دهه ی شصت از دید آن هایی که در دهه ی شصت به دنیا آمده اند


سپیده صلح جو
از جانب گروهی از هواداران فداییان خلق ایران (اکثریت)


• جنایات جمهوری اسلامی در دهه ی شصت بدون همراهی و یا سکوت مردم در آن زمان متصور نیست. اهمیت نقد گذشته هم از وحشت تکرار رفتار مشابه دیکتاتورها و شکنجه گران است و هم از وحشت تکرار بی تفاوتی مردم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٣ تير ۱٣٨۹ -  ۴ ژوئيه ۲۰۱۰


آنهایی که در دهه ی شصت فعالیت سیاسی می کردند برای ما از آن سال ها داستان های مخوفی تعریف می کنند. گرچه کار سیاسی گسترده ای از اواخر دهه ی هفتاد تاکنون در شرایط سرکوب جریان دارد ولی گمان نمی کنم کسی از نسل جوان، این شرایط را با آن روزگار مقایسه کند. گویی دهه ها از آن زمان می گذرد و آن ماجراها در میان مردمی دیگر اتفاق افتاده است. ولی فاجعه ی اتفاق افتاده چندان از ما دور نیست و ترس بازگشتش کابوسی است دلهره آور که با فراموشی قرین نیست.
رشد سیاسی مردم، نیروها و رهبران سیاسی در طی این سال ها دوران متفاوتی از کنش سیاسی را پدید آورده است و بسیاری از وقایع آن دهه برای نسل جدید غیرقابل باور است.
نه از دید مورخین بلکه از دید شخصی که آن دوران را عمدتاً به طور شفاهی از بازیگران سیاسی آن دهه شنیده تصوری از آن سال های شوم در ذهن من و شاید بسیاری از فعالان سیاسی جوان دیگر نقش بسته است. اکنون به یمن برآمد جنبش سبز، آن دوران مورد کنکاش دقیق تری قرار می گیرد. با امید آنکه حقایق آن دهه برای مردمی که تا چندی پیش حتی از فجایع اتفاق افتاده بی خبر بودند آشکار شود و راه های رجعت به آن فضای سیاه سیاسی- اجتماعی بسته شود.   

برای من، دهه ی شصت با سی خرداد ۱٣۶۰ آغاز می شود. سازمان مجاهدین خلق بعد از یک راه پیمایی پانصد هزار نفره وارد فاز نظامی فعالیت می شود. عناصر چماقدار ظاهراً تمامی راه های فعالیت صلح آمیز را بر آنان بسته و بار ها به دفاتر و هوادارانشان حمله کرده بودند. دانش آموزان و دانشجویانی که تا دیروز فعالیتی کاملاً علنی داشتند و تمامی روابط تشکیلاتیشان بر همگان آشکار بود به یکباره مجبور به زورآزمایی مسلحانه با رژیم می شوند. عده ی زیادی جوان و نوجوان دستگیر و تحویل لاجوردی می شوند. مجاهدین بدون در نظر گرفتن شرایط عمومی حاکم و وضعیت هوادارانشان در زندان ها، بمب گذاری هایشان را شروع می کنند. لیست اسامی صد نفره ی نوجوانان و جوانان بی گناهی هر شب در اخبار تلویزیون خوانده می شود که در آن روز اعدام شده اند. مجاهدین گروه های مقاومت را سازمان می دهند و تا سال ۱٣۶۲ دست به ترور هایی میزنند که از امام جمعه ها شروع و به پاسدارها و بسیجی ها و افراد حزب اللهی ختم می شود. در این ترورها ظاهراً صدها نفر کشته می شوند.
ارتش عراق در بهت و حیرت همگان و در حمله ای سریع بخشی از خاک ایران را تسخیر کرده است. خرمشهر به دست صدام افتاده و هر شب رادیو عراق درجه حرارت هوای آنجا را با نام "محمره" اعلام می کند.
در چنین فضایی، شکنجه ها، اعدام های ساختگی و "آخرت" ها شروع می شود و مردم و جهانیان ساکت و بی تفاوت!

دهه ی شصت دهه ی جنگ است. جنگ جمهوری اسلامی با عراق و جنگ جمهوری اسلامی با گروه های سیاسی تندرو که خواستار سرنگونی رژیمند. و در این میان خشک و تر باهم می سوزد و آنهایی که خواستار جنگ نیستند نیز به این آتش گرفتار می شوند. در معرکه ی جنگ؛ رحم و انصاف تعبیر به بزدلی و وادادگی می شود و قاطعیت با تمام سبعیتش در نگاه مردم مشروع و ارزش جان آدمی ناچیز می شود.
اگر در جنگ، شانس و موقعیت پیروزی دیده شود شاید بتوان تلفات و ادامه ی قاطعانه ی آنرا جدای از خیر و شر اهدافش توجیه کرد ولی رهبران سیاسی با تصمیمات فاحش غلط، سربازان و هواداران خود را به قتل گاه می فرستند و براحتی با شهید خواندن آنان، اعمال خود را توجیه می کنند.

زندانی سیاسی زنی را می شناسم که در آن سال ها با فرزند نوزادش در بند بود. او از مهلکه ی قتل عام سال ۶۷ جان سالم بدر برد. بعد از آزادیش نتوانست جو بی تفاوت جامعه را تحمل کند و خودکشی کرد و این روایت پایان این دهه ی شوم است.

چه اتفاقی بر این مردم و بر افکار عمومی جهانیان رفته بود که جنایت های هولناک جمهوری اسلامی در این دهه در سکوت برگزار شد؟
در نگاه سرد مردمی که آگاه به نیات و اهداف قربانیان نشده بودند این وقایع قبل از هر چیز یک جنگ بود. جنگ بین دو متخاصم که شرایط دمکراتیک مبارزه سیاسی را رعایت نمی کردند؛ بی تفاوت نسبت به هر بلایی که بر سر هر یک می آمد! چنانکه ترور لاجوردی را عملی ناحق ارزیابی نکردند. مردم برای جلاد اوین حقی برای دفاع از خود در یک دادگاه صالحه قائل نبودند.
خانم منیره برادران نامه ی آقای تاجزاده در رابطه با جنایات دهه ی شصت را دعوتی از همگان برای نقد گذشته می نامند. ایشان به درستی می گویند:
"چالش با گذشته، یعنی زنده شدن دردها از یک طرف و جنایت ها از طرف دیگر. روشن شدن حقیقت دو سویه دارد. در کنار شناساندن ناحقی ها و آنچه بر قربانیان رفته، باید کسانی هم که آمر و عامل این ناحقی ها بوده اند، به جامعه شناسانده شوند. روشن شدن حقیقت بخشی جدائی ناپذیر از روند دادخواهی در جامعه است. این مرحله قطعا بی دشواری و تلخی پیش نخواهد رفت ولی برای گذار به دموکراسی و جامعه ای مبتنی بر ارزش های حقوق بشر گریزی از آن نیست." (۱)
من بر این گزاره ادعای دیگری اضافه می کنم. چه کسانی به ایجاد فضایی کمک کردند که اذهان مردم در مقابل اعمال جنایت کاران مسخ و بی تفاوت شد؟
حمله به خاک ایران از پایگاه های نظامی صدام حسین و کشتن و اسیر گرفتن سربازان ایرانی! رژه ی نظامی در عراق دشمن با غنائم بدست آمده از ارتش و سپاه! چگونه می توان از مردمی ساده و مبهوت انتظار داشت عجایب سیاست را تجزیه تحلیل کنند و در آن حال و هوا نگران نقض حقوق بشر باشند؟!

اگر در جنگ سیاسی، فرماندهانی بدون تهیه ی حداقل امکانات، نوجوانانی را به جنگ دژخیمان فرستاده اند و اگر رهبرانی بدون حس مسولیت، آتش جنگی را بر افروخته اند که فضا را برای اغتشاش اذهان مردم و جنایت فراهم کرده اند؛ آنها نیز باید به تیغ بیرحم انتقاد سپرده شوند.
اعضاء و هواداران گروه هایی تندرو در این روزها با قیافه ای حق به جانب و به عنوان میراث داران قربانیان دهه ی شصت خود را پاک و منزه و دیگران را سازشکار و خیانتکار می نامند. آنها رفتار احزابی را به نقد می کشند که در آن دهه حاضر نشدند بدون امکانات لازم هوادارانشان را به جنگ با رژیم بفرستند و تلاششان در جهت فرو نشاندن آتش تخاصم و جنگ طلبی بود. به گمانم در این دوران سبز متفاوت از آن روزگار سیاه باید از آنها پرسید: آیا آنها در دهه ی شصت امکانات حداقل جنگ را برای هوادارنشان فراهم کرده بودند که به یکباره فرمان آتش دادند؟ آیا امیدی به پیروزی در آن جنگ داشتند که ماجراجویی های اسفباری را راه انداختند؟ و آیا به فکر برداشت عمومی مردم ساده از نتایج اعمالشان بودند؟

جنایات جمهوری اسلامی در دهه ی شصت بدون همراهی و یا سکوت مردم در آن زمان متصور نیست. اهمیت نقد گذشته هم از وحشت تکرار رفتار مشابه دیکتاتورها و شکنجه گران است و هم از وحشت تکرار بی تفاوتی مردم.

سپیده صلح‌جو
از جانب گروهی از هواداران فداییان خلق ایران (اکثریت)
تیر ۱٣٨۹
http://fadaeiankhalgh.blogfa.com


پانوشت ها:
۱) "چالش با گذشته، عرصه رویاروئی ها" ، منیره برادران ، اخبار روز، ۲۵ خرداد ۱٣٨۹