کدام سیاست خارجی کارگری؟
در نقد مقاله‌ «سیاست خارجی جنبش کارگری» آقای قراگوزلو


صادق کار


• آقای محمد قراگوزلو در مقاله‌ «سیاست خارجی جنبش کارگری» کارگران را به‌ دوری از جنبش مردم ایران، رهاکردن پیوندها و ارتباطات با اتحادیه‌ های کارگری جهانی، پشت کردن به‌ احزاب چپ و سندیکاهای کارگری و جایگزین کردن شعار مبارزه‌ ضد امپریالستی به‌ جای شعار آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی دعوت میکند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۲ شهريور ۱٣٨۹ -  ۱٣ سپتامبر ۲۰۱۰


مخالفت و دشمنی با جنبش سبز در میان طیف های کوچکی ازچپ های به‌ اصطلاح رادیکال مدعی سخنگویی طبقه‌ کارگر که‌ البته‌ اکثریت شان از قضای روزگار از لحاظ خاستگاه‌ اجتماعی به‌ طبقات میانی جامعه‌ و بعضا طبقات بورژوا تعلق دارند البته‌ از آغاز برآمد جنبش سبز تاکنون وجود داشته‌ و افرادی از این طیف تا کنون در نوشته‌ های خود، به‌ شیوه‌ ها و زبانهای نه‌ چندان متفاوت بجای نقد و برسی منصفانه‌ آن کوشش کرده‌ اند این جنبش را بعنوان جنبشی در ضدیت با جنبش کارگری و منافع کارگران معرفی نمایند و کارگران را از همراهی با جنبش برحذر و کارگران و احزاب و سازمان هایی را که‌ از این جنبش مردمی و مطالبات دمکراتیک آن حمایت میکنند مورد حمله‌ و افترا قرار دهند. متاسفانه‌ برخی از این افراد در این راه‌ آنچنان دچار افراط میشوند که‌ نوشته‌ های ایشان به‌ نحو حیرت انگیزی به‌ اظهارات سرداران و سران دولت کودتا علیه‌ جنبش سبز و احزاب و سازمانهای کارگری و سندیکایی شبیه‌ میشود، تنها با این نفاوت که‌ آنها خود را اسلام مدار و اینان خود را چپ مدار معرفی میکنند و بقیه‌ را کافر و بورژوا.
مقاله‌ (سیاست خارجی جنبش کارگری آقای محمد قراگوزلو منتشره‌ در اخبار روز) که‌ به‌ جز دولت کودتا همه‌ گروه‌ ها و احزاب چپ ولیبرال و رهبران و مدافعان مختلف جنبش سبز را از تیغ (انتقاد) خود بی نصیب نگذاشته‌ نمونه‌ تیپیک این طیف کوچک حاشیه‌ نشین (منزه‌) است که‌ متاسفانه‌ بدون اینکه‌ تا کنون توانسته‌ باشد حتی ۲% از اعضا طبقه‌ای را که‌ مدعی سخنگویی آن است سازماندهی کرده‌ باشد تا بتواند بعنوان بدیل معرفی کند، با بی انصافی تمام به‌ تخظئه‌ جنبش رنگین کمان مردم میپردازد.
نویسنده‌ در پاراگراف نخست مقاله‌ خود مینویسد: «روز قدس ۱٣٨۹ آمد و رفت. این روز برای سبزهای لیبرال ـ سکولار از یک سو و چپ های خرده بورژوای غیرکارگری از سوی دیگر حامل پیام روشنی بود: دوران اکسیونیسم خیابانی – بدون حضور طبقه ی کارگر – تا آینده ئی قابل پیش بینی تمام شده است. اینک سبز حتا مفاهیم سمبلیک خود را نیز از دست داده و بی -رنگ تر از همیشه در فضای مجازی دست و پا می زند. کل جریان سبز – اعم از جمهوری خواه، ملی مذهبی، سکولار، آته ایست، مدرن یا سنتی، مشارکتی ـ کارگزارانی یا اکثریتی توده ئی – در توهم ساده لوحانه ی خود از برآیند "انتخابات" ۲۲ خرداد ۱٣٨٨، حداکثر به دنبال تغییرات مدنی بود و این "تغییر" را به تاسی از تحولات سیاسی آمریکا – حذف نئوکان ها و به قدرت رسیدن دموکرات ها با شعار تغییر – در تغییر سیاست مداران جست وجو می کرد».
در همین پارگراف اول چند تناقض و نتیجه‌ گیری نادرست وجود دارد. یکی از این تناقضات که‌ اتفاقا یکی از پایه‌ های اصلی این مقاله‌ نیز هست، این است که‌ آیا در تظاهرات های ملیونی قبل از روز قدس کارگران نیز شرکت داشته‌اند یا خیر؟ اگر پاسخ نویسنده‌ آری است پس میشود از آن این نتیجه‌ را گرفت که‌ برخلاف پندار نویسنده‌ طبقه‌ کارگر نیز خود را در این جنبش حتما ذینفع دانسته‌ که‌ در آن اجتماعات چند ملیونی حضور پیدا کرده‌ وگرنه‌ چه‌ انگیزه‌ دیگری میتوانسته‌ سبب ساز شرکت زحمتکشان در اجتماعاتی گردد که‌ قراگورلو این تظاهرات را تکرار نشدنی میداند و علت را نیز بریدن کارگران از جنبش فرض کرده‌اند؟ و اگر ایشان از اساس منکر شرکت کارگران در جنبش هستند و حمایت احزاب و سازمانهای چپ از جنبش را انحرافی میدانند، پس چگونه‌ است که‌ تکرار اکسیون های ملیونی خیابانی بدون حضور کارگران را پایان یافته‌ میدانند؟
تناقض دیگر در این پاراگراف ادعای نویسنده‌ مبنی بر تمام شدن کار جنبش است. بعید بنظر میرسد نویسنده‌ ای که‌ به‌ زعم خویش از موضع رادیکال کارگری به‌ نقد یک جنبش اجتماعی غیرقابل انکار می پردازد حداقل تاریخ بخشی از جنبش های اجتماعی متعددی را که‌ در میان مردم کشورهای مختلف شکل گرفته‌ مطالعه‌ نکرده‌ باشد و با افت و خیزهای آن جنبش ها بیگانه‌ بوده‌ باشد ونداند که‌ تمام این جنبش ها مراحلی را پشت سر نهاده‌ باشند و از روش های مختلف مبارزاتی از جمله‌ آکسیونهای خیابانی تا رسیدن به‌ کامیابی بهره‌ نگرفته‌ باشند و کار هیچکدام از آنها صرفا با آکسیون های خیابانی به‌ سرانجام نرسیده‌ باشد.
نویسنده‌ در قسمت دیگری از همین پاراگراف به‌ تحقیر شعار جامعه‌ مدنی و محدود کردن مطالبات به‌ آن پرداخته‌ و نیروهایی را که‌ برای ایجاد جامعه‌ مدنی مبارزه‌ میکنند را محکوم و این مطالبه‌ مهم جنبش را کوچک میپندارد. این در حالی است که‌ حداقل خواست عده‌ زیادی از شرک کنندگان در جنبش فراتر از مطالبه‌ جامعه‌ مدنی است.با اینحال حتی اگر تنها دست آورد این جنبش به‌ جامعه‌ مدنی محدود بماند، تحمیل این مطالبه‌ که‌ به‌ حق میتوان گفت امروزه‌ به‌ محوری ترین مطالبه‌ تمام جنبش های اجتماعی در ایران تبدیل شده‌ میتواند شرایط و زمینه‌ فعالیتهای اجتماعی و سیاسی گروه های مختلف اجتماعی منجمله‌ فعالیت اتحادیه‌ ها و احزاب کارگری را برای دفاع از منافع کارگران و مزدبگیران فراهم آورد و امکان بهبود و حتی تحول در وضعیت معیشتی و اجتماعی کارگران را سبب گردد. نویسنده‌ اگر جامعه‌‌ مدنی را قبول ندارد و آنرا نفی میکند درست آن است که‌ بدیل آنرا نیز که‌ قابل وقف با جامعه‌ امروز ایران باشد ارایه‌ دهد و گرنه‌ با مطرح کردن مطالبات صرفا غیرایجابی گره‌ای از مشکلات طبقه‌ کارگر گشوده‌ نخواهد شد. اتفاقا یکی از امتیازات جامعه‌ مدنی آن است که‌ کارگران فرصت پیدا میکنند تا در آزادی و با اختیار اتحادیه‌ ها و احزاب خود را بوجود آورند و یا به‌ احزاب و سازمانهای که‌ می پسندند بپیوندند. در چنین فضائێ آرا جای ادعا را میگیرد و مثل شرایط امروز و دیروز ایران نه‌ کسی در غیاب دمکراسی و آزادی می تواند به‌ نمایندگی از طرف خدا و یا طبقه‌ کارگر مدعی آن چیزی بشود که‌ نیست وبه‌ بهانه‌ آن انواع اتهامات را به‌ دیگران وارد کند و یا اگر از دستش بر آید دیگران را مجازات کند.
نویسنده‌ در جای دیگری از مقاله‌ خود فعالیت جنبش های اجتماعی و احزاب اپوزیسیون را به‌ باد انتقاد میگیرد و همه‌ آنها را به‌ ناحق و با زبانی که‌ بطور حیرت انگیزی به‌ زبان نوشته‌ های کیهان شریعتمداری شبیه‌ است به‌ وابستگی به‌ امپریالیسم و دفاع از اسراییل متهم میکند. حمایت اتحادیه‌های کارگری جهانی از حقوق سندیکایی کارگران ایران ورهبران زندانی سندیکایی را حمایت نهادهای امپریالیستی جا میزند و در مورد بی اعتمادی احزاب چپ به‌ هژمونی طبقه‌ کارگر در جنبش های توده‌ای ایراد میگیرد. این اتهامات البته‌ تازگی ندارند، پیش از این نیز عین این اتهامات توسط برخی از سایت ها که‌ بنام سوسیالیسم و عدالت آشکارا از دولت کودتا حمایت می کنند برای فشار آوردن به‌ احزاب و فعالین سندیکایی که‌ از جنبش مردم ایران حمایت میکنند وارد شده‌ است. چسباندن اینگونه‌ اتهامات به‌ احزاب چپ آنقدر ناچسب و بیربط به‌ سیاست خارجی جنبش کارگری است که‌ حتی ارزش نقد هم ندارند اما پرسیدنی است که‌ در جامعه‌ای مانند ایران که ‌وابستگی سیاسی مستقیم به‌ امپریالیسم وجود ندارد و در عوض استبداد سیاسی و بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی بیداد میکند بر اساس کدام گفته‌ مارکس یا لنین مبارزه‌ ضدامپریالیستی بر مبارزه‌ برای آزادی و عدالت اجتماعی اولویت دارد؟ و ایا هر مستبد خونخوار، واپس مانده‌ و عدالت ستیزی مانند احمدی نژاد را به‌ صرف اینکه‌ روز و شب به‌ آمریکا بد و بیراه‌ میگوید میتوان ضدامپریالیسم دانست؟
در مورد هژمونی طبقه‌ کارگر و این ادعا که‌ احزاب چپ هیچگاه‌ موضع سیاسی مشخصی نداشته‌اند، مگر میشود هژمونی طبقه‌ کارگر را در کشوری که‌ تمرکز نیروی کار این چنین پایین، تولید در حد ناچیز، سطح سازمانیافتگی نازل واین همه‌ کاسب و خرده‌ پا در جامعه‌ وجود دارد بطور دلبخواهی بر جنبش توده‌ای آنهم به‌ جنبشی که‌ شما توده‌ای بودن آنرا انکار میکنید تامین کرد؟ شما که‌ از همه‌ آن صفت های بدی که‌ نثار احزاب و سازمانهای کارگری موجود کردید خود را بری و منزه‌ میدانید اگر تامین هژمونی طبقه‌ کارگر در شرایط کنونی را ممکن میدانید چرا از اانجام این کار خطیر غفلت کرده‌اید؟ تصور نمیکنم بخواهید منکر این مسله‌ شوید که‌ از بعد فروپاشی کشورهای سوسیالیستی سابق کار تعرض به‌ جوامع رفاه‌ آجتماعی و به‌ حقوق کار در سراسر جهان سال به‌ سال و به‌ بهانه‌ ها و توجیهات گوناگون افزایش یافته‌ و در بسیاری از کشورهای سرمایه‌ داری نیرومند نیز که‌ طبقه‌ کارگر به‌ مراتب از نظر سازمانیابی جلوتر از ما هستند، بخشی از این دستاوردها توسط دولتها پس گرفته‌ شده‌ آخرین نمونه‌ آن همین مسله‌ افزایش سن بازنشستگی و رویارویی اتحادیه‌ های فرانسه‌ با دولت دست راستی فرانسه‌ است. شما ببینید درفرانسه‌ که‌ اتحادیه‌ های کارگری میتوانند ۲.۵ ملیون کارگر را به‌ خیابان بکشانند و علاوه‌ بر آن حمایت ۷٣% از مردم این کشور را نیز در این رویارویی با خود داشته‌ باشند هنوز دولت حاضر به‌ عقب نشینی از موضع خود نیست. اگر در فرانسه‌ صنعتی و مدرن و با وجود احزاب و اتحادیه‌ های کارگری نیرومندی مانند ث ژ ت هنوز هژمونی طبقه‌ کارگر تامین شده‌ نیست، چطور توقع دارید در ایران که‌ نه‌ صنعت و تولید در آن به‌ پای فرانسه‌ میرسد و نه‌ احزاب و اتحادیه‌ ها اجازه‌ فعالیت علنی دارند، هژمونی طبقه‌ کارگر بر جنبش توده‌ای را به‌ آن آسانی که‌ شما طلب میکنید، تامین نمود؟
آنچه‌ آقای محمد قراگوزلو در مقاله‌ سیاست خارجی جنبش کارگری طرح نموده‌اند نه‌ مبناهای استواری دارد، نه‌ میتواند به‌ تامین منافع کارگران منجر شود و نه‌ مقبولیت چندانی در میان جنبش واقعی کارگری دارد. اتفاقا خلاف گفته‌ ایشان طبقه‌ کارگر همانگونه‌ که‌ در عمل نشان داده‌ است سیاست داخلی و خارجی روشن و درستی را در پیش گرفته است و همچنان آنرا دنبال و تدقیق کرده‌ است. آقای محمد قراگوزلو در این مقاله‌ کارگران را به‌ دوری از جنبش مردم ایران، رهاکردن پیوندها و ارتباطات با اتحادیه‌ های کارگری جهانی، پشت کردن به‌ احزاب چپ و سندیکاهای کارگری و جایگزین کردن شعار مبارزه‌ ضد امپریالستی به‌ جای شعار آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی دعوت میکند. این سیاست کارگران را از نیروهای دمکراتیک دور و آنها را بیش از پیش در معرض تهدید دشمنان طبقاتی شان قرار خواهد داد. از این روی تردیدی نیست که‌ جنبش کارگری به‌ این سیاست نه‌ بگوید و به‌ راهی که‌ آغاز کرده‌ است همچنان تا کامیابی ادامه‌ دهد.