سه رباعی


فتح اله شکیبایی


• یار آمد وُ آفتاب در دستش بود
مهتاب فرازِ دیده ی مستش بود
خندید وُ بهار بوسه بارانش کرد
انگار پرنده نیز دل بستش بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ شهريور ۱٣٨۹ -  ٣ سپتامبر ۲۰۱۰


 
 
با آمدن   عید وُ نوبهار آوردی
عطرِ گل وُ بوی جویبار آوردی
در دشتِ کویرِ خشکِ توفانی ی شب
سرسبزیِ زندگی ببار آوردی.


یار آمد وُ آفتاب در دستش بود
مهتاب فرازِ دیده ی مستش بود
خندید وُ بهار بوسه بارانش کرد
انگار پرنده نیز دل بستش بود.


گیتی همه شعرِ درد وُ غم نیست، مرو
هنگامه ی تلخِ بیش وُ کم نیست، مرو
باید که بسانِ سنگ خارا گردی
ای مهر فروزنده عدم نیست، مرو.