خودی و غیرخودی!


ندا شهبازی


• منشا این جداسازی کجاست؟ اگرهمه معتقد به برابری و دمکراسی هستیم و دشمن مشترکی بنام استبداد دینی و جمهوری اسلامی داریم، برتری شهدا و زندانیان سبز فارس، نسبت به آزادیخواهان کرد و بلوچ در چیست؟ چه چیز باعث تفاوت "شیوا"ی محارب خوانده شده و "حبیب" محارب نامیده شده، می شود؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۵ شهريور ۱٣٨۹ -  ۶ سپتامبر ۲۰۱۰


در اینکه اعتقاد به حقوق بشر و حق حیات انسانها گاه گاه در زیر سایه رسیدن به اهداف حزبی محو میشود، شکی نیست، ولی تعجب من از روزنامه نگاران آزاد و فعالین حقوق بشریست که تنها هدف متعالی خود را رسیدن نوع بشر به حقوق حقه انسانی خود به عنوان انسان و فقط انسان، بدون توجه به رنگ و نژاد و زبان و ملیت میدانند، ولی وقتی پای عمل به میان می آید، گرایشهای ملی و زبانی به شعارهایی که میدادند، می چربد و آزادی عمل را از آنها می رباید.
همیشه از واژه های خودی و غیر خودی، شهروند درجه یک و درجه دو، قوم خواندن ملیتها، برتری دادن زبان فارسی نسبت به سایر زبانهای رایج در داخل مرزهای ایران و مرکز گرایی، به عنوان کسی که بر حسب اتفاق، فارس زبانم و زاده مرکز، بیزار بودم. واژه هایی که تنها هنرشان، ایجاد فاصله ها و دشمنی هاست. واژه هایی که حتی نوع دوستی و دمکراسی طلبی را تحت شعاع قرار میدهند. واژه هایی که هر چند بسیاری مدعیند که کوچکترین اعتقادی به آنها ندارند، ولی از فعال حقوق بشر کسی را میسازد که شاید ناخواسته و ناخودآگاه، اعتصاب غذا یا شکنجه شدن یک زندانی همزبان و هم نژاد، قلبش را بیشتر به درد می آورد تا یک غیر خودی! یا از روزنامه نگار آزاد فارس زبان، کسی میسازد که در مورد مثلا بی حرمتی به فلان رهبر جنبش سبز که در روزگاری نه چندان دور، خود، شریک و همکیش جنایتکاران امروزی بوده، یا بهمان سینماگر به اصطلاح، اصلاح طلب امروزی که خود نقش اساسی در اشاعه فرهنگ جمهوری اسلامی داشته، مقاله ها و طومارها بنویسد و درباره حکمهای هرچند بسیار غیر انسانی پنج سال و شش سال فعالین دانشجویی تهران و شیراز موضع گیریها کند، ولی در مورد مرگهای فجیع در بازداشتگاهها و زندانهای کردستان و صدور احکام بیست سال و سی سال و اعدام فعالین کرد سکوت کند. چون ظاهرا و متاسفانه، به قول داود آزادفر، چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است. یا واضحتر اینکه چراغی که به تهران و مناطق فارس نشین رواست، به مناطق کردنشین و بلوچ نشین و عرب نشین حرام است.
در تازه ترین مورد، حکم اعدام حبیب اله گلپری پور در حالی تائید شد که نه تنها در طول اعتصاب غذای خشک هجده روزه اش در اعتراض به حکم اولیه اعدام، هیچ حمایت و موضع گیری اساسی از سوی اپوزوسیون غیرکرد انجام نشد، بلکه حتی بعد از تایید این حکم، هر چه سایتهای ایرانی غیرکرد را بیشتر بررسی کردم، ناامیدتر شدم.
منشا این جداسازی کجاست؟ اگرهمه معتقد به برابری و دمکراسی هستیم و دشمن مشترکی بنام استبداد دینی و جمهوری اسلامی داریم، برتری شهدا و زندانیان سبز فارس، نسبت به آزادیخواهان کرد و بلوچ در چیست؟ چه چیز باعث تفاوت "شیوا"ی محارب خوانده شده و "حبیب" محارب نامیده شده، می شود؟ چه چیز غیر از اینکه هنوز به بلوغ فکری و انصاف و صداقت نرسیده ایم. هنوز نفهمیدیم که ایران مجموعه ایست از چندین ملیت که هر ملیت، صاحب زبان و فرهنگ مختص خود است و هیچ ملیتی به دیگری برتری ندارد. هنوز یاد نگرفتیم که ایران مساوی با فارس نیست. یاد نگرفتیم که حتی اگر ملیتی خواهان خودمختاری و فدرال باشد، حق طبیعی خود را خواسته و نباید به چشم غریبه یا دشمن تجزیه طلب به او نگاه کنیم. دم از خلیج فارس میزنیم و در سوگ عرب خوانده شدنش مرثیه سرایی میکنیم، در حالیکه ایرانیان ساکن در حاشیه این خلیج که در بدترین وضعیت معیشتی زندگی میکنند، دارای ملیت عرب هستند و نه فارس. طاق بستان و بیستون را آثار باستانی آن مرز و بوم میخوانیم، در حالیکه سعی در نفی ملیت و زبان مردم کرمانشاه داریم و در حالی در برابر احکام وحشیانه ی صادر شده برای فعالین کرد سکوت میکنیم که فرزند نخبه این ملت، کیانوش آسا، شهید جنبش سبزمان شده است.
هیچوقت فراموش نمیکنم، تجمع دانشجویان کرد دانشگاه تهران را در اعتراض به اعدام احسان فتاحیان. دانشجوی دانشگاه تهران. در مقابل درب اصلی دانشگاه تجمع کردند. این تجمع، در زمان اوج اعتراضات مردمی به دولت کودتای احمدی نژاد برگذار شد. ولی تنها بودند. فقط دانشجویان کرد تجمع کردند، دستگیر شدند و محکوم، ولی باز هم در سکوت.
این چه دردیست که به آن مبتلاییم؟ درد سکوت در برابر غیرخودی؟! خودی و غیر خودی، کلماتی که از آنها بیزارم. کلماتی که هر بار شنیدم، موضع گرفتم و اعتراض کردم. ولی اینطور پیداست که باید تسلیمشان شوم.

ندا شهبازی