توهم توطئه


مارال سعید


• آقای ماهرویان، حرمت قلم بدارید و گر نمی توانید، به نهید. که پیش از شما نیز بسیار در تخریب جنبش فدائی کوشیده اند. لیک این جنبش با تمامی نواقص، کمی ها و کاستی ها و تمامی اُفت و خیز ها یکی از بالنده ترین جریانات عدالتخواه تاریخ معاصر ایران است. این جنبش هیچگاه از نگاه انتقادی به خویش نهراسیده و در حد بضاعت فکری – نظری خویش با شهامت و جسارتی مثال زدنی به نقادی خویش نشسته است. لیک هرگز از نقد، سلاحی برای تخریب خویش و دیگران نساخته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٨ مرداد ۱٣٨۹ -  ۹ اوت ۲۰۱۰


یادداشتی بَر "دیر شده است خیلی دیر. از که میخواهید عذر خواهی کنید؟" نوشته ی هوشنگ ماهرویان درج شده در نشریه اینترنتی عصرنو به تاریخ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۹


بر من پوشیده است آنگاه که آقای ماهرویان دست به قلم برده به چه می اندیشیده که بازگوئی یک فاجعه ی درون سازمانی در جنبش فدائی را تا حد یک ملودرام سینمای دهه ی ۶۰ سینمای هند فرو کاسته است. و نوشته ی بغض آلودش نیر روشن نمی کند که آیا او میخواسته همچون خانم سطوت بخشی از تاریخ فدائی را در قالب داستان واقعی بنویسد یا آنکه ... !
بدیهی است هر فردی این حق را دارد که از گذشته ی سرزمین خویش پرسش کند. اما این پرسش زمانی حقیقی و ارزشمند خواهد بود که در راستای ارتقاء آگاهی تاریخی نسبت به موجودی که از آن پرسش میشود قرارگیرد. لیک خروج از این مقام، گاه پرسش کننده را همچون آقای ماهرویان اگرچه در جامه ی دایه مهربانتر از مادر، به دام توهّم توطعه می غلطاند. و چنان در این وادی می تازد که کل آن جریان را به زیر سوآل برده و تخریب می نماید.
متأسفانه علیرغم نشانه هایی مبنی بر نزدیکی ی نویسنده با خانواده پنجه شاهی لیک از متن نوشته چنین بر میآید که آقای ماهرویان هیچگونه مطالعه ای درباره ی چگونگی ی شکل گیری ِ جنبش فدائی نداشته است. چرا که در غیراین صورت میبایست ایشان به میزان بضاعت فکری – نظری جنبش فدائی در مقطع زمانی ی پیدایش تا ۱۳۵۷خورشیدی پی می بردند و اعلام می داشتند که کل جنبش فدائی تشکیل شده بود از معدود انسانهای عدالتخواه و از جان گذشته ای که پنجه شاهی، لنگرودی، ثابت و ... همگی مهندسین و مجریان آن بوده اند.
آقای ماهرویان فراموش می کند که چریکها، زنان و مردان زمانه ی خود و با مسائل خاص خود بوده اند و نباید به آنها از منظر امروز نگاه کرد. و به نظر من؛ او عمدا ً فراموش میکند، تا نگوید که هر اندیشه ی جاری در بستر جامعه، در نسبتی مشخص با وضع اجتماعی آن جامعه قرار دارد. و باز به عمد کوچکترین اشاره ای به وضع اجتماعی ی آن روز جامعه ایران نمی نماید، تا نشان ندهد بر کدام بستر عینی، ذهنیت چریکهای فدائی شکل گرفت. و چرا تحوّلات فکری ایران ِ عصر پهلوی بخصوص در زمان پهلوی دوّم در حدفاصل سالهای ۱۳۵۷- ۱۳۳۲به آن شکل رقم خورد، که از درون آن جریانات چریکی ی فدائی و مجاهد بیرون آمد.
آقای ماهرویان برای کسب نتیجه ی دلخواه ِ خویش چنان مقرضانه و غیرمسولانه جایگاه علل و معلول را در نوشته خود عوض کرده است که وقیحانه چشمها را بسته، میگوید:
"و بالاخره باید از تاریخ معاصر ایران پوزش بخواهید. فرصت تاریخی داشتیم و شما آنرا از ما گرفتید. فرصت داشتیم تا نگاه علمی به جهان را گسترش دهیم. فرصت داشتیم تا نگاه دمکراتیک به جهان و سیاست را تبلیغ کنیم و بالاخره فرصت داشتیم تا اسطوره زدایی کنیم و شما فرصت را از تاریخ معاصر ایران ربودید. روشنفکری ایران را از کتاب و مطالعه و تحقیق به سوی اسلحه و نارنجک و سیانور کشاندید و اسطوره ها گسترده شدند و با شما هم همآهنگی داشتند. شما هم اسطوره چریک قهرمان بودید و ضد دمکراسی و مدرنیته و حقوق بشر."
... و حتما ً تمامی جور و ستمی که در طی دوران بر مردمان این خاک رفته است حاصل ِ وجود مبارزانی بوده که تا کنون جان برکف از گوشه و گنار این مرز و بوم برخاسته اند. اینطور نیست؟
جا دارد از آقای ماهرویان بخواهم؛ اگر یک جو از شهامت فدائیان در ایشان موجود است، لطفا ً به مردم بگوید در مقطع زمانی ی ۱۳۵۷- ۱۳۴۹ جامعه ی ایران دارای کدامین فرصت تاریخی بوده است که جنبش فدائی بر ضد آن برخاسته و آنرا از مردم ربوده است.
آقای ماهرویان، حرمت قلم بدارید و گر نمی توانید، به نهید. که پیش از شما نیز بسیار در تخریب جنبش فدائی کوشیده اند. لیک این جنبش با تمامی نواقص، کمی ها و کاستی ها و تمامی اُفت و خیز ها یکی از بالنده ترین جریانات عدالتخواه تاریخ معاصر ایران است. این جنبش هیچگاه از نگاه انتقادی به خویش نهراسیده و در حد بضاعت فکری – نظری خویش با شهامت و جسارتی مثال زدنی به نقادی خویش نشسته است. لیک هرگز از نقد، سلاحی برای تخریب خویش و دیگران نساخته است.

شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۹