبی به رخ زن، فرزانه آهنگری شو
از جام چشمه بنوشان، یکباره نیلوفری شو

شبدیزِ غم را رها کن، ورنه زند بر زمین ات
خسرو نه ای، ماتمی نیست، فرهاد رامشگری شو

بر چهره ات گر غباری ست، از غصه تا کی غمینی
در زمهریر زمستان، رقصِ خوشِ آذری شو

نام آورانی که مست اند در نیستی بین که هست اند
با عشق شور آفرینی شولیده نام آوری شو

در بوستانِ زمانه، خار ا ست و گل، دام و دانه
بر دستِ سبز ستاکی، گل میوه ی نوبری شو

گیتی همین درد و داغ ست، تا با تو روشن چراغ ست
زآزادگی باده ای زن، پاکیزه جان رهبری شو

در سوکِ سرخِ ستاره، دل را مکن پاره پاره
یا خشمِ شعرِ شکیبا، یا شروه ی مادری شو.