سخنی دوستانه با خانم زهرا رهنورد


سیامک طاهری


• آن چه که درسال ۶۷ رخ داد آن چنانکه که آقای مهاجرانی می گویند فقط یک "جوان کشی" نبود؛ بلکه تهی کردن کشور از سه نسل اندیشمند ان این اب وخاک بود. دراین سال دهها و صدها تن از ورزیده ترین
نویسندگان؛ مترجمان؛ شاعران؛ روزنامه نگاران؛ هنرمندان ومتبحرترین پزشکان و مهندسان و متخصصان رشته های گوناگون علمی و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های ایران وجهان و نیز نفرات برجسته دوره های گوناگون کنکور دانشگاه های ایران به جوخه های اعدام سپرده شدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲ آبان ۱٣٨۹ -  ۲۴ اکتبر ۲۰۱۰


سرکار خانم زهرا رهنورد!
با احترامی پیشاپیش

مصاحبه شما با سایت خودنویس درباره فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ را خواندم. ضمن تقدیر از شجاعت شما در سخن گفتن از راز مگویی که بیش از ۲۲ سال از آن می گذرد؛ لازم دیدم به عنوان کسی که برادر کوچکتر خود را در این فاجعه هولناک تاریخی از دست داده است ؛ مطالبی را با شما درمیان بگذارم.
پیش از هرچیزمایلم شادمانی خود را از این سخن شما که آقایان میرحسین موسوی وخامنه ای از این جنایت هولناک تاریخی ؛ در هنگام وقوع آن اطلاعی نداشته اند؛ ابراز دارم. چراکه از نگاه این نگارنده و بی گمان بسیاری از بازماندگان این فاجعه هولناک تاریخی هرکس که از این واقعه مطلع بوده وسکوت کرده باشد نیز مجرم است وهرچه دامنه ی مجرمین و مطلعین کمتر باشد؛ هضم این واقعه؛ که در تاریخ جوامع بشری برای آن نمونه ای سراغ ندارم را آسانتر می کند.بگذار آرزو کنیم که در میهن مشترک همه ما فقط گروه انگشت شماری حاضرند به چنین تبهکاری ای دست بزنند.
دومین نکته قابل ذکر این است که متاسفانه در مصاحبه شما مساله به گونه ای طرح شده بود که گویا این واقعه به علت نیت انتقام جویانه کس یا کسانی درون هیئت حاکمه در مقابل عملکرد سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته است – هرچند که همین هم از سوی شما به درستی محکوم شده است.- حال آن که دامنه کشتار انجام شده بسیار فراتر از انتقام گیری از یک گروه معین بوده است. برای نمونه مایلم در مورد اعدام برادر کوچکترم انوشه طاهری با شما سخن بگویم.
انوشه دیپلم خود را درعرض ۱۱ سال گرفت و در همان سال اول وارد دانشگاه شد. (سال ۱٣۵۵). نامبرده در اردیبهشت سال ۶۱ دستگیر شد ودر زیر شکنجه های شدید قرار گرفت تا به جرم های نکرده اعتراف کند.اما او تا زمان دستگیری هیچ عملی که با قوانین آن زمان جمهوری اسلامی قابل پیگیری باشد به جز عشق به آزادی و استقلال و میهن و برابری انسان انجام نداده بود.
او در دادگاهی غیرمنصفانه و بدون حضور وکیل مدافع که از آغاز تا پایان آن فقط زمان بسیار کوتاهی به درازا کشید به ۶ سال زندان محکوم شد.
سرانجام در شهریور ۶۷ در حالی که ۵/۵ سال از ۶ سال زندان خود را گذرانده بود وخانواده و دوستانش در انتظار آزادی او بودند به همراه هزاران زندانی سیاسی دیگر با عقاید و افکار گوناگون به جوخه اعدام سپرده شد. ظاهرا جرمش پایداری بر سرعقاید خود بود.
چنانکه ملاحظه می کنید؛ اعدام انوشه همچون اعدام صدها زندانی چپ و دموکرات دیگر اعم از توده ای؛ اکثریتی؛ راه کارگری؛ اقلیتی؛ و... هیچ ارتباطی با انتقام گیری حاکمان وقت از گروهی معین نداشته است.
ادعایی که درنوشته های آقایان مهاجرانی و تاج زاده نیز به طور تلویحی به چشم می خورد.
نکته سوم آنکه این نگارنده چنانکه در نوشته ها ومصاحبه های پیشینم متذکر شده ام شخصا خواهان هیچ گونه انتقام جویی از عاملان این فاجعه نیستم و بر این اعتقادم که اهداف انسانی این جانباختگان بزرگتر و والاتر از آن بود که با انتقام جویی آن را بیالاییم.؛ اما بر تشکیل کمیته ای حقیقت یاب تاکید دارم. همه افرادی که اطلاعی ولو جزیی از این فاجعه ملی دارند باید اطلاعات خود را با این کمیته در میان بگذارند. نمونه این کمیته در افریقای جنوبی پس ازپایان رژیم آپارتاید تشکیل شده است.
اما تا آن زمان هرکس که از این فاجعه اطلاعی در دست دارد؛ موظف است دانسته های خود را فاش بگوید. از شخص شما و آقای میرحسین موسوی انتظار می رود از زمان و چگونگی مطلع شدن از این واقعه سخن بگویید. اقای کروبی که پیشتر در نامه ای به آقای موسوی اردبیلی خواهان فاش گویی دانسته هایش شده بود نیز به همین ترتیب آن چه که را می داند با مردم درمیان بگذارد. فراموش نکنیم که به گفته آن نویسنده آمریکای لاتین "حقیقت انقلابی است."
آن چه که درسال ۶۷ رخ داد آن چنانکه که آقای مهاجرانی می گویند فقط یک "جوان کشی" نبود؛ بلکه تهی کردن کشور از سه نسل اندیشمند ان این اب وخاک بود. دراین سال دهها و صدها تن از ورزیده ترین
نویسندگان؛ مترجمان؛ شاعران؛ روزنامه نگاران؛ هنرمندان ومتبحرترین پزشکان و مهندسان و متخصصان رشته های گوناگون علمی و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های ایران وجهان و نیز نفرات برجسته دوره های گوناگون کنکور دانشگاه های ایران به جوخه های اعدام سپرده شدند. بخش بزرگی از مصیبتی که سال های بعد ملت ما بر دوش کشید حاصل همین تهی شدن جامعه ایرانی از اندیشه و اندیشه ورزان بود. مقایسه کنید شمار و کیفیت دانش جانباختگان این سال (و دیگر سال های این دهه) را با مجموعه اندیشمندانی که در طی انقلاب مشروطه؛ این جنبش به مردم ایران هدیه داده است.
پس از شهریور ۶۷ زمین سوخته ای در ایران باقی ماند که تا رویشی دوباره سالیانی چند لازم بود. وهنوز نیز با وجود رویش اولین جوانه ها تا برومند شدن این نهال ها سالیانی چند دیگرلازم است.   
و آخرین نکته این که چند سالی است حکومت گران نه تنها از تجمع خانواده ها و دوستان اعدام شدگان در گورستان خاوران جلوگیری می کنند؛ بلکه از برگزاری مراسم خانوادگی نیز در سالگرد جانبازی این پیش قراولان راه آزادی نیز جلوگیری می کنند. یکی از این نمونه ها حمله ماموران به خانه مادر لطفی؛ مادر انوشیروان لطفی ؛ زندانی دو نظام و جانباخته سرافراز شهریور ۶۷ بود که منجر به سکته این شیرزن دلاور شد؛ بطوری که از مراسم ساده خانه خود راهی بیمارستان شد.
آنان برای به فراموشی سپردن این واقعه گورستان خاوران یکی از ده ها گورستانی که عزیزان ما به شکل دسته جمعی در آن به خاک سپرده شده اند؛ یعنی این میعاد گاه جاودانه وفاداران آزادی و استقلال ایران زمین و این آرامگاه ابدی عاشقان حنجره خونین را درخت کاری کرده تا ان را به پارک تبدیل نمایند. خانواده های جان باختگان راه آزادی واستقلال ایران در عوض همه ساله جاده خاوران را گلباران می کنند؛ چراکه همه جای خاک خونگرفته این سرزمین آرامگاه انان است.

بانوی گرامی
همدردی انسان ها حد ومرزی نمی شناسد. آنکه ناجوانمردانه با گلوله نابکاری در خیابان به شهادت می رسد یا آنکه طناب دار شقاوت گلوی جوانش را می فشارد؛ همه وهمه قربانیان تاریک اندیشی؛ خودخواهی و فزون طلبی و...انسان نماهایی هستند که می کوشند از راز برملا شدن کوچکی و حقارت اندیشه خود با نابودی اندیشه های تابناک جلوگیری نمایند.
آری عطار نیشابوری به دست مغولی بیابانگرد وامیرکبیر به دست جلادی ابله کشته شدند.
تجربه تاریخ خونبار این ملت کهنسال نشان داده است که هرگاه که حاکمان بر ملت ما سخت گرفته اند؛ راه برای تسلط بیگانه آماده شده است. هجوم و تسلط اعراب؛ مغول؛ تیمور و...نشانی بر این مدعا است.
تجربه تاریخی ملت ما و دیگر ملت ها و نیز جمع بندی همه اندیشه های انسان گرا وانساندوست فقط وفقط یک نتیجه را پیش روی ما قرار می دهد:
آزادی واستقلال و برابری انسان ها؛ مقوله ای درهم تنیده هستند. آنکه اولین شمع را خاموش می کند؛ پاسدار سیاهی ها می شود وآنکه اولین اندیشه را سرکوب می کند؛ ازادی واستقلال میهن را هدف قرار می دهد و به ناچار دشمن برابری وعدالت اجتماعی می شود. آزمودن این آزموده برای هزارمین بار کاری است عبث.
برعکس آنکه از آزادی اندیشه اولین انسان دگر اندیش دفاع می کند پاسدار استقلال وبرابری انسان ها می شود.
سیاهی شب با کشتن اولین شمع اغاز می شود وروشنایی روز با تابش اولین شعاع خورشید. فراموش نکنیم که به قول رزا لوکزامبورگ "آزادی همواره یعنی آزادی برای دگر اندیشان".
در خاتمه بار دیگر از شجاعت و صراحت شما در این امر سپاسگذارم و امیدوارم در راهی که با دلاوری شیرزنانه آغاز کرده اید و اولین گام های آن را می پیمایید؛ در کنا ر همسر شجاع خود تا پایان پایدار و ثابت قدم باقی بمانید.
فراموش نکنیم راهی طولانی در برابر همه ما است


با احترامی دیگر بار
سیامک طاهری